ساکن مشهور پلاک ۳۵ محله گیشا که بود؟ / از سهراب سپهری تا عادل فردوسی‌پور

ساکن مشهور پلاک ۳۵ محله گیشا که بود؟ / از سهراب سپهری تا عادل فردوسی‌پور

برخی محله های با اصالت پایتخت از روزگار قدیم محل زیست افراد مشهور و به قول امروزی ها سلبریتی ها بوده و دلیلش هم برای کسی روشن نیست. کوی نصر یا گیشا یکی از همین محله هایی است که چنین مختصاتی دارد و برخی خانه های آن به واسطه اینکه محل زندگی افراد سرشناس بوده به شهرت رسیده اند.

کد خبر : ۱۳۴۵۶۸
بازدید : ۵۸۴۹

در دنیای ماشینی امروز هر فرد به نحوی زندگی می‌کند و برای خود هدف‌هایی را در نظر می‌گیرد. یکی دوست دارد انسان موفقی شود و شخصیت سرشناسی بین مردم داشته باشد، یکسری هم می‌خواهند مشهور باشند و همه به او احترام بگذارند. برخی می‌خواهند زندگی آرامی داشته باشند و مثل همه آدم‌ها روزگار بگذرانند.

در بین این افراد، کسانی هم هستند که پای علاقه‌هایشان می‌ایستند و در طول زمان فقط و فقط کارشان را انجام می‌دهند. اینها نه توجهی به مشهور شدن دارند و نه می‌خواهند زندگی متفاوتی از دیگران داشته باشند. این گروه تلاش‌هایشان به حدی بوده که نامشان در محله‌هایشان و میان مردم شهرت پیدا کرده است و هم‌محله‌ای‌هایشان به همسایگی با آنان افتخار می‌کنند.

ساکن مشهور پلاک ۳۵

پلاک ۳۵ خیابان بیست و چهارم کوی نصر معروف به گیشا، خانه‌ای است که حدود ۴۰ سال قدمت دارد. این خانه متعلق به خانواده سپهری‌هاست. سهراب همراه برادر و خواهران و مادرش در این خانه زندگی می‌کرد. او در طبقه دوم این ساختمان اتاقی داشت که آنجا نقاشی می‌کشید.  

۳ تابلوی نقاشی سهراب را بر دیوار بانک کشاورزی گیشا چسبانده‌اند و هر روز جمعی از ساکنان گیشا هنگام انجام کارهای بانکی‌شان نقاشی‌های سهراب سپهری را تماشا می‌کنند درحالی که برخی از آنان حتی نمی‌دانند سهراب بچه‌محل‌شان بوده است. سهراب سپهری نقاش و شاعر بود. ۱۵ مهرماه سال ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری با اینکه کارمند اداره پست و تلگراف کاشان بود، علاقه زیادی به هنر داشت و مادرش هم نیز ماه جبین، عاشق نظم و نثر فارسی بود. سهراب پس از فارغ‌التحصیلی در دوره دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام اداره فرهنگ کاشان درآمد. شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دوره دبیرستانش را گرفت.  

بعد به تهران آمد و در سال ۱۳۳۰ در دانشکده هنر زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین سال نخستین مجموعه شعرش «مرگ رنگ» را که در قالب نیمایی سروده بود، منتشر کرد. در سال ۱۳۲۲ از دانشکده هنرهای زیبای تهران فارغ‌التحصیل شد و نشان درجه اول علمی گرفت. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت کرد. دومین مجموعه اشعارش را هم به‌عنوان «زندگی خواب‌ها» منتشر کرد.  

سپس تصمیم به راه‌اندازی یک کارگاه نقاشی گرفت. آذر سال ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا(فرهنگ و هنر) در قسمت موزه آغاز به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا هم تدریس می‌کرد. در مهرماه ۱۳۳۴ ترجمه اشعار ژاپنی از وی در مجله سخن چاپ شد. در مرداد ماه ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت.  

سپهری در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نامنویسی کرد. او همچنان کارهای هنری‌اش را در نمایشگاه‌ها به نمایش می‌گذاشت و این حضور در نمایشگاه‌های نقاشی تا پایان عمرش ادامه داشت.  

او از مهرماه ۱۳۴۰ هم تدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران را شروع کرد. اسفند ماه همین سال بود که از همه مشاغل دولتی کناره گرفت. تا سال ۱۳۴۳ تعدادی از آثار نقاشی سهراب در کشورهای ایران، فرانسه، سوئیس، فلسطین و برزیل به نمایش درآمد. او فروردین سال ۱۳۴۳ به هند سفر کرد و از دیدن دهلی و کشمیر در مسیر بازگشت، به پاکستان رفت و به افغانستان سفر کرد.  

درست تابستان همین سال بود که منظومه «صدای پای آب» در روستای چنار آفریده می‌شود. در آبان ماه همین سال، طراحی صحنه یک نمایش را انجام داد. تا سال ۱۳۴۸ با سفر به کشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، ایتالیا و اتریش، آثار نقاشی او در نمایشگاه‌های متعددی به نمایش درآمد.  

سال ۱۳۴۹، به آمریکا سفر کرد و پس از اقامت در لانگ آیلند و ۷ ماه زندگی در نیویورک به ایران بازگشت. سپهری تا سال ۱۳۵۷ چندین نمایشگاه از آثار نقاشی در سوئیس، مصر و یونان برپا کرد.  

سال ۱۳۵۸ آغاز ناراحتی جسمی و آشکار شدن علائم سرطان خون سهراب بود. دی ماه همان سال برای درمان به انگلستان سفر می‌کند و اسفندماه به ایران بازمی گردد. سهراب مدتی هم در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با عنوان سرپرست سازمان سمعی‌ـ بصری مشغول به کار شد. در نهایت سهراب سپهری یکم اردیبهشت سال ۱۳۵۹، ساعت ۱۸ به بیمارستان پارس تهران منتقل شد و فوت کرد؛ فردای آن روز پیکرش با همراهی چند تن از اقوام و دوستش «محمود فیلسوفی» به صحن امامزاده سلطانعلی در روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان منتقل شد.  

شعر سهراب از سبک ویژه‌ای برخوردار است که می‌توان او را بنیانگذار این شیوه دانست. در واقع می‌توان گفت که قابل توجه‌ترین رویداد در عرصه شعر نو سال ۱۳۳۲ صورت گرفت. درست زمانی که او از زبان نیمایی به زبان هوشنگ ایرانی چرخش کرد. در آن سال‌ها شمار بسیاری از شعرهای نیما تأثیر گرفته بودند ولی کسی به زبان هوشنگ ایرانی و زیبایی‌شناسی او واقف نبود.  

شعر سپهری، تصویرهای شاعرانه و مضمون‌ها و مفاهیم عرفانی، فلسفی و غنایی دارد. او شاعری غوطه‌ور در دنیای شعر و هنر بود که به همه چیز رنگ شعر می‌داد. در کل در شعر با زبانی ساده انسان‌ها را به نگریستن در طبیعت و یکی شدن با محیط دعوت می‌کند. او محیط و روزگاری را که در آن می‌زیست، نمی‌پسندید و در جست وجوی عالمی والاتر و برتر بود.  

سهراب سال‌های زیادی میان اهالی محله گیشا زندگی کرد و همسایه‌هایش خاطرات زیادی با او دارند. به همین دلیل اهالی کوچه بیست و چهارم از سهراب به نیکی یاد می‌کنند.  

زندگی آرام آقای گوینده 

«بهروز خوش فطرت» را شاید خیلی‌ها ندیده، اما نامش را شنیده باشند. اما کمتر کسی هست که صدای گرم و دلنشینش را نشنیده باشد. خوش فطرت سال‌هاست که گوینده برنامه‌های مختلف رادیویی است و «اخبار در ۶۰ ثانیه» در «جمعه ایرانی» از جمله مشهورترین اجراهای اوست. او از ساکنان قدیمی گیشا محسوب می‌شود و این منطقه و محله را از بهترین محله‌های تهران می‌داند: «مردم برای زندگی در محله گیشا هیچ مشکلی ندارند و می‌توانند هر چیزی را که نیاز دارند داخل محله تهیه کنند. گیشا به تنهایی یک محله که چه عرض کنم، یک کشور در قلب پایتخت ایران است.» خوش فطرت در ادامه حرف‌هایش می‌گوید: «به نظر من تنها ضعف محله ما این است که سینما ندارد که اگر داشت هیچ چیز دیگری کم نداشت.»

جالب‌تر اینکه خوش فطرت هر وقت می‌خواهد آدرس خانه‌اش را به کسی بدهد از برج میلاد کمک می‌گیرد و می‌گوید: «هر چقدر به برج میلاد نزدیک‌تر شوید به خانه من هم نزدیک‌تر می‌شوید.» او سال ۱۳۲۵ در شهر اهواز به دنیا آمد و سال‌هاست که در صدا و سیما، بازیگری، گویندگی و اجرا می‌کند. این هم‌محله‌ای در سه فیلم سینمایی «اخراجی‌ها» سال ۱۳۸۵ و «دیدار» سال ۱۳۷۳ و «آتش پنهان» سال ۱۳۶۹ بازی کرده است.  

خوش فطرت هر روز صبح در بوستان محله ورزش می‌کند و پس از خرید نان و احوالپرسی با هم‌محله‌ای‌هایش به خانه می‌رود و در کنار خانواده‌اش صبحانه می‌خورد. بعد هم برای رفتن به صدا وسیما حاضر می‌شود. در بین راه وقتی سوار تاکسی می‌شود و با شهروندان صحبت می‌کند او را با تعجب نگاه می‌کنند چون صدایش برایشان آشناست، ولی او را به چهره نمی‌شناسند.  

بیشتر وقت‌ها مردم به او می‌گویند: صدای شما را یک جا شنیده‌ایم. او لبخندی می‌زند و ماجرا را برایشان تعریف می‌کند. خوش فطرت می‌گوید که همه مردم او را دوست دارند، چون مردم ایران زمین همه مهربان و دوست داشتنی هستند.  

مشهورترین ساکن محله

همه ما با چهره «عادل فرودسی پور» مترجم، مدرس دانشگاه، تهیه‌کننده، مجری تلویزیون و گزارشگر فوتبال آشنا هستیم. چهره‌ای که همواره کلامش برای فوتبال کشورمان نقدهای زیادی را به همراه داشته است. او سال ۱۳۵۴ در محله گیشا به دنیا آمد و دوران دبستانش را هم در این محله سپری کرد.  

فردوسی‌پور در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله گیشا بزرگ شده و کارش را سال ۱۳۷۲ با روزنامه‌نگاری در روزنامه ابرار ورزشی به سردبیری اردشیری لارودی آغاز کرد. در همان سال‌ها دانشجوی سال سوم کارشناسی بود و در بخش ترجمه صفحه فوتبال خارجی کار می‌کرد. بعد از قبولی در آزمون گزارشگری صدا و سیما از کار روزنامه‌نگاری فاصله گرفت. اما پس از مدتی با مجله‌های سروش جوان و همشهری جوان و روزنامه جام‌جم همکاری کرد و برای مجله معتبر «ورلد ساکر» هم مطلب می‌نوشت.  

فردوسی‌پور در دانشگاه صنعتی شریف درس خوانده و کارشناسی ارشد مهندسی صنایع گرفته است. او اکنون سال‌هاست که در این دانشگاه زبان انگلیسی درس می‌دهد و پایه‌گذار، تهیه‌کننده و مجری برنامه ۹۰ است که از شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود. مجله ورلدساکر به او لقب «جان ماتسن ایران» را داده است.  

منبع: همشهری محله منطقه ۲ در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۳۱

۶
نظرات بینندگان
  • مهران ارسالی در

    و یادمان نرود همین عادل فردوسی پور بود که به دروغ گفت امسال دل و دماغ کار نبود در حالیکه فوتبال ۱۲۰ ایشون در سالی که مردم تهییج کردند که کار نکنند تقریبا یک روز هم تعطیل نشد ‌...
    بودجه و پول واریز شد که آقای فردوسی پور می خند و جیبش پر پول باشد

تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید