مروری بر روایتهای سینمای ایران از زندگی در سایه جنگ؛ «ما» هنوز زندهایم، لعنتیها!

طعم گس «جنگ» هیچوقت خواستنی نبوده و نیست؛ طعمی درهمآمیخته از غرور و ترس که این شبها تبدیل به حس مشترک همه ایرانیان شده است. «خاک» تعارفبردار نیست و وقتی پای «پرچم» در میان باشد، همه قطببندیها رنگ میبازد تا به قول قیصر امینپور نه «در جنگ» که «بر جنگ» پیروز شویم. سایه جنگ نحس است و هیچ مرهمی جز معجزه زندگی نمیتواند زخمهای آن را التیام ببخشد؛ سینما گاهی راوی این معجزه میشود و در این روزها، ساعتها و ثانیههای جنگزده، مروریبر 10 روایت سینماگران ایران از «زندگی در سایه جنگ» داشتهایم.
«آهای لعنتیها… من هنوز زندهم» این دیالوگ از فیلم «پاپیون» یکی از درخشانترین یادگارهای مشترک سینمادوستان از ترسیم امید به زندگی در سختترین شرایط است. جایی در سکانس پایانی فیلم که هنری پاپیون با بازی به یادماندنی استیو مککویین پس از عبور از هزارتوی پیچیده و پرمصیبت فرار از زندان، شناور بر آبهای بیپایان اقیانوس، فریاد میکشد: «آهای لعنتیها… من هنوز زندهم.»
این تصویری استعاری برای باور به امید و معجزه زندگی است. همان باوری که برای عبور از سختترین و تلخترین تجربهها به آن نیاز داریم و گویی این روزها یادآوریاش میتواند التیامبخش باشد. مردم ایران پنج دهه پیش، مصائب ناشی از جنگ را با تمام وجود لمس کردند، زخم خوردند اما سر خم نکردند و با ایستادگی پای خاک و وطن، تراژدی جنگ را تبدیل به حماسه دفاع کردند. با این همه زندگی در سایه آن جنگ آبستن تجربههایی بود که به پشتوانه ذوق سینماگران ایران، بخشهایی از آن در قالب فیلمهای سینمایی به تصویر درآمده و ماندگار شده است. در گزارش حاضر و همزمان با روزها و شبهایی که ناگزیر از تکرار تجربه زندگی در سایه شوم جنگ شدهایم، به بازخوانی 10 روایت سینماگران ایرانی از این تجربه ملی در سالهای جنگ هشتساله عراق علیه ایران، پرداختهایم.
باشو غریبه کوچک | بهرام بیضایی | 1364
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«باشو غریبه کوچک» از منظری متفاوت به زندگی جنگزدههای جنوب میپردازد.
هنوز جنگ تحمیلی علیه ایران در جریان بود که بهرام بیضایی فیلم درخشان «باشو غریبه کوچک» را مقابل دوربین برد. فیلمی که ایدهای بسیار پیشروتر از زمانه ساخت، در مواجهه با پدیده جنگ داشت و شاید به همین دلیل در همان ابتدای راه گرفتار کجفهمی شد و مهر توقیف بر آن خورد. داستان فیلم درباره نوجوانی بهنام «باشو» است که در بمباران جنوب کشور، ویرانی خانه و قربانی شدن خانوادهاش را به چشم میبیند و به یک ماشین باربر پناه میبرد. او بهخواب میرود و وقتی چشم باز میکند خود را در منطقهای سرسبز در شمال کشور مییاید. باشو هنوز از صدای انفجار هراس دارد و حتی نسبت به عملیات عمرانی راهسازی و انفجارهای آن هم واکنش نشان میدهد. او در فرار از همین موقعیت با زنی به نام نایی با بازی درخشان و بهیاد ماندنی سوسن تسلیمی مواجه میشود. باشو، هر چند زبان مشترکی با نایی ندارد اما آرامآرام همخانواده میشوند؛ خانوادهای که در برابر هر تهدید و تهاجمی، متحد میماند. فیلم بیضایی در سال 64 توقیف شد و چهار سال در بهمنماه 68، روی پرده رفت.
وصل نیکان | ابراهیم حاتمیکیا | 1370
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«وصل نیکان» تنها فیلمیاست که بستر داستانش درباره موشکباران تهران است.
ابراهیم حاتمیکیا که از فیلمسازان مشقکرده در میدان جنگ بود و پیشتر فیلمهای ماندگار «دیدهبان» و «مهاجر» را درباره رزم در خاکریزها ساخته بود، با «وصل نیکان» دوربین خود را به شهر آورد تا از زاویهای متفاوت روایتگر جنگ باشد. این فیلم که بهنوعی یک واکنش سینمایی به فیلم «عروسی خوبان» ساخته محسن مخملباف هم بهشمار میرفت، روایتگر امتداد آرمانخواهیهای میدان جنگ در زندگی روزمره مردمان شهر بود. امیر و مریم در آستانه ازدواج قرار دارند که ناگهان شهر موشکباران میشود و بسیاری تصمیم به ترک شهر میگیرند. مریم اما با وجود تمام تهدیدهای جنگ مصرانه تصمیم به برگزاری مراسم عروسی میگیرد و در حین همین مراسم عقد، امیر بهواسطه تخصصی که دارد، مأمور میشود تا موشکی عملنکرده در پسکوچههای شهر را خنثی کند. سرانجام هم مراسم با حضور همه دعوتشدهها برگزار میشود.
لیلی با من است | کمال تبریزی | 1374
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
داستان «لیلی با من است» با پرداختن به زندگی مردم در جنگ شروع میشود.
یکی از معدود فیلمنامههای کمدی که در تاریخ برگزاری جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد، همین فیلم «لیلی با من است» بود. فیلمی نوشته رضا مقصودی که با کارگردانی کمال تبریزی در میانه دهه 70 مسیر تازهای را در سینمای جنگ باز کرد و برای نخستینبار دو ژانر کمدی و دفاعمقدس را بههم پیوند زد. هرچند بخش عمدهای از روایت فیلم در خاکریز و منطقه جنگی روایت میشود اما فرازهای ابتدایی داستان، تصویرگر زندگی روزمره مردمان عادی در سایه جنگ است. جایی که صادق مشکینی با بازی تحسینشده پرویز پرستویی گرفتار تأمین هزینه برای اتمام بنایی منزل شخصی خود است اما ناخواسته در مسیر اعزام به جبهه جنگ قرار میگیرد. صحنههای مربوط به هراس صادق برای حضور در میدان جنگ و واکنشهای افراطی همسرش از بخشهای تماشایی فیلم است. صادق مشکینی اما بهواسطه حضور در میدان رزم، نگاهش نسبت به جنگ بهکل دستخوش تغییر میشود.
آباجان | هاتف علیمردانی | 1395
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«آباجان» تصویری است از زندگی یک خانواده شهرستانی زیر سایه جنگ
با فاصله گرفتن از دهه 60 و 70 و همزمان با تغییر رویکردهای کلان فرهنگی و هنری، سینماگران هم آرامآرام به سمت پرداختن به سوژههای اجتماعی و سیاسی روز گرایش پیدا کردند اما سوژه زندگی در سایه جنگ و تجربههای نابی که برای ایرانیان از آن سالها به یادگار مانده بود، چیزی نبود که برای همیشه فراموش شود. هاتف علیمردانی یکی از سینماگرانی بود که در میانه دهه 95 و در شرایطی که «نوستالژی دهه 60» تبدیل به سوژه محبوب کمدیسازان شده بود، دست روی تجربه زیسته در سایه جنگ گذاشت و فیلم «آباجان» را مقابل دوربین برد. این فیلم برشی از زندگی یک خانواده معمولی در زنجان را به تصویر درآورده که در سایه جنگ و موشکباران، روابطشان دستخوش تغییر میشود. یکی از سکانسهای به یادماندنی فیلم مربوط به لحظه موشکباران مدرسه است که هاتف علیمردانی با نوشتهای آن را به همکلاسیهایش در زمستان 65 تقدیم کرده است؛ جایی که پرواز یک هواپیما، معمولیترین روز دانشآموزان یک مدرسه و خانوادههایشان را به خاک و خون میکشد.
بمب؛ یک عاشقانه | پیمان معادی | 1396
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«بمب، یک عاشقانه» داستان زندگی در دوران بمباران تهران را روایت میکند.
پیمان معادی چهار سال بعد از اولین فیلم بلند خود یعنی «برف روی کاجها» فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» را ساخت. فیلمی که بیراه نیست اگر آن را یکی از موفقترین تولیدات سینمای ایران در بازنمایی زیرمتن زندگی روزمره مردمان ایران در سایه جنگ به شمار بیاوریم. معادی هم در ترسیم فضای حاکم بر مدارس با بهرهگیری از چاشنی کمدی و هم در به تصویر درآوردن روابط خانوادگی با چاشنی عشق، عملکردی بسیار موفق در «بمب» داشته است. روایت فیلم بر زندگی بهظاهر به بنبست رسیده ایرج و میترا متمرکز است. زوجی که با بازی پیمان معادی و لیلا حاتمی، در میانه بیم و هراس جنگ، بهدنبال بهانهای برای زیست عاشقانه میگردند؛ سکانسها و دیالوگهایی از همین فیلم هم این روزها مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است، بهخصوص آنجا که میترا خطاب به ایرج میگوید: «یه دقیقه دیگه توی این شهر، معلوم نیست کی زنده است و کی مرده، اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم، فکر کردم دلم میخواد یه چیزهایی بهت بگم، که هیچوقت بهت نگفتم…»
تنگه ابوقریب | بهرام توکلی | 1396

ویلاییها | منیر قیدی | 1395
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«ویلاییها» داستان خانواده رزمندهها در پشت جبهه را با داستانی جذاب روایت میکند.
منیر قیدی در اولین فیلم بلند سینمایی
خود، تلاش کرد تصویری متفاوت و کمتر دیدهشده از سالهای جنگ را به تصویر درآورد. «ویلاییها» دقیقا از همین منظر تبدیل به فیلمی شاخص در سینمای جنگ هم شده است. داستان فیلم در سال ۱۳۶۵ و در اوج جنگ تحمیلی روایت میشود و شخصیتهای اصلی آن در شهرکی ویلایی در حوالی اندیمشک زندگی میکنند. شهرکی که پیش از انقلاب محل سکونت کارگران راهآهن جنوب بوده و در سالهای جنگ گروهی از خانوادههای رزمندگان در آن ساکن شدهاند. هر چند «ویلاییها» تمرکز خود را بر زیست زنان در آن سالها گذاشته اما در لابهلای تعاملات روزمره و دیالوگهای همین زنان، بخشی از دلهرهها و نگرانیهای خانوادههایی که در سالهای جنگ، عزیزی را در میدان نبرد داشتهاند به تصویر درآورده است. نقشآفرینی بازیگرانی همچون ثریا قاسمی، پریناز ایزدیار و البته طناز طباطبایی در ترسیم همراهیبرانگیز این تصویر، بهشدت تأثیرگذار است.
روزی روزگاری آبادان | حمیدرضا آذرنگ | 1399
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«روزی روزگاری آبدان» با نگاهی متفاوت به زندگی مردم این خطه در سایه جنگ پرداخته است.
ایدهای که حمیدرضا آذرنگ برپایه آن اولین فیلم بلند سینماییاش را کارگردانی کرد، پیشتر در قالب نمایشنامه توسط خود او روی صحنه اجرا شده بود. ماجرای «روزی روزگاری آبادان» درباره شرایط یک خانواده آبادانی در مقطع شروع جنگ و مواجهه آنها با یک موشک است. فضای روایت فیلم، از نقطه ورود موشک به خانه، سروشکلی فانتزی بهخود میگیرد اما تکگوییهای کاراکترها و گفتوگوی میان آنها با کلاهک موشک مهاجم، یکی از درخشانترین واگویههای سینمایی درباره سایه شوم جنگ بهشمار میرود. داستان فیلم درباره خانواده مصیب با بازی محسن تنابنده است. مردی جنوبی که با همسرش خیری با بازی فاطمه معتمدآریا برای تدارک شب عید، با چالشهایی روزمره مواجهند اما ناگهان با تهدید جنگ مواجه میشوند. شوک ناشی از جنگ، بخش عمدهای از چالشهای موجود در روابط میان این خانواده کاملا معمولی را دستخوش تغییر میکند تا همه یکصدا نسبت به آوار مصیبتهای جنگ همصدا شوند و در عین حال، یکدل.
زودپز | رامبد جوان | 1402
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«زودپز» تهران زیر موشکباران را بستری برای روایت داستان کمدی خود قرار داده است.
در کنار «لیلی با من است» این دومین فیلم کمدیای است که در این فهرست به آن میپردازیم. مواجهه با نوستالژیهای دهه 60 و شوخی با آنها البته در سالهای اخیر دستمایه روایت فیلمهای کمدی متعددی قرار گرفته اما از میان آنها «زودپز» را به دلیل نوع مواجهه رامبد جوان با موضوع موشکباران تهران در آن سالها انتخاب کردیم. داستان فیلم درباره سیروس و شاهین با بازی محسن تنابنده و نوید محمدزاده، بهعنوان دو داماد خانواده مددی است. درگذشت اتفاقی قدرت مددی بهواسطه انفجار یک زودپز و همزمانی این اتفاق با موشکباران تهران، این دو داماد را بهفکر سوءاستفاده میاندازد تا پدر همسرانشان را در میان شهدا جا بزنند. فارغ از این ایده و شوخیهای مرتبط با آن اما فیلم «زودپز» به شوخی و مزاح با موشکباران بسنده نکرده و در فرازهایی به واقعیت تلخ و تراژیک این تجربه هم نزدیک شده است. بهطور مشخص در سکانسی که شاهین برای دیدن فرزند تازه متولد شدهاش به بیمارستان میرود، با موشکباران بیمارستان و وضعیت هولناک مادران و نوزادان در سایه این تهاجم مواجه میشویم و گویی تمام شوخطبعیهای فیلم در مواجهه با این حجم از تراژدی، رنگ میبازد.
خدای جنگ | حسین دارابی | 1403
سینمای ایران تصاویر ماندگاری از زدگی در دوران جنگ را به تصویر کشیده است.
«خدای جنگ» در کنار روایت چگونگی ساخت اولین موشک توسط ایرانیها زیست مردم در دوران جنگ را هم به تصویر میکشد.
این روزها و همزمان با پاسخهای موشکی ایران به تجاوز جنایتکارانه رژیم صهیونیستی، یکی از شهدایی که متواتر از او یاد میشود، شهید طهرانی مقدم است. شهیدی که بهحق عنوان پدرموشکی ایران را از آن خود کرده و بخشی از زیرساختهای کلیدی صنعت موشکی ایران، در اوج سالهای جنگ تحمیلی توسط او و همرزمانش پایهگذاری شده است. فیلم «خدای جنگ» روایت همان سالها و همان گامهای اولیه است. این فیلم که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و هنوز فرصت اکران عمومی به دست نیاورده است، یکی از خوشساختترین روایتهای سینمایی درباره شهدای شاخص بهشمار میرود. حسین دارابی البته در یک انتخاب هوشمندان نام قهرمان اصلی فیلم خود را «هادی» گذاشته تا بهراحتی بتواند از محدودیتهای مرتبط با روایت پرتره از شهدای شاخص در قالب یک فیلم، عبور کند. هادی با بازی قابلتحسین ساعد سهیلی، دانشجویی بلندپرواز در زمینه صنعت موشکی است که عهدهدار مأموریتی ویژه برای پاسخ موشکی به دشمنان بعثی میشود. در فرازهایی از فیلم شاهد روایت زندگی روزمره هادی و خانوادهاش در سایه جنگ هستیم و تراژدی اصلی زمانی رقم میخورد که زخمهای جنگ، این زندگی روزمره را از روزمرگی خالی میکند؛ زخمهایی که البته به تولد یک قهرمان ملی میانجامد.
منبع: فیلم نیوز