فیلم «قلبهای تپنده»؛ روایتی تکاندهنده از عاشقی تا مرز ویرانی

فیلم «قلبهای تپنده» (Beating Hearts) به کارگردانی ژیل للوش، یکی از آن آثار عاشقانهای است که عشق را در پرشورترین، جنونآمیزترین و ویرانگرترین شکلش به تصویر میکشند. این فیلم که بر رمان «Jackie Loves Johnser OK» نوشتهی نویسنده ایرلندی نویل تامپسون ساخته شده، داستان عشقی پرشور اما محکوم به شکست را در بستری از جرم و جنایت روایت میکند.
فرادید| داستان «قلبهای تپنده» در شمال شرقی فرانسه جریان دارد و زندگی دو نوجوان را دنبال میکند: ژاکی (با بازی آدل اکسرکوپولوس در دوران بزرگسالی و مالوری وانک در نوجوانی) که از خانوادهای مرفه است و کلوتایر (با بازی فرانسوا سیویل در بزرگسالی و مالک فریکا در نوجوانی) که از طبقه کارگر برخاسته است.
به گزارش فرادید، ژاکی پس از اخراج از مدرسهی خصوصی کاتولیکی در یک دبیرستان دولتی ثبتنام میکند و در همین زمان است که کلوتایر نیز به عنوان جوانی سرکش و قانونگریز، مسیر سقوط خود را در جهان جرم و جنایت آغاز کرده است. رابطهی آنها در ابتدا سرشار از شور و هیجان نوجوانانه است، اما خیلی زود در گرداب خشونت و جرم فرو میرود. پدر مهربان ژاکی (با بازی آلن شابات) از همان ابتدا بهوضوح میداند که این عشق چه عواقبی خواهد داشت، اما دخترش سرمست از این احساس جدید است.
نقطۀ عطف فیلم ماجرای سرقتی نافرجام است که باعث زندانی شدن کلاتر به مدت ۱۲ سال میشود. در این میان، ژاکی مسیر دیگری را در پیش میگیرد و تلاش میکند یک زندگی عادی برای خود بسازد، اما سایهی عشق قدیمی همچنان بر زندگیاش سنگینی میکند. بازگشت کلوتایر از زندان به دنیایی که دیگر او را نمیپذیرد، تنشهای جدیدی را به داستان اضافه میکند. تلاش او برای انتقام و بازپسگیری عشقش، چالشهای تازهای به همراه دارد که به درامی پرفرازونشیب ختم میشود.
«قلبهای تپنده» از لحاظ اجرا و کارگردانی، یک اثر پرشور سینمایی است که خاطرۀ تماشای آن تا مدتها در ذهن بیننده باقی میماند. للوش با استفاده از قاببندیهای خلاقانه، رنگهای زنده و سکانسهای اکشن پرتنش (به ویژه سرقت مسلحانه و درگیریهای خیابانی)، فضایی پرتحرک و پرشور ایجاد میکند که با محتوای احساسی داستان هماهنگ است. یکی از هنرنماییهای کارگردان در جایی است که میخواهد احساسات عاشقانۀ دو نوجوان را به تصویر بکشد؛ در این صحنه ژاکی و کلوتایر با ریتم آهنگ A Forest از گروه The Cure، در حیاط مدرسهای خالی، به رقصی خیالانگیز و شبانه میپردازند. این لحظه بینظیر نشان میدهد که فیلم حتی میتوانست بیشتر در مسیر یک موزیکال تمامعیار حرکت کند.
جلوۀ بصری تاثیرگذار و موسیقی استادانه فیلم نیز مخاطب را به شکلی عمیق با خود درگیر میکنند. بازی آدل اکسارکوپولوس و فرانسوا سیویل هم به ویژه در نمایش احساسات عمیق شخصیتهایشان از مهمترین نقاط قوت فیلم محسوب میشود. اکسرکوپولوس درخشانترین بازی خود را در سکانسهای احساسی فیلم ارائه میدهد. در یکی از لحظات بهیادماندنی، او در حالی که به آهنگ Nothing Compares U گوش میدهد، به گذشته از دسترفتهاش میاندیشد و بیننده را با خود به عمق اندوهش میبرد. در سکانسی دیگر، تکهای از آدامس جویدهشده کلوتایر که ژاکی آن را برداشته، ناگهان مانند یک قلب تپنده شروع به ضربان میکند؛ لحظهای که باید مضحک به نظر برسد، اما به طرز عجیبی تأثیرگذار است.
با همۀ اینها برخی از منتقدان فیلم را به خاطر طولانی بودن بیش از حد (۱۶۵ دقیقه) و رویکرد بیش از حد احساسیاش مورد انتقاد قرار دادهاند. این دسته از منتقدان اعتقاد دارند که فیلم در برخی از لحظات دچار زیادهروی در احساسات میشود و نمونهای از این حالت در پایان فیلم اتفاق میافتد که به نظر میرسد سعی دارد به شیوهای اغراقآمیز بر اهمیت عشق تاکید کند.
اما در مجموع، «قلبهای تپنده» با وجود ضعفهایی مانند کشدار شدن برخی بخشها و استفاده بیش از حد از کلیشههای ژانر جنایی، همچنان با سبک تصویری پرشور، موسیقی تأثیرگذار و بازیهای عمیقش تماشاگر را درگیر میکند. این فیلم عشق را به همان شکلی نشان میدهد که بسیاری از ما تجربهاش کردهایم؛ دیوانهوار، پرشور و گاهی ویرانگر.