جنایت، پایان سفر مخفیانه به شمال

جنایت، پایان سفر مخفیانه به شمال

سفرتفریحی و مخفیانه سه پسر جوان تهرانی درشهرستان فریدون‌کنار، با قتل خونین یکی از آنها پایان یافت. متهم اصلی پرونده مدعی است هنگامی که خواب بوده، مقتول به سراغ تلفن همراهش رفته و همین مسأله باعث مشاجره وقتل شده است. روز 17 آذر زن جوانی هنگام عبور از خیابانی درفریدون کنار، ناگهان باپیکرخونین پسر جوانی داخل حیاط یک ویلا روبه‌رو شد. اوکه با دیدن این صحنه وحشتزده شده بود بلافاصله موضوع را به پلیس 110 گزارش کرد.

کد خبر : ۴۷۲۳۵
بازدید : ۲۳۰۴
سفرتفریحی و مخفیانه سه پسر جوان تهرانی درشهرستان فریدون‌کنار، با قتل خونین یکی از آنها پایان یافت. متهم اصلی پرونده مدعی است هنگامی که خواب بوده، مقتول به سراغ تلفن همراهش رفته و همین مسأله باعث مشاجره وقتل شده است. روز 17 آذر زن جوانی هنگام عبور از خیابانی درفریدون کنار، ناگهان باپیکرخونین پسر جوانی داخل حیاط یک ویلا روبه‌رو شد. اوکه با دیدن این صحنه وحشتزده شده بود بلافاصله موضوع را به پلیس 110 گزارش کرد.
جنایت،پایان سفر مخفیانه به شمال
بدنبال این تماس، تیمی از کارآگاهان جنایی استان مازندران به همراه بازپرس کشیک وارد عمل شده و پس از حضور در خانه ویلایی با جسد پسر 18 ساله روبه‌رو شدند که با ضربات چاقو از پا درآمده بود. کارآگاهان که به‌دنبال کشف رازجنایت بودند بلافاصله سراغ صاحب ویلا رفتند. مرد میانسال در تحقیقات گفت: «دیروز سه پسر جوان ویلایم را اجاره کردند و پسرجوانی به نام مجتبی-مقتول- مدارکش را در اختیارم قرار داد.
باتوجه به اینکه قربانی جنایت ساکن تهران بود وهیچ ردی هم ازدوستانش نبود پرونده با نیابت قضایی در اختیار بازپرس محسن مدیرروستا از شعبه ششم دادسرای جنایی پایتخت قرار گرفت. سپس تیمی ازکارآگاهان جنایی پلیس پایتخت مسئول رسیدگی به این پرونده شدند.
کارآگاهان اداره دهم درنخستین گام به سراغ خانواده قربانی رفتند. یکی از آنها گفت: «مجتبی همراه دو نفر از دوستانش و سوار بر خودروی پراید او برای تفریح به خارج از شهر رفتند. مجتبی به ما گفته بود به سمت پردیس می‌روند اما وقتی پیامک خلافی سرعت به دستمان رسید متوجه شدیم آنها در جاده هراز هستند.» و...باتوجه به اطلاعاتی که خانواده مجتبی در اختیار کارآگاهان قرار داده بودند، دو دوست وی به‌عنوان نخستین مظنونان جنایت تحت تعقیب قرارگرفتند.از آنجا که خودروی پراید متعلق به پدر مجتبی در ویلا پیدا نشد این احتمال مطرح شد که هر دو جوان با خودروی پراید مقتول از محل متواری شده‌اند. بدین ترتیب شماره پلاک خودرو پراید به تمامی واحدهای گشت اعلام شد.

در ادامه تحقیقات، کارآگاهان جنایی هویت دو دوست مجتبی را به‌دست آوردند. بدین ترتیب یکی از آنها به‌نام عرفان، 22 آذر دریکی ازمحله‌های شرق تهران دستگیرشد. پسر 17 ساله به مأموران گفت: «نیمه شب 16 آذر همراه علی و مجتبی سواربر ماشین پدر مجتبی، برای تفریح به فریدونکنار رفتیم.
حدود ساعت 5 صبح به فریدونکنار رسیدیم و ویلایی اجاره کردیم. برای رفع خستگی مقداری مواد مصرف کردیم و پس از آن خوابیدیم. اما یکدفعه با شنیدن سر و صدایی بیدار شدم.همان موقع علی را دیدم که چاقوی خونینی در دست داشت و بالای سر مجتبی ایستاده بود.
درحالی که بشدت ترسیده بودیم همراه علی به لب دریا رفتیم و چاقو را داخل آب انداختیم. می‌دانستیم که بودن در آنجا خیلی زود ما را به دردسرمی اندازد. بنابراین بعد از مصرف کمی مواد، جسد را درحیاط ویلا انداخته و سوار بر خودروی پراید پدر مجتبی راهی تهران شدیم.»
به‌دنبال این اعتراف‌ها، متهم اصلی پرونده نیزدریکی ازمحله‌های تهران شناسایی و بازداشت شد و در بازجویی به قتل دوستش اعتراف کرد. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: درپی اعتراف متهمان، پراید سرقتی نیز کشف شد. از آنجا که محل جنایت شهرستان فریدونکنار است؛ دو متهم پرونده در اختیار کارآگاهان پلیس این شهرستان قرار گرفتند تا پس ازانتقال به استان مازندران محاکمه شوند.

قتل به خاطریک لحظه خشم
عامل قتل در گفت‌و‌گویی به تشریح ماجرای قتل و انگیزه‌اش پرداخت.
با مقتول چطور آشنا شدی؟
من و عرفان و مجتبی؛ هر سه بچه محل و دوست بودیم.
چرا دوستت را کشتی؟
باورکنید هیچ اختلافی نداشتیم. اگر اختلاف داشتیم که باهم به شمال نمی‌رفتیم.
پس چرا او را به قتل رساندی؟
پس ازرسیدن به شمال و مصرف مقداری مواد، حدود ساعت 7 صبح هر سه نفر خوابیدیم. نمی‌دانم چقدر گذشته بود و در خواب و بیدار بودم که حس کردم سایه‌ای بالای سرم است. کمی طول کشید تا مجتبی را که بالای سرم ایستاده بود تشخیص بدهم. او بدون اجازه‌ام سراغ گوشی تلفن همراهم رفته بود و شماره تلفن‌های داخل گوشی تلفنم را یادداشت می‌کرد. از این کارش خیلی عصبانی شدم وبشدت اعتراض کردم. سر همین مسأله باهم جروبحثمان شد. ناگهان چشمم به چاقو عرفان که روی مبل بود افتاد. چاقو را برداشتم و ازسر عصبانیت چند ضربه به او زدم.
عرفان آن زمان چکار می‌کرد؟
او خواب بود و با سر و صدای ما بیدار شد. اما دیگر کار از کار گذشته بود و من ضربه‌ها را زده بودم.
بعد چکار کردی؟
از ترس شناسایی و دستگیری سوار پراید پدر مجتبی شدیم و به تهران آمدیم.
ماشین را چکار کردی؟
چند خیابان بالاترازخانه‌مان پارک کردیم.
آیا درس می‌خواندی؟
هر سه نفرمان تازه درسمان تمام شده بود و کار خاصی نداشتیم. البته من در کار تعمیرات تلفن همراه بودم و کار نیمه وقتی داشتم که درآمد زیادی هم نداشت. بقیه دوستانم هم کارخاصی نداشتند.
عذاب وجدان داری؟
یک لحظه هم نشده که صحنه قتل از جلوی چشم‌هایم محو شود. اما ترس از دستگیری و مجازات باعث شد خودم را معرفی نکنم. ولی حالا بشدت پشیمانم ونمی دانم چه سرنوشتی در انتظار من و خانواده‌ام است. فقط می‌دانم اشتباه بزرگی انجام دادم. ولی باورکنید مصرف مواد هم حسابی حالمان را خراب کرده بود و شرایط خوبی نداشتیم. همه چیز دریک لحظه و به خاطر خشم و عصبانیت من و البته اشتباه دوستم اتفاق افتاد که رفته بود سرموبایلم. ولی من نباید دست به چاقو می‌شدم. و....
منبع: روزنامه ایران
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید