(تصاویر) المیرا دهقانی، یاسمن سریال لحظه گرگ و میش پس از 6 سال
المیرا دهقانی دولتآبادی متولد ۵ شهریور ۱۳۷۰ بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما اهل ایران است. وی با بازی در مجموعه لحظه گرگ و میش به شهرت رسید.
المیرا دهقانی وی دارای مدرک کارشناسی ارشد صنایع غذایی است. ورود او به عرصه بازیگری به صورت کاملاً اتفاقی بود.آموزش بازیگری را از سال ۱۳۸۸ و تحت نظر سیامک کمالی سروستانی در شیراز آغاز کرد. در سال ۱۳۹۰ پس از ۲ سال تمرین بازیگری، برای نخستین بار در تئاتر «زمین آبیاست مثل پرتقال» به کارگردانی سیامک کمالی سروستانی به ایفای نقش پرداخت.
این بازیگر فعالیت تئاتری خود را از سال ۸۸ وقتی ۱۸ ساله بود زیر نظر سیامک کمالی سروستانی در شیراز شروع کرد تا اینکه با شروع فوق لیسانس در ۲۲ سالگی به تهران رفت. در تهران با کارگاه بازیگری محمد معتمدی بازیگری را از تئاتر ادامه داد.
سپس در تئاترهای مختلفی در تهران و شیراز با کارگردانهایی نظیر: سیامک کمالی سروستانی، محمد یعقوبی،امیررضا کوهستانی، میترا مؤمنی، رضا ثروتی و همایون غنیزاده همکاری کرد. وی در سال ۱۳۹۲ با اجرای نمایش «پرتره ناتمام از کلاغ سفید» به کارگردانی سپیده کریمی در جشنواره بینالملل دانشکده هنر، موفق به اخذ بورسیه بازیگری از دانشکده موسیقی و تئاتر تالین از کشور استونی شد و یک دوره بازیگری «از تمرین تا اجرا» را در تالین گذراند. او همچنین در نمایش «نیمه تاریک ماه» به کارگردانی داوود بنی اردلان به روی صحنه رفتهاست.
او در آثار تلویزیونی نظیر: همهچیز آنجاست، سایهبان، پرستاران، هشت و نیم دقیقه، لحظه گرگ و میش و پس از آزادی به ایفای نقش پرداختهاست. وی همچنین در فیلمهای سینمایی فصل ماهی سفید و سیاهباز بازی کردهاست.
عکس های جدید المیرا دهقانی
داستان سریال لحظه گرگ و میش
داستان این مجموعه، روایتگر فراز و فرود خانوادهای اصیل و ایرانی، در طول سه دهه است که با محوریت زندگی تنها دختر خانواده، یاسمن، که از دههٔ ۶۰ با حوادث گوناگونی، از قبیل جنگ، تحولات اقتصادی و اجتماعی و … آغاز و تا زمان معاصر، ادامه خواهد داشت. دختر خانواده وحدت یعنی یاسمن وحدت (المیرا دهقانی) که اخرین بچه ی خانواده است در کنکور شرکت کرده و در پزشکی قبول می شود.
یوسف پسر سوم برای بار دوم در کنکور شرکت و قبول نمی شود و قصد فرار از سربازی را دارد .هادی پسر دوم، عکاس و به دختری به اسم سیما علاقه دارد و حتی خود سرانه سیما را از پدرش خواستگاری می کند، احسان پسر اول و پزشک است و قصد ازدواج با طاهره، خواهر دوستش حامد را دارد . حامد چندسال در آلمان پزشکی خوانده و برای چند ماهی به ایران امده است. یاسمن که می خواست خبر قبولی اش را به احسان دهد ناگهان حامد را می بیند و از همان ابتدت با او به لج می افتند و به احسان می گوید که او فردی پررو است و احسان هم از او می خواهد که با او صحبت نکند.
شب قبولی یاسمن همه ی خانواده ی وحدت و دوستان احسان یعنی حامد و رارمیک در کنار هم جمع می شوند تا این اتفاق را جشن بگیرند . یاسمن قصد ثبت نام در دانشگاه را دارد و احسان و رارمیک از حامد می خواهند که به او کمک کند . یاسمن از این موضوع ناراحت است و به حامد می گوید که آدمی مستقل است و کمک نمی خواهد ولی حامد تا زمانی که کار او تمام شود و به خانه برگردد به او کمک می کند .
روز بعد وقتی یاسمن با گوشی پزشکی به صدای قلبش گوش می دهد، حامد را می بیند و قلب او سریع می تپد و متوجه می شود که عاشق او شده است.یاسمن سعی می کند که به حامد نزدیک شود ولی حامد به او بی توجهی می کند و قصد دارد که سریع تر برگردد . هادی موضوع خواستگاری از سیما را با پدربزرگ در جریان می گذارد و پدر بزرگ این قضیه را برای بقیه ی خانواده می گوید و توران از این اقدام خودسرانه ی هادی ناراحت می شود . احسان قصد رفتن به اهواز را با رازمیک دارد .
احسان و طاهره که قصد ازدواج دارند برای خرید وسایل عروسی با خانواده هایشان به بازار می روند . رازمیک به حامد می گوید که قلاب او گیر کرده است و خانواده ی وحدت ، خانواده ای خوب هستند .یوسف به بهانه ی کسب و کار جدید از فرخنده پول می گیرد تا هزینه ی سفرش را تامین کند. احسان و طاهره قصد ازدواج دارند که خبر شهادت رازمیک می رسد و همه به مراسم خاکسپاری می روند و حامد برای دیدن یاسمن به دانشگاه می رود و به او می گوید که باید به آلمان برود و می تواند شرایط تحصیل یاسمن را آنجا فراهم کند اما یاسمن بدون جوابی با ناراحتی انجام می روند .
یاسمن متوجه می شود که عمه به یوسف پول می دهد . حامد به خانه ی وحدت می رود تا از انها خداحافظی کند و یاسمن به او می گوید که می تواند در ایران ادامه تحصیل دهد و حامد می گوید که متاسفانه نمی شود و می رود . حامد به فرودگاه می رود و بقیه به مراسم رارمیک می روند . وقتی احسان و یاسمن و طاهره و عزیز بر می گردند حامد را در جلوی در می بینند.
حامد به نوعی به یاسمن می گوید که به خاطر او نرفته است .احسان قصد رفتن به منطقه را دارد و یوسف و عمه می خواهند او را از رفتن پشیمان کنند و توران که بهم ریخته است از طاهره می خواهد که مانع رفتن او شود اما طاهره رفتن به جبهه را به عنوان یکی از شرایط ازدواجش بیان می کند . طاهره و احسان ازدواج می کنند و سیما از یاسمن و حامد که مشغول صحبت هستند عکس می گیرد . احسان قبل از رفتن به جبهه به طاهره می گوید که در صورت شهادت پاسور او نشود .
احسان به یاسمن می گوید که رابطه ی انها باخبراست و خودش به موقع برای انها استین بالا میزند. احسان به اهواز می رود . یاسمن به خاطر درگیری لفظی در زمان ثبت نام احضاریه ای از کمیته ی انضباطی دریافت می کند . یوسف در هنگام صبح وسایل خود را جمع می کند تا از خانه برود ولی یاسمن او را می بیند و مانع رفتنش می شود اما یوسف از یاسمن می خواهد. که چیزی به مادرشان نگوید و می رود.
اعضای خانواده که نگران او هستند به همه جا و کلانتری ها و بیمارستان ها و حتی خانه ی دوست او یعنی بابک سر میزنند و می فهمند که بابک هم به خانه نیامده است. یاسمن سکوت می کند و چیزی نمی گوید و ای قضیه را به حامد می گوید . همه نگران یوسف هستند و سیما که عکاس عقد طاهره و احسان بوده است به خانه ی انها می رود و عکس ها را به انها تحویل می دهد.
او عکس حامد و یاسمن را در اتاق یاسمن می گذارد. یاسمن می گوید که یوسف قاچاقی از ایران رفته است و توران بعد از اینکه می فهمد فرخنده پول سفر او را داده عصبانی می شود .بعد از تماس فردی از بیمارستان مناطق مرزی توران به انجامی رود و یوسف گلوله خورده و بیهوش است . دکتر آنجا چون پدر یوسف را می شناخت به توران کمک می کند تا یوسف را به تهران ببرد و در خانه آن را درمان میکنند.
منبع: چشمک