وقتی تلاش برای خوشایند نشان دادن یک سازمان تبدیل به سمّی مهلک میشود؛
ظاهر بعضی از شرکتها را که نگاه کنی هماهنگی و همسویی موج میزند. در نگاه اول چنین فرهنگ سازمانیای میتواند خوشایند باشد؛ انگار که همه با درک کاملی که از هم دارند به سوی هدفی مشترک در حرکتاند. اما اگر عمیقتر شوی معمولاً به الگویی مشترک میرسی: عدم کارایی، نبود ارتباط صادقانه و مشکلات متعددی که زیر پوستۀ «خوشایند بودن» پنهان شدهاند. تیموتی کلارک که آموزش و مشاورۀ سازمانهای متعددی را بر عهده داشته، پیشنهادهایی برای تشخیص این فرهنگ مسموم و مقابله با آن دارد.
حبابهای بازار سهام چیست و چرا به وجود میآید؟ چه اتفاقی میافتد که ناگهان مردم به بازارهای مالی هجوم میآورند و مثل دیوانهها شروع به خرید میکنند و قیمتها سر به فلک میکشد و بعد از چند وقت، ناگهان همهچیز منفجر میشود و هزاران نفر ورشکسته و فقرزده باقی میمانند؟ ادوارد چنسلر ضمن مرور دو کتاب جدید دربارۀ حبابهای سفتهبازی مشهور در تاریخ، میگوید در دورۀ پاندمی حالا دوباره شرایط برای یک فروپاشی تمامعیار اقتصادی در بازار سهام فراهم است.
اقتصادی که از قرن پیش به ارث بردهایم ابزار لازم برای درک چالشهای قرن بیستویکم را در اختیار ما نمیگذارد.
سادهسازی تا کجا شدنی است؟
اعداد جذاباند. چه از این بهتر که پدیدهای پیچیده را در قالب چند عدد و رقم ساده و قابلفهم برای همه توضیح بدهیم؟ مهم نیست پیشبینی انتخابات باشد، اندازهگیری تورم، تاثیرگذاری واکسیناسیون، یا سنجش هوش؛ همه را میتوان در چند رقم خلاصه کرد.
اما کاش همهچیز به همین سادگی بود. وقتی بخواهیم دنیا و پیچیدگیهایش را در قالب اعداد جای دهیم، باید بخش زیادی از جزئیات را دور بریزیم، جزئیاتی که گاهی اصل داستاناند؛ و ماجرا تازه از اینجا آغاز میشود.
جردن بلفورت که با بازی لئوناردو دیکاپریو در فیلم گرگ وال استریت جاودانه شد، سیستم متقاعدسازی و فروش گام به گام خود را آشکار میسازد که با استفاده از آن، هر کسی میتواند به یک ستاره فروش و موفقیت تبدیل شود.
سرمایهداری به افزایش رشد اقتصادی در سراسر جهان منجر شده و تعداد زیادی از مردم را از فقر مطلق نجات داده است. درعینِحال، بسیاری از منتقدان استدلال میکنند که اصول این نوع از سرمایهداری که شامل کم کردنِ مالیاتها و مقرراتزدایی از تجارت است، هیچ کمکی به سرمایهگذاری سیاسی در بخش خدمات عمومی مانند کمک به زیرساختهای عمومی فرسوده، ارتقاء آموزش و کم کردنِ خطرات سلامتی، نکرده است.
قانونِ ۵۰-۳۰-۲۰ برای آن است که بودجهتان، نه خودِتان را روی فرم نگه دارید. این قانون یکی از مفیدترین و سادهترین و معروفترین قوانین مدیریت بودجه است.
معرفی کتاب
مولاینیتن و شفیر، متکی به آخرین یافتههای علوم رفتاری و اقتصاد، تبیین میکنند که چطور ابعاد مختلف زندگی ما تحت تأثیر ذهنیت کمیابی است؛ همچنین آنها توضیح میدهند که چطور سازمانها و تک تک افراد میتوانند کمیابی را مهار کنند تا به موفقیت و رضایت بیشتری دست یابند. همان طور که تیلر برندۀ نوبل اقتصاد ۲۰۱۷ میگوید، این کتاب از نظر علمی بی بدیل و از نظر روایی بسیار خواندنی و سرگرم کننده است.
در فضای ذهن، پولی که غیرمنتظره عاید شود حتی وقتی دقیقاً مساوی درآمد ثابت ما باشد، جایی متمایز از حقوق یا هرگونه درآمد ثابت را اشغال میکند. مردم اغلب در خرجکردن چنین پولهایی سریعتر و با وسواس کمتری عمل میکنند.
قناعتپیشگی برای مرفهان خوشایند است، اما کشورهای در حال توسعهای که برای بیرونکشیدن مردمشان از فقر مطلق میجنگند، با این ژستها میانهای ندارند.
سیاستهای مأموریتگرا
بااینحال، از نظر او میتوان اشکالی از فعالیت اقتصادی و سیاسی را تعریف کرد که این دو گروه ناسازگار را به هم برساند و اقتصادی بسازد که در عین خلق ثروت، مترقی و پایدار باشد.
ما نه طبقۀ خواص نیاز داریم، نه نخبگان اقتصادی، نه نخبگان نظامی و نه نخبگان سیاسی؛ ما به جامعه نیاز داریم. به تودههای مردمیای که از طریق مجاری مختلفی چون رسانهها، سازمانهای مدنی، احزاب سیاسی، اعتراضات و راههای دیگر برای ابراز نارضایتی خود بسیج شوند و در تصمیمگیریهای سیاسی دخیل شوند.
گفتمانهای فردمحوری مانند «مراقبت از نفس» و «سلامتی» مردم را متقاعد میکنند که ناخوشی، افسردگی یا اضطرابشان هیچ ارتباطی با مسائل اجتماعی یا اقتصادی ندارد و امری کاملا فردی است.
انسان برای برآوردن نیازهای خود و افزایش قدرت و سلطه به محیط طبیعی اطراف و محافظت در برابر بلایای طبیعی، خطرات حیوانات وحشی، عوارض طبیعی و... شروع میکند به مداخله در طبیعت برای بهزیستی و به ایجاد آنچه برای ادامه زندگی نیاز دارد
«سرمایه و ایدئولوژی» برخلاف «سرمایه در سده بیستویکم» منحصرا بر غرب تمرکز ندارد و تاریخ اقتصادی جهان را، از عصر بردهداری تا جوامع فراسرمایهداری امروز، نظامهای کمونیستی و ممالک مستعمراتی، در نظریه خود دخیل میکند.