(تصاویر) در این نقطه از تهران، سبزترین موجودات جهان بغلتان میکنند
محلههای جنوب غربی تهران، هنوز هم با مفهوم «محله» به معنای واقعی کلمه سر و کار دارند.
محلههای جنوب غربی تهران، هنوز هم با مفهوم «محله» به معنای واقعی کلمه سر و کار دارند. حوالی جاهایی مثل بریانک، جی، سلسبیل و غیره، اینبار به سراغ محلهی هفتچنار رفتیم!
حالا اینبار، میان هوای بهاری و البته گرم خرداد ماه، وارد هفتچنار میشویم تا زیر سایهسار درختان بلندش پرسه بزنیم.
پرسهمان را از تقاطع خیابان کمیل(شاهرخ سابق) و جیحون شروع میکنیم شیب ملایم جیحون را کمی به سمت پایین ادامه میدهیم تا از خیابان برادران عرب وارد بافت محله شویم. همان اول راه دیدن سرزندگی کوچهها، جنبوجوش اهالی و خردهفروشیهای کوچک محلی ما را برای یک پرسه بهاری به وجد میآورد پس پُرسون پُرسون به سمت پارک هفتچنار و خیابان دعوتی میرویم.
کمتر محلهای در شهر با قدمت و جمعیت این محله وجود دارد که هنوز بافتهای قدیمیاش را حفظ کرده باشد. بله! هفتچنار محله پارکهاست اکثر این پارکها هم باغ اربابهای قدیم محله بودند؛ ارباب اعتماد، ارباب کمپانی و... . هرکدام از این افراد در بخشهای مختلف محله باغی را به یادگار گذاشتهاند که خنکای سایه درختان سر به فلک کشیدهشان مامن آسایش و خاطرات اهالی محله است.
حوالی پارک هفتچنار و پارک اعتماد چشم میاندازیم و دنبال ردی از یک کارخانه قدیمی میگردیم. دودکش آجری کارخانه در آسمان آبی خودنمایی میکند و موزه حیاتوحش هفتچنار امروزی یا کارخانه برق و جوراببافی قدیم با قدمتی که به دوران پهلوی برمیگردد ، روبرویمان است پس میان پرسهزنیمان سری هم به این موزه میزنیم تا مجسمههای زیبای استاد پرویز تناولی روحمان را نوازش کند و به داستان جورابهای بافته نشده فکر کنیم.
حالا که حسابی از دیدن آجرهای کارخانه سیراب شدیم، وقتش است که بقیه مسیر را فلافل به دست طی کنیم فلافلهای این محله را که حتما میشناسید؟ فلافلیهایی که همنشین دوران دانشجویی اکثر ما بودهاند پس اینجا درست پایینتر از موزه در همین خیابان خودمان را به چند قرص فلافل و یک نوشابه لیوانی خنک دعوت کنیم. به این ترتیب برای پرسهزنی و سرککشی در بقیه کوچهها حسابی آمادهایم.
همایون عبدالرحیم در کتاب کوچه پس کوچههای تهران نوشته است «زیارتگاهی در قریه هفتچنار وجود دارد، بقعه و مرقد نیست، بلکه هفتچنار است» یک گاز بزرگ از فلافل میزنیم و به نیت دیدن مکان مقدس محله یعنی هفت عدد چنار معروف مسیرمان را تا شهر کتاب ادامه میدهیم تا به درختی برسیم که اسمش همنشین اسم محله شده است چناری با یک ریشه و هفت تنه که در حال حاضر به جز دو سه تنه چیزی از آن باقی نمانده. جایی برای نذر و نیاز اهالی در کنار یک درخت جادویی ...
محدودهای که در آن قدم میزنیم مرز قلعه بریانک است و دیوار خشتی قلعه هم به همین حوالی ختم میشده به کوچه قمینژاد میرسیم و در بافت روستا مانند کوچهها غرق میشویم. رفت و آمد همسایههایی که با هم چاق سلامتی میکنند ، مغازههای محلی و یکی دو بنای متروکه که جان میدهد برای سرککشی، توشه این بخش از پرسه ماست.
خیابان شهید عرب را به سمت پایین ادامه میدهیم. حتما تا الان شما هم مثل ما از سبزینگی محله و درختان قد بلندش کیف کردهاید. باید بدانیم که پای درختان محله به خیابان ولیعصر هم باز شده است چرا که حدود صد سال پیش از قلمههای چنار این محله برای ساخت خیابان ولیعصر (پهلوی سابق) استفاده کردهاند. احتمالا دفعه بعد که درختهای فرتوت و خشک خیابان ولیعصر را ببینیم یاد دوستان زیبایش در محله هفت چنار بیفتیم.
دلنشینی مردم محله رفت و آمد بچههای دوچرخهسوار خانههای آجری با تک درخت میوه و ... اینها چیزیست که دل یک پرسهزن را برای ادامه مسیر قرص میکند. حالا به قصد دیدن سنگ قبرهای قدیمی عصر مظفری (زمان حکومت مظفرالدینشاه) پرسشکُنان «امامزاده معصوم» را پیدا میکنیم. وجود امامزاده قدمت محله را نشان میدهد. با سرککشی در باغ امامزاده چیزی به جز دو سه قبر شکسته با قدمت هفتاد ساله پیدا نمیکنیم. شهر امروز ما حتی مجالی برای مُردن هم ندارد. حالا که حسابی محله را پرسه زدیم و گشتیم امامزاده را از سمت خیابان قزوین ترک میکنیم.
شما هم برایمان بگویید چه خاطراتی از این محله دارید؟
منبع: همشهری