تصاویر؛ نگاهی به دردناکترین مرگهای سریال مردگان متحرک

برخی از این مرگها، بهویژه مرگ آدمهای مهربان و محبوب، دل مخاطبان را به درد آورده است. این مرگها، حتی اگر مربوط به شخصیتهای اصلی نباشند، احساسات ما را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند و اشکمان را درمیآورند. در این مقاله، نگاهی میاندازیم به غمانگیزترین مرگها در مردگان متحرک که قلب مخاطبان را شکست و آنها را با حسرت و اندوه تنها گذاشت.
سریال مردگان متحرک چیزی فراتر از یک داستان ساده درباره زامبیها و آخرالزمان است. این سریال با شخصیتهای واقعی و داستانهای عمیقش، توانسته قلب میلیونها را به خود جذب کند و همدلی عجیبی در آنها ایجاد کند. با وجود اسپینآفهای زیاد و تاثیر بزرگش بر فرهنگ عامه، این مجموعه همچنان در مرکز توجه قرار دارد. اما چیزی که تماشای این سریال را گاهی سخت میکند، مرگ شخصیتهای دوستداشتنی است. جالب است بدانید که این سریال در 11 فصل و 177 قسمت، بیش از هزار شخصیت جان خود را از دست دادهاند.
با این حال، برخی از این مرگها، بهویژه مرگ آدمهای مهربان و محبوب، دل مخاطبان را به درد آورده است. این مرگها، حتی اگر مربوط به شخصیتهای اصلی نباشند، احساسات ما را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند و اشکمان را درمیآورند. در این مقاله، نگاهی میاندازیم به غمانگیزترین مرگها در مردگان متحرک که قلب مخاطبان را شکست و آنها را با حسرت و اندوه تنها گذاشت.
۱۵. دوئین جونز
دوئین، پسر کوچک مورگان جونز، یکی از اولین شخصیتهایی بود که در قسمت اول سریال مردگان متحرک دیدیم. او فقط یک پسر ده ساله بود؛ اما وقتی ریک از کما بیدار شد به او کمک کرد و همیشه با احترام آقا صدایش میکرد. دوئین با اطاعت از پدرش، در دنیایی که تازه داشت به هرجومرج کشیده میشد، امید را نشان میداد. طرفداران مدتها منتظر بودند تا ببینند آیا دوباره او و مورگان را خواهند دید یا نه. اما وقتی مورگان برگشت، تنها بود.
مورگان در یکی از غمانگیزترین لحظههای سریال، داستان مرگ دوئین را تعریف کرد. او گفت وقتی مادر دوئین به زامبی تبدیل شد، او نتوانست خودش را راضی کند که مادرش را بکشد. مورگان بالاخره دست به کار شد و همسر زامبیشدهاش را از پای درآورد؛ اما دیگر دیر شده بود دوئین قبلا گاز گرفته شده بود. این مرگ، هرچند روی صفحه نمایش نشان داده نشد، به شدت غمانگیز است. چرا؟ چون به همان قسمت اول برمیگردد؛ جایی که مورگان هم نتوانست همسرش را بکشد و این تردیدش، سرانجام جان پسرش را گرفت.
مرگ دوئین یادآوری تلخی است از این که در دنیای بیرحم مردگان متحرک، هر تصمیم و هر لحظه تردید میتواند عواقب سنگینی داشته باشد. این داستان، با این که دیده نشد ولی به خاطر ارتباطش با آغاز سریال و نشان دادن نتیجه انتخابهای مورگان، یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک محسوب میشود.
۱۴. جولز
سریال مردگان متحرک با داستانهای پر از احساسات و لحظات غمانگیز شناخته میشود؛ اما مرگ جولز باتلر یکی از تلخترین لحظات سریال بود. جولز و لوک آبرامز، دو شخصیت دوستداشتنی بودند که عاشق هم شدند و تصمیم گرفتند به اوشنساید بروند تا زندگی آرام و دور از هرجومرج را تجربه کنند؛ اما این رویاهایشان خیلی زود رنگ باخت. کامنولث آنها را مجبور کرد که این پناهگاه امن را ترک کنند و به جنگی سخت در برابر زامبیها بپیوندند.
در قسمت پایانی سریال، جولز و لوک در محاصره انبوه زامبیهایی قرار گرفتند که کامنولث را تسخیر کرده بودند. آنها با شجاعت جنگیدند تا راهی برای نجات پیدا کنند، اما سرنوشت بیرحم بود. در اوج درگیری، دست جولز توسط یک زامبی گاز گرفته شد. لوک، که عشقی عمیق به او داشت، با تمام توان تلاش کرد تا جولز را از این مخمصه نجات دهد. اما زامبیها به جولز حمله کردند و او را در مقابل چشمان لوک تکهتکه کردند. لوک، ناتوان و ویرانشده، تنها توانست این صحنه دلخراش را تماشا کند. این پایان نه تنها یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود یلکه یکی از آخرین داستانهای عاشقانه در این سریال بود.
۱۳. آبراهام فورد
لحظه کشته شدن آبراهام فورد یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود که احساسات طرفداران را به شدت تحت تاثیر قرار داد. این اتفاق در اولین قسمت از فصل هفتم رخ داد، پس از این که پایان فصل ششم با یک کلیفهنگر (زمانی که داستان با اوج هیجان تمام میشود و مخاطب بین زمین و هوا معلق میماند) هیجانانگیز به پایان رسید و همه را در انتظار سرنوشت قربانی نیگان گذاشت. نیگان، با انتخاب آبراهام بهعنوان اولین قربانی خود، شخصیتی را از بین برد که ترکیبی منحصربهفرد از خشونت و انسانیت داشت.
آبراهام فورد یک سرباز خشن اما دوستداشتنی بود که شجاعتش را بارها ثابت کرده بود. او در طول سریال، بهویژه در رابطهاش با یوجین پورتر، وفاداری و صداقت خود را نشان داد. یک بار یوجین را از مرگ حتمی نجات داد و حتی پس از فهمیدن دروغ او درباره درمان ویروس، باز هم از او حمایت کرد. این ویژگیها او را به شخصیتی عمیق و قابل احترام تبدیل کرده بود. وقتی نیگان او را برای مرگ انتخاب کرد، آبراهام بار دیگر شجاعتش را به نمایش گذاشت.
او با آرامش و حتی با طنزی تلخ به استقبال سرنوشتش رفت. سخنان پایانی او، که حالتی طنزآمیز و در عین حال غمانگیز داشت، کمی از سنگینی لحظه مرگش کاست، اما نتوانست جلوی ناراحتی طرفداران را بگیرد. مرگ او نه تنها برای شخصیتهای سریال، بلکه برای مخاطبان نیز دردناک بود.
۱۲. گلن ری
از همان لحظهای که گلن در فصل اول سریال مردگان متحرک ریک را از دست زامبیها نجات داد، طرفداران عاشق شخصیت مهربان و زیرک او شدند. او با قلب بزرگش خیلی زود به یکی از دوستداشتنیترین افراد گروه تبدیل شد. گلن با شروع رابطه عاشقانهاش با مگی و قولی که برای زنده نگه داشتن یاد هرشل، پدر مگی، داد، نشان داد که چقدر فداکار است. اما همه چیز با آمدن نیگان، آدم شرور و ترسناک داستان، عوض شد. نیگان با کارهای وحشیانه و کشتار بیرحمانهاش، دل طرفداران را شکست و آنها را حسابی عصبانی کرد.
مرگ گلن یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود. او در لحظههای آخر زندگیاش، با وجود درد و رنج زیاد، قوی ماند و آخرین کلماتش را به مگی، عشق زندگیاش، گفت. این صحنه آنقدر غمانگیز و خشن بود که هواداران نتوانستند ساکت بمانند و حسابی اعتراض کردند. مرگ گلن نه فقط به خاطر وحشیگریاش، بلکه به دلیل نقش مهم او در گروه و رابطه عمیقش با بقیه، تا همیشه در ذهن طرفداران ماند. این لحظه تلخ نشان داد که سریال چطور میتواند احساسات همه را زیر و رو کند.
۱۱. کارل گرایمز
ریک گرایمز برای ۹ فصل اول سریال مردگان متحرک شخصیت اصلی بود؛ اما پسرش کارل هم نقش بزرگی در داستان داشت. کارل در ابتدا پسری خجالتی و کمی خودخواه بود که گاهی انتخابهایش دردسر درست میکرد. با این حال، او به مرور زمان تغییر کرد و شجاعت و فداکاری را از پدرش ریک، نامادریاش میشون و دوستانش آموخت. او همیشه آماده بود تا برای محافظت از کسانی که دوستشان داشت، هر خطری را به جان بخرد.
همین روحیهی محافظ و مهربان کارل بود که سرانجام به مرگ دلخراش او منجر شد. در حالی که داشت صدیق، یک غریبهی نیازمند، را به اسکندریه میبرد، یک زامبی او را گاز گرفت. کارل که نمیخواست پدر و مادرش را در موقعیت سخت کشتن او ببینند، تصمیم گرفت خودش به زندگیاش پایان دهد. او با شلیک به سرش، برای همیشه رفت. این لحظه آنقدر احساسی بود که اشک همهی بینندگان را درآورد. مرگ کارل بدون شک یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود. این اتفاق نه تنها قلب طرفداران را شکست، بلکه تاثیر عمیقی روی ریک، میشون و کل داستان سریال گذاشت و مسیر آن را تغییر داد.
۱۰. لوری گرایمز
لوری گرایمز، همسر ریک در سریال مردگان متحرک، گاهی به خاطر رابطهاش با شین و رفتارش با ریک مورد انتقاد قرار میگیرد. اما خیلیها فراموش میکنند که این رابطه فقط به این دلیل شروع شد که شین به او گفته بود ریک مرده است. با این حال، لوری در آخرین لحظات زندگیاش نشان داد که چقدر قلب بزرگی دارد و آماده است برای عزیزانش هر کاری بکند و همین امر باعث شد تا یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک را رقم بزند.
وقتی زمان به دنیا آمدن دخترش جودیث رسید، تنها راه نجات او عمل سزارین بود؛ عملی که لوری میدانست برایش مرگبار خواهد بود. با این وجود، او بدون هیچ تردیدی این سرنوشت تلخ را پذیرفت. لوری با چشمانی پر از اشک با پسرش کارل خداحافظی کرد و به خاطر خونریزی شدید جانش را از دست داد. اما داستان اینجا تمام نشد. کارل مجبور شد به سر مادرش شلیک کند تا او به زامبی تبدیل نشود. این لحظه که یک بچه باید مادرش را تمام کند، مرگ لوری را به یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک تبدیل کرد. این صحنه نشان میدهد که در دنیای بیرحم این سریال، حتی دلخراشترین تصمیمها هم گاهی اجتنابناپذیرند.
۹. دیل هورث
دیل از فصل اول سریال مردگان متحرک به بینندگان معرفی شد و خیلی زود مثل یک پدر برای گروه بازماندگان شد. او قلب مهربانی داشت و همیشه میخواست از همه محافظت کند. گاهی عجولانه رفتار میکرد، اما این کارها فقط به خاطر دلسوزیاش بود. در قسمتهای ابتدایی فصل دوم، رابطه نزدیک دیل با آندریا خیلی مهم بود. این دو به هم تکیه کرده بودند و این باعث شد مرگ دیل غمانگیزتر شود.
مرگ دیل یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود. همه چیز از اشتباه کارل شروع شد؛ او ناخواسته زامبیای را به سمت دیل کشاند. زامبی به دیل حمله کرد و او را به شدت زخمی کرد. چیزی که این لحظه را سختتر کرد، این بود که ما مرگ او را ندیدیم، ولی میدانستیم چه اتفاقی افتاده. در آخر، دریل مجبور شد به دیل شلیک کند تا او را از درد نجات دهد. این صحنه دل خیلیها را شکست و اشکشان را درآورد. با این که مرگهای غمانگیز زیادی در مردگان متحرک وجود دارد، مرگ دیل همیشه در یادها میماند. او مثل ستون گروه بود و از دست دادنش نشان داد که چقدر دنیای سریال بیرحم است.
۸. مرل دیکسون
مرل دیکسون در سریال مردگان متحرک شخصیتی بود که مسیرش با شین تفاوت زیادی داشت. او در ابتدا یک فرد خطرناک و غیرقابل اعتماد به نظر میآمد که حتی به دوستانش هم حمله میکرد. رفتارهای بد او باعث شد گروه او را روی پشتبام ساختمانی در آتلانتا رها کنند. وقتی بعداً برگشتند، دیگر آنجا نبود و این شروع داستان پیچیدهی او شد.
در فصل سوم، مرل با فرماندار، یک شرور خودخواه و بیرحم، همدست شد. او ابتدا میشون را دستگیر کرد تا به فرماندار تحویل دهد، اما میشون با حرفهایش مرل را به فکر فرو برد. مرل که انگار تازه بیدار شده بود، تصمیم گرفت مسیرش را عوض کند. او به سربازان فرماندار حمله کرد و چند نفر را کشت، ولی در نهایت خودش دستگیر و اعدام شد.
غمانگیزترین لحظه وقتی بود که داریل، برادرش، او را در حالی که به زامبی تبدیل شده بود، پیدا کرد و مجبور شد خودش او را بکشد. این صحنه یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک است. مرل که در آخر شجاعانه جنگیده بود، با مرگش داریل را در اندوه عمیقی فرو برد. رابطهی نزدیک این دو برادر و تغییر شگفتانگیز مرل از یک شرور به یک شبهقهرمان، این لحظه را برای همیشه در قلب طرفداران حک کرد.
۷. تایریس ولیامز
تایریس ویلیامز در سریال مردگان متحرک شخصیتی بود که احساسات متفاوتی را تجربه کرد. او ابتدا مردی خوشبین و آرام بود، اما پس از قتل کارن، دوست نزدیکش، همه چیز تغییر کرد. خشم او را فرا گرفت و حتی بدون دلیل به ریک حمله کرد تا عقدهاش را خالی کند. کارول، که کارن را به دلایل منطقی کشته بود، این راز را پنهان نگه داشت تا زمانی که او و تایریس با یک درد مشترک روبهرو شدند: اعدام لیزی، دختر کوچکی که مثل خانوادهشان بود. تایریس کمکم یاد گرفت خشمش را کنار بگذارد و ببخشد؛ اما سرنوشت برایش پایانی تلخ رقم زد.
وقتی گروه برای پیدا کردن خانواده نوح تلاش میکردند، تایریس توسط زامبی گاز گرفته شد و جانش را از دست داد. قبل از مرگ، یک قسمت کامل به او اختصاص داشت تا زندگی و احساساتش را مرور کند. مرگ تایریس یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود، چون دوستان زیادی را تنها گذاشت و ساشا، خواهرش، را در سوگ فرو برد. هرچند نقشش در داستان بزرگ نبود، اما رفتن او احساسات عمیقی در بینندگان برانگیخت و نشان داد که حتی شخصیتهای ساده هم میتوانند تاثیری ماندگار داشته باشند.
۶. شین
در سریال مردگان متحرک، شین والش، بهترین دوست ریک گرایمز، کسی بود که در روزهای اول آخرالزمان، لوری و کارل، همسر و پسر ریک، را نجات داد. بدون شین، آنها شاید هفتهی اول را هم دوام نمیآوردند. او با تمام وجود از خانوادهی ریک محافظت کرد، اما وقتی ریک بهطور غیرمنتظرهای زنده برگشت، همه چیز تغییر کرد. شین که در نبود ریک عاشق لوری شده بود، نتوانست احساساتش را کنترل کند و این عشق ممنوعه، شکافی عمیق بینشان انداخت.
در فصل دوم، شین دیوانهوار و خطرناک شد. او که دیگر نمیتوانست نبود لوری و کارل را تحمل کند، نقشهای کشید. شین، ریک را به جنگل برد و قصد داشت او را بکشد تا خانوادهاش را برای خودش نگه دارد. اما ریک دستش را خواند و در لحظهای تلخ، با چاقو شین را از پای درآورد. بعد از آن، کارل مجبور شد شینِ زامبیشده را با شلیک گلوله متوقف کند. این لحظه، یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود که قلب طرفداران را شکست.
هرچند شین در آخر دشمن ریک شد، مرگش جای خالی بزرگی در زندگی ریک، لوری و کارل گذاشت. ریک سالها بعد، در فصل نهم، هنوز خاطرهی شین را زنده نگه داشت و تصویر او را در ذهنش دید. این مرگ نشان داد که در دنیای وحشی آخرالزمان، حتی بهترین دوستان هم میتوانند به غریبههایی ترسناک تبدیل شوند.
۵. آندریا هریسون
آندریا هریسون هیچوقت در دل طرفداران سریال مردگان متحرک جای زیادی نداشت. او در طول سه فصل حضورش، با تصمیمهای اشتباه و اعتماد بیشازحدش به دیگران، حسابی اعصاب تماشاگران را بههم ریخت. با این حال، این شخصیت ویژگیهایی داشت که میتوانست او را نجات دهد، اما نه از سرنوشت تلخی که در انتظارش بود.آندریا در طول فصل سوم، علیرغم هشدارهای متعدد، به فرماندار اعتماد کرد. این اعتماد سرانجام به قیمت جانش تمام شد. فرماندار، که یکی از شرورترین شخصیتهای سریال است، او را در دام خود گرفت.
در نهایت، آندریا توسط میلتون، که خود به یک واکر تبدیل شده بود، گاز گرفته شد. این گازگرفتگی، سرنوشت او را مهر و موم کرد. آندریا شجاعانه تصمیم گرفت خودش به زندگیاش پایان دهد تا به یک مرده متحرک تبدیل نشود.او با یک شلیک به سرش، در حالی که میشون، دوست نزدیکش، کنارش بود، خداحافظی کرد. این انتخاب، هرچند دلخراش، نشاندهنده اراده و قدرت او بود. مرگ آندریا شاید یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک باشد، اما کنترل او بر پایان زندگیاش، آن را کمی متفاوت و خاص کرد.
۴. ببر (شیروا)
یکی دیگر از غمگینترین مرگها در سریال مردگان متحرک شیروا، ببر شجاع و وفادار، حیوان خانگی حزقیال و مدافع مردم پادشاهی بود. حزقیال او را پس از شیوع زامبیها نجات داد، زمانی که مردگان متحرک به باغ وحش حمله کردند. از آن روز، شیروا به بهترین دوست و همراه حزقیال تبدیل شد و با شجاعتش، قلب طرفداران سریال را به دست آورد. اما این ببر دوستداشتنی برای همیشه در سریال نماند.
وقتی جنگ با ناجیها شروع شد، شیروا در یک ماموریت خطرناک کنار حزقیال بود. گروه آنها مورد حمله مردگان متحرک قرار گرفت و شیوا با تمام قدرت وارد عمل شد تا از حزقیال محافظت کند. او جان خودش را فدا کرد تا دیگران را نجات دهد. مرگ شیوا یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک است. دیدن از دست رفتن یک حیوان وفادار و شجاع، حتی اگر انسان نباشد، همیشه دلخراش است. فداکاری شیوا احساسات زیادی را در تماشاگران برانگیخت و یاد او برای همیشه در این سریال زنده ماند. این لحظه تلخ نشان داد که گاهی حیوانات هم میتوانند قهرمانانی بهیادماندنی باشند.
۳. بث گرین
بث، کوچکترین دختر هرشل و خواهر ناتنی مگی، در فصل دوم سریال مردگان متحرک بهعنوان دختری ساده و پناهگرفته وارد داستان شد. او در ابتدا از دنیای ترسناک زامبیها هیچ نمیدانست، اما کمکم با شجاعت و امیدش دل طرفداران را به دست آورد. بث توانست بر ناامیدی و غم بزرگی که در آغاز راهش را سد کرده بود غلبه کند و حتی پس از ربوده شدن و برده شدن به بیمارستانی در آتلانتا، باز هم زنده بماند.
در فصل پنجم، همهچیز عوض شد. گروه بث درگیر یک موقعیت خطرناک گروگانگیری با بازماندگان بیمارستان گریدی شدند. بث تصمیم گرفت در برابر داون، رهبر سرد و بیرحم بیمارستان، بایستد. اما در یک لحظه غیرمنتظره، داون به سر بث شلیک کرد و او را همانجا کشت. این مرگ ناگهانی و تلخ، مثل شوکی بزرگ برای طرفداران بود. بث که حالا یکی از اعضای اصلی و محبوب گروه شده بود، در یک چشم به هم زدن از دست رفت. مرگ بث بدون شک یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک است. او نماد امید و مبارزه بود، اما دنیای بیرحم زامبیها به او هم رحم نکرد و یادش برای همیشه در قلب طرفداران ماند.
۲. پاول جیسوس روویا
روویا اولین بار در فصل ششم سریال مردگان متحرک ظاهر شد؛ یک شخصیت شوخطبع و جذاب که با مهارتش در فریبکاری همه را شگفتزده میکرد. او حاضر بود برای محافظت از دوستانش هر کاری بکند. شروع رابطهاش با ریک و دریل سخت بود، چون آنها او را با اسلحه تهدید کردند؛ اما عیسی با نجات جان دریل نشان داد که قابل اعتماد است. بعد از آن، بیشتر در هیلتاپ ماند و بهعنوان دستیار مگی فعالیت کرد.
در فصل نهم، وقتی عیسی و دوستانش در هیلتاپ با گروهی از زامبیها روبهرو شدند، اتفاق تلخی افتاد. یک ویسپرر، از دشمنان خطرناک سریال، ناگهان به روویا حمله کرد و با چاقو او را زخمی کرد. هارون، دوست نزدیکش، برای این که روویا به زامبی تبدیل نشود، با ناراحتی به سرش شلیک کرد. مرگ روویا یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود. طرفداران امیدوار بودند که او رابطهای عاشقانه بسازد؛ اما این امید با مرگ ناگهانیاش از بین رفت. رویا با شجاعت و شخصیت دوستداشتنیاش برای همیشه در یاد طرفداران باقی ماند و این لحظه تلخ نشان داد که دنیای مردگان متحرک چقدر بیرحم است.
۱. تارا و انید
در قسمت ماقبل آخر فصل نهم سریال مردگان متحرک، ویسپررها دست به کار شدند و چند نفر را از پادشاهی ربودند. کمی بعد، گروهی به رهبری میشون، دریل و کارول با صحنهای وحشتناک روبهرو شدند سرهای بریدهشدهی این افراد که روی چوبها نصب شده بود. این لحظه نشان داد که ویسپررها نه تنها بیرحم هستند؛ بلکه با این کار مرزهای قلمروشان را هم مشخص کردند.در این صحنه تلخ، سریال مرگ ده نفر را نشان داد که دو نفرشان، تارا و انید، از شخصیتهای قدیمی و محبوب بودند. این دو آنقدر در داستان حضور داشتند که طرفداران حسابی به آنها دل بسته بودند.
مرگ ناگهانی و دلخراششان مثل پتکی بر سر تماشاگران فرود آمد و احساسات همه را به هم ریخت. کارگردانی این صحنه آنقدر قوی بود که وحشیگری ویسپررها را به رخ کشید و آنها را به عنوان دشمن اصلی فصل دهم معرفی کرد. اما غم داستان به همینجا ختم نشد. آخرین قربانی که با کارول ارتباط خاصی داشت، ضربهی نهایی را زد. مرگ تارا و انید، بدون شک یکی از غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک بود و یادمان آورد که در دنیای زامبیها، هیچکس در امان نیست.
غمگینترین مرگهای سریال مردگان متحرک
سریال مردگان متحرک با این مرگها نشان داد که در دنیای زامبیها، هیچکس در امان نیست و هر لحظه ممکن است عزیزی را از دست بدهیم. این شخصیتها با داستانها و فداکاریهایشان، احساسات عمیقی را در تماشاگران برانگیختند و یادشان برای همیشه در قلب طرفداران باقی خواهد ماند. این مرگها نهتنها غمانگیز بودند، بلکه به داستان عمق و معنا بخشیدند و ما را با واقعیت تلخ این دنیای بیرحم روبهرو کردند.
منبع: مجله مایکت