فلسفۀ «از خود بی‌خود شدن»؛ چگونه «خود» ما گم می‌شود؟

فلسفۀ «از خود بی‌خود شدن»؛ چگونه «خود» ما گم می‌شود؟

واژهٔ «اِکستازی» از ریشۀ یونانی ekstasis می‌آید و به معنای «بیرون رفتن از خود» است. یعنی همان لحظه‌هایی که احساس می‌کنیم از خودمان فراتر رفته‌ایم یا به‌نوعی از خود بی‌خود شده‌ایم.

کد خبر : ۲۷۱۰۶۹
بازدید : ۱۵

فرادید| روبه‌رو شدن با کسی که عاشقش هستید؛ رقصیدن و آواز خواندن در یک کنسرت؛ این‌که هنگام ورزش یا خلق یک اثر هنری کاملاً «مجذوب» و «ذوب» در عملی که انجام می‌دهید باشید؛ و یا احساسِ رویارویی با یک موجود یا حقیقت معنوی.

به گزارش فرادید؛ هر کدام از این‌ها نمونه‌هایی از «تجربه‌های اِکستاتیک» هستند. واژهٔ «اِکستاتیک» از ریشۀ یونانی ekstasis می‌آید و به معنای «بیرون رفتن از خود» است. یعنی همان لحظه‌هایی که احساس می‌کنیم از خودمان فراتر رفته‌ایم یا به‌نوعی از خود بی‌خود شده‌ایم.

این مقاله چند مسئلهٔ فلسفی دربارهٔ چنین تجربه‌هایی را مرور می‌کند.

انواع و ساختار تجربه‌های اکستاتیک

این تجربه‌ها شکل‌های مختلفی دارند، مثل:

اکستازی عاشقانه: جایی که در فعالیت عاشقانه احساس می‌کنیم در معشوق‌مان حل می‌شویم؛

اکستازی بدنی: مثل سرخوشی شدید ناشی از ورزش سنگین یا لذت عمیق یک غذای خوشمزه؛

اکستازی زیبایی‌شناختی: غرق شدن در زیبایی طبیعت یا هنر؛

اکستازی دینی: مثل تجربه‌های عرفانی و احساس یکی شدن با واقعیتی معنوی.

3

در همهٔ این موارد ما احساس می‌کنیم «خودمان را گم کرده‌ایم». این «گم شدن» فیزیکی نیست، بلکه از منظر ذهنی اتفاق می‌افتد؛ یعنی در این مواقع حس معمولِ داشتنِ یک «خود» کمرنگ می‌شود. این تجربه‌ها زاویهٔ دید ما را نسبت به زندگی معمولی تغییر می‌دهند.

در زندگی روزمره همیشه احساس می‌کنیم از جهان جدا هستیم، کنترل افکار و رفتارمان را در دست داریم و یک «خودِ» مشخص داریم. اما در اکستازی، چیزی شبیه «بی‌خودی» رخ می‌دهد؛ همان چیزی که فیلسوف «آیریس مرداک» آن را خودزدایی می‌نامد. یعنی خودآگاهی کم می‌شود و گاهی حس می‌کنیم کنترل‌مان را از دست داده‌ایم، مثلاً میلرزیم، فریاد می‌زنیم یا کاملا غرق در چیزی می‌شویم.

دلیل این امر این است که توجه ذهن‌مان کاملاً به چیزی بیرون از خودمان جذب می‌شود؛ به یک آهنگ، یک فرد یا یک منظره؛ چیزی که ما را انگار از خودمان دور می‌کند. گاهی حتی مرز میان «من» و «شیء بیرونی» برای لحظه‌ای ناپدید می‌شود و حس می‌کنیم با آن یکی شده‌ایم.

البته نکته مهم این است که با وجود این «از خودبی‌خودی»، ما همچنان آگاه هستیم که داریم تجربه می‌کنیم؛ یعنی کاملاً نابود نمی‌شویم.

اکستازی، معنا و زندگی خوب

بسیاری از مردم تجربه‌های اکستاتیک را از معنادارترین لحظات زندگی خود می‌دانند. آن‌ها باور دارند که این تجربه‌ها تأثیر مثبتی بر شخصیت و احساسات‌شان گذاشته است. بعد از بازگشت از این «بی‌خودی»، بسیاری احساس می‌کنند مهربان‌تر، آرام‌تر یا دوست‌داشتنی‌تر شده‌اند.

به همین دلیل بعضی می‌گویند زندگی خوب باید شامل چنین تجربه‌هایی باشد؛ و نبود آن‌ها می‌تواند زندگی را فقیر کند. حتی برخی پیشنهاد می‌کنند که باید نوعی «شیوهٔ زندگی اکستاتیک» داشته باشیم: یعنی تلاش کنیم بیشتر در معرض چنین لحظاتی قرار بگیریم و از نظر روانی برای آن‌ها گشوده‌تر و پذیراتر شویم.

2

اکستازی و واقعیت

گاهی تجربه‌های اکستاتیک باعث می‌شوند افراد دیدگاه‌شان نسبت به واقعیت را بازنگری کنند. در زندگی عادی، «خود واقعی» را چیزی جدا و مستقل از جهان می‌دانیم. اما اکستازی می‌تواند این تصور را زیر سؤال ببرد.

در این تجربه‌ها ممکن است احساس کنیم به چیزهایی که معمولاً جدا از خودمان می‌دانیم، مثل طبیعت، زیبایی، عشق، خدا یا حتی همهٔ جهان متصل هستیم. این تجربه‌ها برای برخی نشانه‌ای هستند از اینکه ما به‌طور بنیادی با جهان پیوند داریم.

اکستازی و حقیقت

بعضی‌ها باور دارند که تجربه‌های اکستاتیک حقیقتی عمیق‌تر دربارهٔ واقعیت را آشکار می‌کنند؛ مثلاً این‌که انسان بخشی از چیزی بزرگ‌تر است و این موضوع با آگاهی معمولی به‌دست نمی‌آید. کسانی که چنین تجربه‌های قوی‌ای دارند، معمولاً کاملاً مطمئن‌اند آنچه دیده‌اند واقعی است.

اما این احساس قطعیت لزوماً حقیقت را تضمین نمی‌کند. بعضی‌ها ممکن است بگویند که این تجربه‌ها فقط نتیجهٔ ترشح سریع دوپامین در مغز هستند و حس «یکی شدن» را به‌طور مصنوعی ایجاد می‌کنند. اما در مقابل می‌توان گفت تمام تجربه‌های انسانی فرایندهای مغزی‌اند، اما ما مثلاً به دیدن و شنیدن‌مان شک نمی‌کنیم. همان‌طور که ادراک معمولی واقعیتی را نشان می‌دهد، شاید تجربه‌های اکستاتیک هم نوعی درک از واقعیت باشند.

مسئله این است که ادراک معمولی «جهانِ جدا از هم» را نشان می‌دهد، در حالی‌که اکستازی «جهانِ یکپارچه» را. پس پرسش مهم این است: کدام یک حقیقت را نشان می‌دهد؟

جمع‌بندی

با اینکه تجربه‌های اکستاتیک می‌توانند بسیار معنادار باشند، زندگی نباید تماماً به دنبال چنین لحظاتی باشد. جست‌وجوی دائمی اکستازی می‌تواند تبدیل به فرار از مسئولیت‌ها یا حتی رفتارهای خطرناک شود.

اکستازی می‌تواند شخصیت انسان را بهتر کند، اما ممکن است نتیجهٔ منفی هم داشته باشد. مثلاً نشئگی ناشی از مواد مخدر در حالی‌که کسی از کودک خود غافل شده، نمونه‌ای از اکستازی ناسالم و غیراخلاقی است. یا ممکن است کسی هنگام انجام خشونت احساس سرخوشی داشته باشد. بنابراین ارزش اخلاقی اکستازی به نوع آن و موقعیتی بستگی دارد که در آن اتفاق می‌افتد.

بیشتر افراد احتمالاً چنین تجربه‌هایی داشته‌اند، اما کمتر دربارهٔ آن‌ها عمیق فکر کرده‌اند. اندیشیدن به این تجربه‌ها می‌تواند پرسش‌های مهمی ایجاد کند و اهمیت آن‌ها را در زندگی ما روشن‌تر کند.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید