پنج اصل برای دوباره به دست آوردن «زندگی»
گاهی این احساس به ما دست میدهد که زندگی بیمعنا است و هیچ چیز سر جای خود نیست. به نظر میرسد رویدادهای بیرونی در کنترل ما نیستند و آشوب درونی هم ما را کلافه میکند. اما در زیر این آشفتگی و بههمریختگی، الگوهای بنیادینی بر هستی حکمفرما هستند که اگر به آنها توجه کنیم، میتوانیم دوباره معنایی به زندگی خودمان ببخشیم.
فرادید| در زیر آشفتگیهای اضطرابآوری که گاهی بر زندگی ما سایه میافکنند و آن را تیره و بیمعنا جلوه میدهند، الگوهای بنیادین و اصول بیزمانی وجود دارند که ما را به سوی رشد هدایت میکنند و هدف را به ما نشان میدهند. اگر زندگی خود را هماهنگ با این اصول پیش ببریم، از آشفتگی بیرون میآییم، همه جا پیوستگی میبینیم و بدین ترتیب به آرامش و شادکامی میرسیم. در این مقاله پنج اصل بنیادی برای زندگی را بررسی میکنیم و نشان میدهیم که چگونه آنها را به کار ببریم تا تغییر مثبت و سازنده ایجاد کنیم.
به گزارش فرادید؛ پنج اصلی که در اینجا بررسی میکنیم، درهمتنیدگی، تغییر، تعادل، وحدت و خلاقیت هستند؛ اینها مانند تابلوهای راهنما هستند که ما را به زیست هماهنگ فردی و جمعی میرسانند. هر دشواری و ناملایمتی هم پیش بیاید، رعایت این اصول به ما کمک میکند تا انسانهایی منعطف، خوشبین و حمایتگر باشیم. ملکۀ ذهن کردن این الگوها برای ما شالودهای میشود که میتوانیم زندگی خود را روی آن بسازیم. شروع کنید تجربههای زندگی را از دریچۀ این اصول ببینید. به تدریج به روشنی خواهید دید که معنای زندگی و هدفمندی آن نیز آشکار میشود. احساس خواهید کرد که جزء یک کل بزرگتر هستید، هرچند میتوانید استعدادهای شخصی خودتان را هم بروز دهید. این اصول مسیر یک زیست روشنبینانه و خردمندانه را معلوم میکنند.
درهمتنیدگی
نخستین اصل زندگی درهمتنیدگی است. همه چیز به همه چیز وابسته است. ما همه جزئی از یک شبکۀ علت و معلولی هستیم. برای مثال، اکسیژنی که اکنون تنفس میکنیم احتمالاً توسط فیتوپلانگتونهای اقیانوس تولید شده است. وجود ما به موجودات بیشماری وابسته است، والدین، دوستان، کشاورزان، معلمان و دیگران ما را در مسیر زندگی همراهی کرده و به ما خوراک دادهاند. فردیت ما شکوفا شده چون دیگرانی بودهاند و بستر این شکوفایی را فراهم کردهاند. وقتی ببینیم چقدر از دیگران حمایت گرفتهایم توهم «تنها بودن» تارومار میشود و جای خود را به قدرشناسی و توجه به دیگران میدهد.
برای کاربست اصل درهمتنیدگی، به همۀ کسانی فکر کنید که در حفظ و بقای شما مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشتهاند. به احتمال زیاد با تکرار و مرور این فکر، در مواجهه با افراد دردسرساز، صبوری بیشتری به خرج میدهید چون به یاد میآورید که چقدر همۀ ما به هم وابسته هستیم. باز به احتمال زیاد به پیامد هر رفتار و کار خود فکر خواهید کرد و تأثیر آن بر دیگران را در نظر خواهید آورد. مهربانیهای کوچک ما جهان را چنان تغییر میدهند که هرگز سابقه نداشته است. مطمئن باشید که پراکندن حسن نیت و رضامندی صلح همگانی به بار میآورد.
تغییر
ناپایداری عمر و زندگی را میتوان با اصل «تغییر» بیان کرد. فصلها میآیند و میروند، نسلها میآیند و میروند، تنها و ذهنها رشد میکنند و استحاله مییابند. اغلب اینطور است که در برابر تغییر مقاومت میکنیم و ثبات را میخواهیم. اما وقتی به زندگی توجه کنیم، معلوم میشود که تنها چیز ثابت همان تغییر است. متصلب بودن و چسبیدن به یک وضعیت باعث رنج است. اما وقتی سازگارشدن را یاد گرفتیم و از هر موج که برخاست استفادۀ مثبت بردیم، دیگر تغییر برایمان غیرطبیعی نیست. با ذهن گشوده و دل نرم است که میتوان با گردشهای روزگار کنار آمد و هماهنگ با آن به رشد ادامه داد.
کاری که برای گشوده بودن به تغییر میتوان کرد این است که فرضیات را رها کنید و در زمان حال زندگی کنید. آنقدر محکم به یک هویت یا به یک موقعیت نچسبید. آماده باشید که هر وقت شرایط تغییر کرد شما هم تغییر کنید. بگذارید تغییر در شما انعطاف ایجاد کند، شما را فروتن کند و رشد بدهد. اگر این روحیه را در خود ایجاد کنید، در پستی و بلندی زندگی احساس آرامش بیشتری خواهید کرد. وقتی فصل تمام میشود، اطمینان داشته باشید که چرخۀ حیات باز میچرخد و فصل نو خواهد آمد.
تعادل
زندگی پیوسته در حال تغییر است، اما توازن و تعادل هم مهم است. اگر تعادل نباشد همه چیز به تزلزل و سرانجام به فروپاشی میرسد. تعادل امکان میدهد که زندگی با نشاط باشد و در نشاط بماند. مثال میزنم: اکوسیستمها به تعادل میان شکارگر و شکار وابستهاند. اگر یک نوع حیوان بر اکوسیستم غالب شود، باعث ضعف آن خواهد بود. ما نیز در زندگی به تعادل نیاز داریم و باید میان کار و بازی، فعالیت و استراحت تعادل برقرار کنیم. خوراک دادن به تن و جان هر دو مهم است و سلامت انسان به سلامت تن و جان است. نمیتوان یک بعد را نادیده گرفت و انتظار پیشرفت داشت.
برای یافتن تعادل، ببینید در کجا افراط هست، در کجا تفریط هست؛ آن افراط و تفریط را حذف کنید. اگر بیوقفه کار میکنید و تفریح ندارید، پس به استراحت و تفنن بپردازید. اگر بدون فعالیت هستید، آسوده لم میدهید و گوشهگیر شدهاید، به کارهای معنادار رو بیاورید و در میان جمع وقت بگذرانید. آنقدر مقدار کار و بازی و خلوت و جلوت را بالا و پایین کنید تا ضرباهنگ متناسب و پایدار را پیدا کنید. و وقتی شرایط زندگی تغییر میکند شما هم دُز این مؤلفهها را تغییر دهید تا تعادل برقرار بماند. تعادل هدفی است که همواره جابهجا میشود اما به شما اجازه میدهد به پتانسیل کامل خود دسترسی یابید.
وحدت
زندگی سرشار از گوناگونیها و رنگارنگیها است اما در شالودۀ همۀ این گوناگونی و رنگارنگی وحدت است. همۀ ارگانیسمها فرایندهای زیستی واحدی دارند، از تنفس و تغذیه گرفته تا تولید مثل و مرگ. خورشید و آب و دیگر عناصری که زندگی به آنها وابسته است برای همه یکسان هستند. در زیر سطح تفاوتها، ذات مشترکی نهفته است. تشخیص این نکته که همۀ انسانها نیازهای اولیۀ عشق، منزلت و حس تعلق را تجربه میکنند و در این امور تفاوتی نیست همدلی میآورد. تشخیص این نکته که همۀ موجودات زنده میخواهند از رنج و آزار به دور باشند رحم میآورد. درک وحدت موجب مهربانی و رفتار اخلاقی است.
خلاقیت
گوناگونی باورنکردنی زندگی از خلاقیت ناشی میشود. تکامل هست چون زندگی نوآوری میکند و هرگز به صورتها و اشکال گذشته بسنده نمیکند. زندگی به بازتولید خود ادامه میدهد و پیچیدهتر و پیشرفتهتر میشود. فرهنگ انسانی نیز شکوفاتر میشود چون در ما انسانها نیز رانۀ خلاقیت وجود دارد. خلاقیتْ جهان را هیجانانگیز و امیدوارکننده میکند؛ همواره افقهای نوینی گشوده میشود. اما خلاقیت جسارت میخواهد چون باید ساحل امن را ترک کنیم و بخواهیم به سرزمین اکتشافات رهسپار شویم.
ممکن است زندگی مثل یک چرخۀ شانسی و تصادفی رویدادها به نظر آید اما ما میتوانیم روی اصول منظم و قاعدهمند آن حساب باز کنیم و مسیر خود را از روی آنها تعیین کنیم. درهمتنیدگی، تغییر، تعادل، وحدت و خلاقیت الگوهای بنیادینی هستند که بر بروز و ظهور زندگی حاکماند. هماهنگ شدن با این اصول به ما کمک میکند منعطفتر شویم، بیشتر به فکر دیگران باشیم و در برابر مشکلات تحمل و نرمش به خرج دهیم. میتوانیم به هر لحظۀ زندگی با حکمت، مهربانی و بینش پاسخ دهیم؛ اینگونه است که تغییر مثبت ایجاد میشود.
نتیجهگیری
اصول درهمتنیدگی، تغییر، تعادل، وحدت و خلاقیت مثل لنگرهایی هستند که ما را در میان طوفانهای زندگی پابرجا نگه میدارند. وقتی این الگوها را در خود نهادینه کنیم و جهانبینیمان و رفتارمان بر اساس این الگوها شکل بگیرد، زندگیمان هماهنگتر و معنادارتر میشود. ما نیز در تاروپود شبکۀ جهان که همۀ موجودات را به هم متصل میکند نقش ایفا میکنیم.
هرچند مسیر ما پیچ وخمها و گردشها دارد، با عنایت به این اصول جهت را گم نمیکنیم. این اصول به ما یادآوری میکنند که در زیر آشوب و انزوایی که گاه احساس میکنیم، نظم و خویشاوندی هست. هر کدام از ما در شکوفاشدن عظیم و خلاقانۀ زندگی سهم داریم.
این اصول را در خود نهادینه کنید اما ممکن است هر کدام از این اصول برای شما رنگ و بوی خاصی داشته باشد، پس به روی آنها گشوده باشید و با آنها سازگار شوید. همان شوید که دوست دارید ببینید. در هر مرحله از سفر زندگی استعدادها و موهبتهای خود را بروز دهید. بدانید که شما جزئی از کلی هستید که از شما به مراتب بزرگتر است. بگذارید زندگیْ شما را از نو خلق کند همانطور که شما زندگی را از نو خلق میکنید. اصول یادشده همواره بر مسیر نور میافکنند، اما این شمایید که باید گام بردارید و مسیر را طی کنید.
نویسنده: جولیانا سامرز (Julianna Summers)
مترجم: عبدالله سالاروند