سفر به ایران قدیم؛ یادداشتهای علم، سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۱: ظهر سفیر جدید پرتغال را پذیرفتم

یادداشتهای اسدالله علم: ظهر سفیر جدید پرتغال را پذیرفتم. چیزی دستگیرم نشد، شبیه آرتیستهای ایتالیائی بود.
کد خبر :
۲۴۰۳۳۵
بازدید :
۵۷
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۱: صبح طبق معمول شرفیاب شدم. برنامه تقریبی مسافرت انگلیس را عرض کردم (به دعوت خصوصی ملکه). صورت ملتزمین را خواستم که بفرمایند. فکری فرمودند، بعد فرمودند: کار یک جور دیگر شد، چند نفر افسر نیروی دریایی با سواد، یکی دو نفر نوکر و دکتر ایادی. اسمی از من نبردند، من هم چیزی عرض نکردم.
در آخر شرفیابی عرض کردم: من برای تشریف فرمایی به ژنو ناچارم بیایم، چون نمیدانیم وضع چه صورتی پیدا می کند. از ژنو مرخص میشوم فرمودند: بلی لازم است آن جا بیایی. اتفاقاً مایل بودم به انگلستان بروم، چون به اسب سواری و [سنت] traditionهای قدیمی علاقه مندم. ولی سالهاست عهد کرده ام هیچ چیز و هیچ چیز برای خودم از شاهنشاه نخواهم، ولو التزام رکاب باشد.... قدری راجع به بلوچستان صحبت شد. فرمودند: هیچ بعید نیست در حدود ده ملیارد ریال ظرف چند سال خرج آن جا بکنیم، چه از لحاظ ساختن فرودگاه ها و چه بندر چاه بهار. من خندیدم. البته خنده مؤدبانه.
فرمودند: چرا خندیدی؟ عرض کردم: "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد." مدتها برای بلوچستان کاری انجام نمی شد. فرمودند: به هر صورت امکانات در این جاکم بود و درست هم هست. به هر صورت به قدری شاهنشاه بزرگوار است که هیچ از این مسائل نمیرنجد و بر دل نمی گیرد، مضافاً به این که درست میسنجد و حساب میکند. بازیگر به تمام معنی ماهر و زبردست است. فرمودند: به [د] بگو، با فلان شخص که تماس میگیرد، مستقیماً نباشد، از طریق امیر هوشنگ اقدام کند. من این فرمایش را نفهمیدم، ولی با چنان تعجب به این امر نگاه کردم که شاهنشاه متوجه شدند فرمودند: آخر اینها هر کدام میخواهند به این وسیله با ما ارتباط داشته باشند و این افتخار را از دست یکدیگر بقاپند. واقعاً یک پارچه هوشیاری و در عین حال بزرگواری و آقایی است که این مسائل را میداند و به روی هیچ کس نمی آورد. آفرین بر این سعه صدر!
ظهر سفیر جدید پرتغال را پذیرفتم. چیزی دستگیرم نشد، شبیه آرتیستهای ایتالیائی بود.
بعد از ظهر منزل کار کردم. ناهار خدمت مادرم بودم. تنها کسی که در دنیا مرا به خاطر خودم دوست دارد.
شب فیلم دیدم فیلمهای امروز یا وحشتناک یا مسائل جنسی است. فیلم های موضوع دار خیلی کم است. فیلم امشب جنسی بود. انسان از سکس هم بیزار میشود.
منبع: انتخاب
۰