مردی که رنگ‌هایش را خورد و گوش خودش را برید؛ آیا ون‌گوگ یک «نابغۀ دیوانه» بود؟

مردی که رنگ‌هایش را خورد و گوش خودش را برید؛ آیا ون‌گوگ یک «نابغۀ دیوانه» بود؟

ونسان ون گوگ را همواره به‌عنوان هنرمندی سرکش و انقلابی می‌شناسند. او عنوان «هنرمند رنج‌کشیده» را به خود اختصاص داده است؛ لقبی که تا به امروز همراه نام او باقی مانده است.

کد خبر : ۲۲۶۵۸۰
بازدید : ۴۱

فرادید| باور عمومی بر این است که هنرمندان سبک زندگی غیرمتعارف و عجیب‌وغریبی دارند، به‌گونه‌ای که حتی این ویژگی‌ها گاهی معیاری برای ارزش‌گذاری آثارشان محسوب می‌شود. بر اساس مطالعه‌ای که وان تیلبورگ در سال ۲۰۱۴ انجام داد، مردم آثار هنری را زمانی زیباتر می‌دانند که خالق آن‌ها فردی عجیب و غیرعادی باشد.

به گزارش فرادید؛ در کتاب نبوغ: تاریخ طبیعی خلاقیت، هانس آیزنک نیز اشاره می‌کند که مردم اغلب خلاقیت را با رفتارهای نامتعارف، سبک زندگی خاص و حتی بیماری‌های روانی مرتبط می‌دانند و ون گوگ را به‌عنوان نمونه‌ای از این پدیده معرفی می‌کند. اما آیا می‌توان ارزش یک اثر هنری را بر اساس ویژگی‌های غیرعادی خالق آن قضاوت کرد؟ و در مورد ون گوگ، آیا بیماری روانی او بر نبوغش تأثیر داشت؟

ون گوگ؛ هنرمندی غیرمتعارف

ون گوگ قطعاً فردی غیرمتعارف بود. او در ۱۵ سالگی ترک تحصیل کرد و به جای ادامه تحصیل در الهیات، ترجیح داد در شهر و طبیعت سرگردان باشد. مدتی به عنوان مبلغ مذهبی در میان معدنچیان بلژیک فعالیت کرد، تمام دارایی‌هایش را به فقرا بخشید و روی زمین می‌خوابید، تا جایی که لقب «مسیح معدن زغال‌سنگ» را به او دادند.

3

او در ۲۷ سالگی تصمیم گرفت که هنرمند شود؛ انتخابی که در آن زمان چندان مورد پذیرش جامعه نبود. در سال ۱۸۸۲ عاشق یک زن روسپی شد و مدتی با او زندگی کرد، اما این رابطه دوام نیاورد. در سال ۱۸۸۸ نشانه‌های بیماری روانی در او آشکار شد. پس از مشاجره‌ای با پل گوگن، هنرمند سرشناس، او را با تیغ تهدید کرد و سپس در اقدامی عجیب گوش خود را برید و آن را به یک زن روسپی محلی داد. در یکی از دوره‌های شدید اختلال روانی، حتی مقداری از رنگ روغن‌هایش را خورد.

پس از دو سال زندگی در شرایط سخت مالی و ترس مداوم از بازگشت حملات عصبی، ون گوگ در ۲۷ جولای ۱۸۹۰ به زندگی خود پایان داد. در زمان خودش او را «دیوانه» می‌دانستند و همچنان نیز به‌عنوان یک هنرمند رنج‌کشیده از او یاد می‌شود. اما همچنان این پرسش باقی است: آیا ون گوگ یک نابغه دیوانه بود؟

ون گوگ، سلامت روان و نقاشی

آیا میل شدید ون گوگ به نقاشی، باوجود بیماری‌اش، او را به یک «نابغه دیوانه» تبدیل کرده است؟ بسیاری بر این باورند که لحظه‌ای که ون گوگ در سال ۱۸۸۸ گوش خود را برید، آغاز دوره‌ای از بی‌ثباتی روانی بود که تا زمان مرگش ادامه یافت. او صبح روز بعد در بیمارستان بستری شد اما برخلاف توصیه پزشکان که قصد داشتند او را به آسایشگاه روانی بفرستند، ظرف دو هفته بهبود یافت.

در طول حملات عصبی، ون گوگ کاملاً گیج بود و نمی‌دانست چه می‌گوید یا چه می‌کند. با این‌حال، پس از بهبودی تصمیم گرفت که به‌طور داوطلبانه در بیمارستان روانی سن پل دو موسول در سن رمی بستری شود. او یک سال کامل را در آنجا سپری کرد و در این مدت پیوسته نقاشی می‌کشید. نقاشی برای او همچون درمانی بود، اما در دوره‌های بحران روانی نه‌تنها توانایی نقاشی نداشت، بلکه از سوی کارکنان بیمارستان نیز از انجام آن منع می‌شد.

6

بازگشت بیماری باعث شد که ون گوگ بیش‌ازپیش از بهبودی کامل ناامید شود. دوران اقامت او در بیمارستان با دوره‌هایی از بحران و بهبودی متناوب همراه بود. پس از یک سال، او در می ۱۸۹۰ به اوور نقل مکان کرد، اما عدم قطعیت درباره آینده و بیماری‌اش او را بیش از پیش در تنهایی و افسردگی فرو برد. بااین‌حال، او همچنان پرکار باقی ماند و به نقاشی به‌عنوان راهی برای بازیابی خود ایمان داشت.

چه چیزی ون گوگ را «دیوانه» کرد؟

ون گوگ از چه بیماری‌ای رنج می‌برد؟ این پرسش هنوز به‌طور قطعی پاسخ داده نشده است، اما علاقه‌مندان بسیاری را در حوزه پزشکی به مطالعه زندگی او واداشته است. پزشکان معاصرش او را به صرع مبتلا دانسته بودند؛ اصطلاحی که در قرن نوزدهم برای توصیف طیف گسترده‌ای از اختلالات ذهنی به کار می‌رفت. از آن زمان تاکنون، نظریه‌های متعددی درباره بیماری او مطرح شده است، از جمله اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی.

پیش از آنکه در دسامبر ۱۸۸۸ گوش خود را ببرد، هیچ نشانه‌ای از بیماری روانی شدید در او دیده نمی‌شد. کارل یاسپرس، روانپزشک برجسته، پس از بازدید از نمایشگاه Sonderbund در کلن در سال ۱۹۱۲ نوشت: «ون گوگ تنها نابغه‌ی واقعی و ناخودآگاه دیوانه در میان بسیاری از کسانی بود که وانمود به دیوانگی می‌کردند، اما در واقع بیش‌ازحد عادی بودند».

یاسپرس نخستین پزشکی بود که بیماری ون گوگ را در ارتباط با هنر او بررسی کرد. او در سال ۱۹۲۲ مطالعه‌ای منتشر کرد که به‌اشتباه تغییرات سبک هنری ون گوگ را به آغاز روان‌پریشی او نسبت می‌داد. با گذشت یک قرن، متخصصان پزشکی همچنان تلاش می‌کنند تا دریابند که آیا ون گوگ یک نابغه دیوانه بود یا خیر. در مطالعه‌ای جدید که در سال ۲۰۲۰ توسط ویلم آ. نولن انجام شد، محققان نتیجه گرفتند که ون گوگ از چندین بیماری مختلف رنج می‌برد که پس از افزایش مصرف الکل در سال ۱۸۸۶ و سوءتغذیه شدیدتر شد.

7

بااین‌حال، نویسندگان این مطالعه در نتیجه‌گیری خود بین بیماری ون گوگ و استعداد او تفاوت قائل شده‌اند: «باوجود تمام مشکلاتی که به بیماری‌هایش دامن زدند... ون گوگ نه‌تنها یک نقاش بزرگ و بسیار تأثیرگذار بود، بلکه فردی باهوش، با اراده‌ای عظیم، مقاوم و با پشتکار نیز بود».

ون گوگ درباره بیماری‌اش چه فکر می‌کرد؟

یکی دیگر از عواملی که پرسش «آیا ون گوگ یک نابغه دیوانه بود؟» را مطرح می‌کند، نحوه‌ی مواجهه‌ی خودش با بیماری‌اش است. ون گوگ در نامه‌هایی که در سال‌های پایانی زندگی‌اش به برادرش تئو نوشت، بارها به بیماری خود و تأثیر آن بر کارهایش اشاره کرده است. او در بیشتر دوران بحران‌های روانی، زمانی که دچار سردرگمی، افسردگی یا توهم بود، نه کار می‌کرد و نه نامه‌ای می‌نوشت. بااین‌حال، در آخرین بحران‌هایش همچنان به کار ادامه داد و در نامه‌ای به تئو نوشت: «درحالی‌که بیمار بودم، بااین‌حال چند تابلوی کوچک از حافظه کشیدم که بعداً خواهی دید، یادآور شمال».

در ماه آخر زندگی‌اش، پس از بازگشت از دیدار با تئو، ون گوگ چنین نوشت:

«از آن زمان تاکنون سه بوم بزرگ دیگر کشیده‌ام. این‌ها مناظر وسیعی از مزارع گندم زیر آسمانی طوفانی هستند، و من تلاش کرده‌ام در آن‌ها اندوه و تنهایی شدید را به تصویر بکشم... تقریباً باور دارم که این تابلوها چیزهایی را می‌گویند که من قادر به بیانشان با کلمات نیستم، چیزهایی که در مورد طبیعت، سالم و نیرو‌بخش می‌دانم».

5

بیماری، نگاه او را به زندگی و به‌تبع آن، هنر تغییر داد. درنهایت، ون گوگ احساس کرد که جاه‌طلبی هنری او را از درون فرسوده کرده است. در یادداشتی که هنگام تلاش برای خودکشی در جیبش پیدا شد، چنین نوشته بود: «خب، من زندگی‌ام را برای کار خودم به خطر انداختم و عقلم تا حدی در آن غرق شد».

چه چیزی الهام‌بخش ون گوگ در نقاشی بود؟

پرسش «آیا ون گوگ یک نابغه دیوانه بود؟» این فرض را در خود دارد که رنج، علت خلق هنر است، بدون آن‌که در نظر بگیرد خود هنرمند چه هدفی داشته است.

ون گوگ از هرگونه جزمیت و قطعیت سبک‌شناختی در هنر متنفر بود. او فرم و رنگ را عناصر مستقلی در هنر می‌دانست که می‌توانند به‌عنوان ابزاری برای توصیف واقعیت به کار روند، همان‌طور که در هنر آکادمیک دیده می‌شود. از نظر او، مهارت فنی و قدرت بیان، ارزشی برابر داشتند. هنرمندی که با بیانی اصیل نقاشی می‌کشد و نگران انطباق با اصول آکادمیک نیست، نمی‌تواند به‌عنوان یک نقاش بد مورد انتقاد قرار گیرد.

تابلوی سر اسکلت با سیگار روشن نقدی طنزآمیز به آموزش طراحی در آکادمی آنتورپ بود. در آن زمان، اسکلت‌ها به‌عنوان پایه‌ای برای مطالعات آناتومی استفاده می‌شدند، اما برای ون گوگ، آن‌ها نمایانگر نقطه‌ی مقابل چیزی بودند که او در نقاشی‌هایش می‌خواست به آن دست یابد. سیگار روشن در دهان اسکلت، نشانه‌ای مضحک از حیات را القا می‌کند.

در پاریس، ون گوگ با هنرمندانی چون آنری دو تولوز-لوترک، کامی پیسارو، پل گوگن و امیل برنار آشنا شد. او درباره‌ی امپرسیونیسم و تکنیک دیویزیونیسم آموخت. ضربات قلم‌موی او آزادتر شد، رنگ‌هایش روشن‌تر شدند، و مناظر او حالتی امپرسیونیستی به خود گرفتند. او یکی از نخستین نقاشانی بود که شب‌ها در فضای باز نقاشی می‌کرد.

4

ون گوگ پس از بستری شدن در سن رمی، شروع به استفاده از خطوط مارپیچ مشهور خود کرد. تابلوی شب پرستاره یکی از بارزترین نمونه‌های این سبک است، که در آن همه‌چیز پویا به نظر می‌رسد. شیوه‌ی استفاده از رنگ در این آثار، نشان‌دهنده‌ی درک او از این نکته است که رنگ نه‌تنها بازنمایی واقعیت، بلکه ابزاری برای بیان احساسات نیز هست.

قدردانی از ون گوگ در دوران زندگی‌اش

فارغ از وضعیت روانی و دیدگاه عموم، پرسش «آیا ون گوگ یک نابغه‌ی دیوانه بود؟» چندان اهمیتی ندارد. تأثیر او بر دنیای هنر و جهان از طریق آثارش، فراتر از این بحث‌هاست. هرچند او در دوران زندگی خود نقاشی‌های زیادی نفروخت، اما در میان هنرمندان هم‌عصرش بی‌نام و نشان نبود. نمایشگاه‌هایی که از آثارش برگزار شد، مسیر را برای نسل‌های جوان‌تر هنرمندان مدرن هموار کرد.

در اوایل سال ۱۸۹۰، شش نقاشی از ون گوگ در نمایشگاه گروهی انجمن هنرمندان بلژیکی در بروکسل به نمایش درآمد. این انجمن، نخستین تلاش برای ایجاد یک فضای بین‌المللی برای آوانگاردهای هنری بود. منتقد هنری، آلبرت اوریه، مقاله‌ای مثبت درباره‌ی آثار ون گوگ منتشر کرد و یکی از نقاشی‌های او، تاکستان سرخ، در طول نمایشگاه فروخته شد.

این اولین باری نبود که آثار ون گوگ در محافل هنری مورد پذیرش قرار گرفت. تئو از سال ۱۸۸۸، نقاشی‌های برادرش را به پاریس ارسال می‌کرد. در نمایشگاه سال ۱۸۹۰، ده اثر از ون گوگ به نمایش درآمد که بازخورد مثبتی دریافت کرد. تئو در نامه‌ای به ون گوگ نوشت:

«تابلوهایت در جای خوبی نصب شده‌اند و بسیار خوب به نظر می‌رسند. افراد زیادی به سراغم آمدند و خواستند تحسین‌شان را به تو منتقل کنم. گوگن گفت که نقاشی‌های تو، محور این نمایشگاه هستند».

تأثیر ون گوگ بر دنیای هنر

تأثیر مستقیم ون گوگ بر دنیای هنر در اوایل قرن بیستم و با ظهور نسل جدیدی از هنرمندانی که تشنه‌ی تجربه‌گرایی بودند، احساس شد. برای این نسل، این‌که ون گوگ یک نابغه‌ی دیوانه بود یا نه، اهمیت نداشت؛ او هنرمندی بود که مسیر را برای نوعی بیان هنری جدید هموار کرده بود.

سه هنرمند برجسته‌ی فوویسم (آندره درن، آنری ماتیس و موریس دو ولامینک) برای نخستین بار در نمایشگاه آثار ون گوگ در سال ۱۹۰۱ با یکدیگر آشنا شدند. تکنیک قلم‌زنی احساسی ون گوگ، به‌ویژه بر ولامینک تأثیر گذاشت. در آن زمان، تصورات نادرستی درباره‌ی بیماری ون گوگ وجود داشت و ولامینک هم برداشت شخصی خود را از آثار او داشت. او در خطوط مارپیچ و تکنیک امپاستوی ون گوگ، انگیزه‌های ابتدایی را می‌دید که الهام‌بخش نقاشی‌های خودش شد.

8

در آلمان، دو گروه از نقاشان اکسپرسیونیست آثاری با رنگ‌های غلیظ و احساسی خلق کردند که تا حدی از هنر ون گوگ و گوگن الهام گرفته بود. تخریب کنترل‌شده‌ی فرم‌های طبیعی و تشدید رنگ‌های طبیعت در آثار ون گوگ الهام‌بخش اکسپرسیونیست‌ها شد. در آلمان، ون گوگ به‌عنوان نمونه‌ی یک هنرمند مدرن پذیرفته شد، هرچند اکسپرسیونیست‌ها گاهی به دلیل تقلید سطحی از او مورد انتقاد قرار می‌گرفتند.

آیا ون گوگ یک نابغه‌ی دیوانه بود؟

به نظر می‌رسد که این کلیشه همچنان باقی خواهد ماند. می‌توان گفت که هنر ون گوگ مستقیماً تحت تأثیر بیماری‌اش نبود. سبک، تکنیک و موضوعات او همگی انتخاب‌های هنری بودند. از آن‌جا که هدفش بیان احساسات بود، طبیعی بود که وضعیت ذهنی‌اش در آثارش نمود پیدا کند. رنج، دیوانگی، افسردگی و ناامنی همیشه بخشی از کارهایش بودند، اما به‌ندرت در مرکز آن قرار می‌گرفتند. شاید او را دیوانه می‌دانستند، اما نگاهی که به طبیعت داشت و شیوه‌ای که از رنگ برای بیان احساساتش استفاده می‌کرد، همان چیزی بود که او را به یک نابغه تبدیل کرد.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید