دانشمندان در یک مطالعه جدید به این سوال پاسخ دادند: مغز چطور تجربه یک اتفاق را به احساس تبدیل میکند؟

دانشمندان در یک مطالعه جدید بررسی کردند که مغز چطور تجربه یک رخداد در طول روز را به احساس درونی تبدیل میکند.
تصور کنید روز اول هفته، از خانه به سمت محل کار خود میروید. در ترافیک، خودرویی ناگهان جلوی شما میپیچد و احساس عصبانیت میکنید. مغز چطور این رخداد را به احساس ترجمه کرده است و چرا واکنش احساسی شما برانگیخته شده است؟ در گزارشی جدید که از یک مطالعه شگفتانگیز بدست آمده است، دانشمندان با بررسی این فرآیند در مغز، به این سوال پاسخ دادند.
برانگیخته شدن احساس در نتیجه یک فرآیند در مغز
« کارل دیسراث »، روانپزشک دانشگاه استنفورد است که درباره نحوه مدیریت احساسات مطالعه میکند. او باور دارد ویژگی احساسات این است که تعمیم پیدا میکنند. به عبارت دیگر، آنها مغز را وادار به تغییر میکنند. مثلا زمانی که خودرویی ناگهان مقابل ماشین شما میپیچد، عصبانی میشوید و ناخودآگاه بر سر کودک پرسروصدایتان که در صندلی عقب گریه میکند، داد میکشید. دکتر دیسراث و همکارانش تلاش کردند تا چنین تجربهای را در آزمایشگاه شبیهسازی کنند تا بتوانند به این سوال پاسخ دهند که مغز چطور یک تجربه روزمره را به احساس ترجمه میکند؟
آنها در انجام این آزمایش تلاش کردند فرآیندی را انتخاب کند که باعث ایجاد احساس منفی میشود، اما دردناک نیست. تیم دکتر دیسراث به سراغ « پف هوا » رفت. پف هوا یا air puff اصطلاحی عامیانه برای تست اندازهگیری فشار داخل چشم است که با استفاده از دستگاهی انجام میشود که هوا را به سمت قرنیه چشم پرتاب میکند. این تست در مطب چشمپزشک انجام میشود تا سلامت چشم بررسی شود.
دانشمندان تیم دکتر دیسراث از پف هوا به عنوان یک رخداد آزاردهنده و ناخوشایند که دردناک نیست، یاد میکنند. از آنجایی که آنها باور داشتند این فرآیند واکنش سایر پستانداران را نیز برمیانگیزد، به سراغ آن رفتند.
آنها این آزمایش را روی موشها انجام دادند. هم انسانها و هم موشها در پاسخ به پف هوا، به طور مکرر پلک میزنند. پفهای مکرر باعث میشود هر دو گونه چشمان خود را به حالت دفاعی نیمهباز نگه دارند. سپس تیم به بررسی فعالیت مغز در این تجربه پرداخت و دو مرحلهٔ متفاوت در فعالیت مغز در این پروسه را کشف کرد. مرحلهٔ اول مانند یک نوت کوتاه و بریده در موسیقی، بسیار گذرا بود.
در این مرحله، که تنها کسری از ثانیه طول میکشد، فعالیت در مدارهایی از مغز که ورودی حسی را پردازش میکنند، افزایش مییابد.
سپس فعالیت به مدارهای دیگر، از جمله آنهایی که درگیر احساسات هستند، منتقل میشود. این مرحله طولانیتر است. دیسراث میگوید با هر پف هوا، پاسخ مغزی قویتر میشد.
رخداد بیرونی لازم نیست که مدت طولانیای ادامه داشته باشد تا اثر عمیقی بگذارد. این رخداد کافی است به اندازهای طول بکشد که ورودیهای حسی بعدی که به مغز میرسند، باهم ترکیب شده و تعامل پیدا کنند. این همان معنای احساس است.
در انسانها، هرچه پاسخ مغزی قویتر بود، آنها بیشتر چشمهایشان را میبستند و از تجربه ناراحتتر میشدند.
و در موشها، هرچند گزارشی کلامی نداریم، اما همان حرکات دفاعی را دیدیم. و این تعمیم مهم را هم دیدیم؛ آنها تمایل کمتری به جستجوی پاداش داشتند - مثل غذا.
برای تأیید یافتهها، تیم دوباره آزمایش را انجام داد، این بار با داروی کتامین – یک بیهوشکننده که پردازش اطلاعات حسی در مغز را مختل میکند. با کتامین، موشها و انسانها هنوز به طور مکرر پلک میزدند، اما دیگر چشمهایشان را نیمهباز نگه نمیداشتند. دیسراث میگوید مرحله دوم فعالیت مغز در این حالت ناپدید شده بود. به بیان دیگر، اگر این مرحله پایدار حذف شود، احساس هم مسدود میشود و واکنش احساسی هم از بین میرود.
این مطالعه در مجلهٔ « Science » منتشر شده است. « لیزا فلدمن برت »، استاد روانشناسی دانشگاه نورثئیسترن ، میگوید این تحقیق بهوضوح نشان میدهد که یک تجربه میتواند وضعیت ذهنی موجود زنده را تحتتأثیر قرار دهد. اما او میگوید فعالیت پایدار در مدارهای خاص مغز الزاماً به معنای احساس نیست. مشکل اصلی این است که هنوز دانشمندان دربارهٔ تعریف دقیق «احساس» توافق ندارند. اما این نکته را هم یادآور میشود که مغز انسان توانایی انتزاع دارد، به این معنا که میتواند معناهایی خلق کند که فراتر از تفاوتهای حسی و حرکتی هستند.
مغز با ادغام اطلاعات حسی، پردازش تهدید، و مقایسه با خاطرات گذشته، حالتی پایدار در شبکههای عصبی ایجاد میکند — حالتی که ما آن را بهعنوان عصبانیت، اضطراب یا ناراحتی میشناسیم. این ترکیب پیچیده از فعالیتهای عصبی، پایه شکلگیری احساس در پاسخ به تجربههای زندگی روزمره است.
در واقع، آنچه در مغز اتفاق میافتد، ترکیبی از چند مرحله عصبی و شناختی است.
منبع: دیجیاتو