مدرنیته چیست؟ یک پاسخ کوتاه نسبتا ساده

مدرنیته چیست؟ یک پاسخ کوتاه نسبتا ساده

تقریبا در سراسر دوران مدرن این اعتقاد وجود داشته است که از جنبه‌های مختلف علمی و عملی، بشر در حال «پیشرفت» است؛ پیشرفتی که او را از هر لحاظ نسبت به گذشتۀ خودش در جایگاهی برتر قرار می‌دهد.

کد خبر : ۱۶۳۶۰۹
بازدید : ۴۵۵

فرادید| به طور کلی، مدرنیته به یک دوره تاریخی (حدود ۱۹۵۰-۱۶۵۰) اشاره دارد که در ارتباط با مفهوم «پیشرفت» تعریف می‌شود. سند اثبات این پیشرفت معمولا اکتشافات علمی، صنعتی شدن و نوآوری‌های تکنولوژیکی تلقی می‌شدند که نبودشان، دوره‌های پیشین را غیرمتمدنانه و منسوخ نشان می‌داد.

به گزارش فرادید، اما مدرنیته علاوه بر پیشرفت‌های علمی و فناوری که در قرن هفدهم به بعد پدیدار شدند، به مجموعه‌ای از باورهای فلسفی و ایدئولوژیکی هم اشاره دارد که حول محور «فردگرایی» و «آزادی اندیشه» متمرکز شده‌اند.

مدرنیته دو اعتقاد اساسی دارد: یکی آزادی طبیعی و غیرقابل انکار انسان و دوم توانایی تعقل انسان و توانایی او برای فهم کامل طبیعت. این دو عقیدۀ اساسی در عمل به دو چیز منجر می‌شوند: اولا اعطای آزادی فردی و جمعی که حاصل باور به آزادی طبیعی انسان است و ثانیا تلاش برای تسلط روزافزون بر طبیعت که حاصل اعتقاد به فهم‌پذیری کامل جهان به وسیلۀ عقل انسانی است. اعلامیه حقوق بشر (۱۷۹۳) و توجه مطلق به ساخت ابزارهایی برای بهره بردن از طبیعت را می‌توان به عنوان کاربرد این اصول زیربنایی مدرنیته درک کرد.

اگر بخواهیم نگاهی فهرست‌وار و کلی داشته باشیم، پنج باور اصلی دورۀ مدرنیته را می‌توان به این صورت خلاص کرد: 

1. اندیشه مدرنیستی سطح بالایی از اعتماد به خرد انسان و توانایی او در شناخت قطعی واقعیت داشت. 

2. بسیاری از متفکران مدرن معتقد به پیشرفت گسترده‌ای بودند که فکر می‌کردند علم آن را ممکن کرده است. 

3. بسیاری از شخصیت‌های اندیشۀ مدرن از قبیل جان لاک، ایده گناه نخستین را رد کردند (این ایده که گناه آدم سبب شد همه انسان‌ها با طبیعت گناه‌آلود به دنیا بیایند) و استدلال کردند این گناه با عقل انسانی در تضاد است. متفکران عصر روشنگری بر این باور بودند که انسانها با راهنمای عقل خودشان قادر به پایبندی به اصول اخلاقی هستند. 

4. فرهنگ اروپایی به عنوان «قله تمدن مدرن» تلقی می‌شد و آن‌ها «خودشان را منطقی، فرهیخته، با فرهنگ، شایسته و از نظر علمی پیشرفته می‌دیدند». 

5. بسیاری از شخصیت‌های عصر روشنگری، مسیحیت سنتی (یا به طور کلی دین در معنای متعارف) را رد کردند یا به طور بنیادی اصلاح کردند» به این دلیل که «برای ضعیفان به لحاظ اخلاقی (نیچه) و ناسالم‌ها از نظر روانی (فروید)، ابزار سرکوب (مارکس) یا از نظر علمی پشتیبانی‌نشده بود (داروین).

نقد مدرنیته:

با وجود سیطرۀ تقریبا مطلق مدرنیته بر همۀ حوزه‌های زندگی بشر، باورهای مدرنیته در طول قرون اخیر از زوایای گوناگون و از جهات مختلف مورد انتقاد نیز قرار گرفته‌اند. دوران «پست‌مدرن» (از نیمۀ قرن بیستم به بعد) را می‌توان به نوعی زمان به اوج رسیدن این انتقادها دانست.

در نقد مدرنیته معمولا باورهای اساسی آن محل پرسش قرار می‌گیرند: آیا عقل انسانی حقیقتا توانسته آن راهنمای مطلقی باشد که بتواند بشر را به سوی سعادت رهبری کند؟ آیا واقعا در تاریخ بشر چیزی به عنوان «پیشرفت» دائمی و همیشگی اتفاق افتاده است؟ آیا بهره‌کشی و استثمار به وسیلۀ تکنولوژی، راه مطلوبی برای مواجهۀ انسان با طبیعت است؟ آیا فرهنگ اروپایی فرهنگ برتر بشریت است؟ کدام ملاک و مبنا می‌تواند چنین برتری‌هایی را تایید کند؟ . . .

مترجم: زهرا ذوالقدر

۲
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید