دنیای مدرن، خالی از اسطورهها
به عبارت دیگر، انسان پستمدرن به دلیل استفاده از فضای مجازی و رشد دسترسی به اطلاعات در دنیای امروز، دیگر فرصت و شالوده لازم برای ساخت اسطوره به شکل فردی را از دست میدهد.
کد خبر :
۸۵۷۸۱
بازدید :
۵۷۴۵
این روزها یکی از صفاتی که پس از درگذشت محمدرضا شجریان، استاد آواز ایرانی به وی نسبت داده میشود، "اسطوره" است.
این لغت برای برخی از افراد، گنگ و نامفهوم است. بسیاری نیز معنای لغوی آن را معادل بهترین یا برترین میدانند. برخی هم درکی کلی از آن دارند، اما امکان بیان و توضیح این درک را ندارند. گویی اسطوره مسئلهای درونی و فراتر از لغت است.
اما بهراستی اسطوره به چه معناست؟
برخی از مفسران اسطوره، آن را لغتی با ریشه "سطر" در زبان عربی مرتبط میدانند. این لغت در عربی به معنای سخنانی پریشان و افسانهای است. در قرآن و آیه ۳۱ سوره انفال، از کلمه اسطوره بهعنوان صفتی با معنای دروغین استفاده شده است.
اما اکثریت قریب بهاتفاق مفسران، ریشه اسطوره را واژه لاتین هیستوریا (historia) یا استوری (Story)، به معنای داستان میدانند.
اما بهراستی اسطوره به چه معناست؟
برخی از مفسران اسطوره، آن را لغتی با ریشه "سطر" در زبان عربی مرتبط میدانند. این لغت در عربی به معنای سخنانی پریشان و افسانهای است. در قرآن و آیه ۳۱ سوره انفال، از کلمه اسطوره بهعنوان صفتی با معنای دروغین استفاده شده است.
اما اکثریت قریب بهاتفاق مفسران، ریشه اسطوره را واژه لاتین هیستوریا (historia) یا استوری (Story)، به معنای داستان میدانند.
در واقع اسطوره با هر تعریفی نوعی دستنیافتنی بودن را تداعی میکند. نجف دریابندری نیز در مورد تعریف اسطوره معتقد است که این لغت پیشینهای در زبان فارسی ندارد و از زبانهای دیگر وارد شده است. بااینحال درکی عمومی و مشترک از معنای اسطوره در میان همگان وجود دارد.
به نظر میرسد تمامی تعریفها از اسطوره، دستکم در یک چیز اشتراک دارند. اسطوره اساساً به مسئلهای دستنیافتنی اطلاق میشود که عموم مردم توانایی دسترسی به آن را ندارند. یعنی انسان سعی میکند در تعریف یک اسطوره، برخی صفات عالی را با تعریفی انتزاعی به او نسبت دهد. صفاتی که رسیدن به آن برای انسان عادی، دور از ذهن به نظر میرسد.
به نظر میرسد تمامی تعریفها از اسطوره، دستکم در یک چیز اشتراک دارند. اسطوره اساساً به مسئلهای دستنیافتنی اطلاق میشود که عموم مردم توانایی دسترسی به آن را ندارند. یعنی انسان سعی میکند در تعریف یک اسطوره، برخی صفات عالی را با تعریفی انتزاعی به او نسبت دهد. صفاتی که رسیدن به آن برای انسان عادی، دور از ذهن به نظر میرسد.
از سوی دیگر اسطوره مستلزم نوعی تاریخمندی است. در واقع، اساطیر برای یافتن چهره برتر نزد همگان، نیاز به پیشینهای بلند دارند. در یونان باستان و ایران قدیم، ما با تعریفهایی از افرادی خداگونه مواجه بودیم که هزاران سال قبل و پیش از بهوجودآمدن تاریخ مدون، زیست میکردند.
آنها نمادهای نیکی بودند و اثرات جاودانهای از خود به جا گذاشتهاند. این جاودانگی باعث میشود که ما عمیقاً نسبت به آنها ادای احترام کنیم و آنها را خداوندگار در یک حوزه مشخص بدانیم.
باتوجهبه محدودیت عمر انسان، وقتی یک صفت یا داستان از محدودیت تاریخی خارج میشود، به دلیل جاودانگی، حس برتر بودن نسبت به ما را القا میکند. ازاینرو متولی داستان، چه بهعنوان مجری و چه بهعنوان داستانپرداز، برای ما ارزشمند میشود.
این بدان سبب است که ما شیفته جاودانگی هستیم. همین جاودانگی بهعنوان عنصری در تعریف اسطوره، بهعنوان دستمایه داستانهای دینی نیز مطرح شده است.
مسئله تاریخمندی اساطیر باعث میشود تا آنها بهعنوان بخش مهمی از فرهنگ جامعه خود مطرح شوند. با این حال، گویا اسطورهها هیچگاه توان الگو شدن را ندارند. زیرا ازآنرو که دستنیافتنی هستند، انسان عادی بعید میداند که بتواند به آن درجه از توانایی دست یابد که همانند اسطوره شود. گاه شده که یک اسطوره جهانی شود.
اگرچه اینجهانی شدن محصول جهان مدرن است. به نظر میرسد که در دنیای معاصر کمتر با اسطوره مواجه هستیم و هرآنچه هست، محصول گذشتهای است که امروز عمیق شده است. اساطیری که حتی خودشان نیز روزی منتظر اسطوره شدن نبودند. اما این روند تاریخ بود که آنها را اسطوره کرد.
به نظر میرسد در دنیای امروز برخلاف قدیم و حتی قرن پیشین، اسطورهها کمتر شدهاند. این موضوع را با بررسی تاریخ میتوان مشاهده کرد که علیرغم توسعه دامنه علم و بهتبع آن داستانسرایی، افراد کمتری به ساحت اسطوره وارد میشوند. اما دلیل آن چیست؟
باتوجهبه تعریفی که در ابتدا ارائه شد، یکی از نیازهای اسطورهسازی، تاریخ است. بهعبارتدیگر انسانها نیاز دارند تا بهمرورزمان یک اسطوره را در ذهن خود بسازند، برای آن صفت تعریف کنند و داستانش را روایت کنند. این داستانسرایی درونی نیازمند زمان است. اما سرعت تغییرات در قرن اخیر بسیار بیش از گذشته است.
به نظر میرسد در دنیای امروز برخلاف قدیم و حتی قرن پیشین، اسطورهها کمتر شدهاند. این موضوع را با بررسی تاریخ میتوان مشاهده کرد که علیرغم توسعه دامنه علم و بهتبع آن داستانسرایی، افراد کمتری به ساحت اسطوره وارد میشوند. اما دلیل آن چیست؟
باتوجهبه تعریفی که در ابتدا ارائه شد، یکی از نیازهای اسطورهسازی، تاریخ است. بهعبارتدیگر انسانها نیاز دارند تا بهمرورزمان یک اسطوره را در ذهن خود بسازند، برای آن صفت تعریف کنند و داستانش را روایت کنند. این داستانسرایی درونی نیازمند زمان است. اما سرعت تغییرات در قرن اخیر بسیار بیش از گذشته است.
همین موضوع باعث شده تا اذهان عمومی و تجربه جمعی، فرصت ساخت داستانی جدید برای فرد مدرن را نداشته باشد. زندگی روزانه ما آنچنان سریع شده که از صبح تا شب، حتی فرصت فکرکردن نیز نداریم و در بسیاری مواقع ترجیح میدهیم شخص دیگری بهجای ما فکر کند و ما تنها از محصول تفکر او بهرهمند شویم.
این یعنی ساخت تجربه تاریخی خود را نیز به دیگران واگذار میکنیم. همین موضوع باعث شده تا کسانی که بر روی افکارعمومی مؤثر هستند، بتوانند ارزشهای خود را با استفاده از رسانه و ابزارهای ارتباطی نوین، به افکارعمومی تحمیل کنند.
این یعنی ساخت تجربه تاریخی خود را نیز به دیگران واگذار میکنیم. همین موضوع باعث شده تا کسانی که بر روی افکارعمومی مؤثر هستند، بتوانند ارزشهای خود را با استفاده از رسانه و ابزارهای ارتباطی نوین، به افکارعمومی تحمیل کنند.
به عبارت دیگر، انسان پستمدرن به دلیل استفاده از فضای مجازی و رشد دسترسی به اطلاعات در دنیای امروز، دیگر فرصت و شالوده لازم برای ساخت اسطوره به شکل فردی را از دست میدهد.
شاید برخی این موضوع را، دستاورد دنیای سرمایهداری بدانند. دنیایی که اسطورههایش نیز ارزشهای جدیدی منطبق با مصرف دارند. مصرف کالای زیستی و حتی کالای فرهنگی، در راستای همان ارزشهای تولید و سود است. اسطوره قرن بیست و یکم باید بتواند ارزش افزوده اقتصادی ایجاد کند و دیگر بهمانند گذشته هدف از وجودش، توجیه اصالت و ارزش ذهنی نیست.
اما این موضوع عوارضی نیز به دنبال دارد. تاریخ انقضای اساطیر محدود میشود. به نظر میرسد درحالیکه ما فکر میکنیم، یک هنرمند چه از نوع بازیگر، نوازنده، نویسنده و یا حتی یک دانشمند علومتجربی، در حال اسطوره شدن است؛ اما بنا بر سیر تغییرات سریع، جهان سرمایهداری فرد دیگری را با نگاهی جدید و ارزشی نو جایگزین میکند.
اما این موضوع عوارضی نیز به دنبال دارد. تاریخ انقضای اساطیر محدود میشود. به نظر میرسد درحالیکه ما فکر میکنیم، یک هنرمند چه از نوع بازیگر، نوازنده، نویسنده و یا حتی یک دانشمند علومتجربی، در حال اسطوره شدن است؛ اما بنا بر سیر تغییرات سریع، جهان سرمایهداری فرد دیگری را با نگاهی جدید و ارزشی نو جایگزین میکند.
داستانسراییهای لازم برای شکلدهی اسطوره، بهسرعت مخدوش شده و ابتر میماند. به همین دلیل اسطوره در حال ساخت نیز، سریعاً تبدیل به یک نوستالژی پایانیافته میشود. اما اساطیر جهان قدیم تاریخ انقضا نداشتند و ما همچنان آنها را میپذیریم. حتی اگر احساس کنیم در داستان آنها، نوعی دروغ یا فریب نهفته است.
بحث دیگر، دستیافتنی بودن اساطیر مدرن است. زمانی که از بیل گیتس یا آن خواننده جوان آمریکایی اسطورهسازی میشود، به مخاطب اینطور القا میشود که تو هم میتوانی مانند آن بشوی و همان مسیر را طی کنی. این موضوع فوراً حس همزادپنداری را در فرد ایجاد میکند. مسئلهای که با دستنیافتنی بودن اساطیر باستان متفاوت است.
بحث دیگر، دستیافتنی بودن اساطیر مدرن است. زمانی که از بیل گیتس یا آن خواننده جوان آمریکایی اسطورهسازی میشود، به مخاطب اینطور القا میشود که تو هم میتوانی مانند آن بشوی و همان مسیر را طی کنی. این موضوع فوراً حس همزادپنداری را در فرد ایجاد میکند. مسئلهای که با دستنیافتنی بودن اساطیر باستان متفاوت است.
حتی شباهت به اسطورههای قرن بیستمی نیز در نگاه مخاطب، دستکم نیازمند یک فرصت ویژه یا استعدادی مضاعف همراه با خوششانسی بودند. موضوعی که جهان پستمدرن مبتنی بر سرمایه، ترجیح میدهد آن را دور بزند و یا از آن بگذرد.
در میان ما ایرانیها نیز، شجریان به اسطوره موسیقی سنتی تبدیل شد. او در زمانهای به دنیا آمد که جامعه ایران از تمامی لحاظ، آبستن تغییر بود. میتوان گفت تقریباً اکثر اساطیر معاصر ایران، باقیمانده از ایران قرن بیستم هستند.
عمر بلند او و امکان بهرهمندی از اساتید شهیر باعث شده بود تا بخشی از هویت اسطوره جدید، بر پایه شهرت اساتید سابق بنا نهاده شود. آنکس که در بزنگاههای تاریخی حضور یافت، خود را در تاریخ نیز ماندگار کرد. ترکیب حضور در برهههای خاص تاریخی، استعداد و فرصت بروز آن، تلاش مضاعف و رسوبگذاری تدریجی در اذهان عمومی، باعث شد تا شجریان اسطوره شود.
به نظر میرسد دلیل آنکه جامعه با فراق او بهسرعت واکنش نشان میدهد و سعی دارد از اسطوره خود در برابر نیروی سیاسی حاکم دفاع کند آن است که گویی بخشی از تاریخ و خاطرات خود را نزد شجریان امانت گذاشته است.
اگر شجریان را حذف کنیم، بخشی از تاریخ موسیقی و خاطرههای اجتماعی و فردی نیز، حذف میشود. تلاش جامعه ایران برای حفظ فرهنگ خود، دلیل اصلی مبارزه برای حفظ امثال شجریان است. کسی که در میان افکارعمومی رسوبکرده است.
به نظر میرسد در قرن جدید و با جهانیشدن، دیگر فرصت شکلگیری یک اسطوره بادوام و ماندگار بهمانند محمدرضا شجریان فراهم نشود. نهتنها شجریان، بلکه سایر اساطیر ادبی، هنری و حتی علمی نیز، بعید است دیگر ساخته شوند. حتی اگر اسطورهای همشکل بگیرد، دیگر بعید است ماندگار شود. اصل ماندگاری مهمترین عنصر ازدسترفته اسطوره قرن بیست و یکمی است.
به نظر میرسد در قرن جدید و با جهانیشدن، دیگر فرصت شکلگیری یک اسطوره بادوام و ماندگار بهمانند محمدرضا شجریان فراهم نشود. نهتنها شجریان، بلکه سایر اساطیر ادبی، هنری و حتی علمی نیز، بعید است دیگر ساخته شوند. حتی اگر اسطورهای همشکل بگیرد، دیگر بعید است ماندگار شود. اصل ماندگاری مهمترین عنصر ازدسترفته اسطوره قرن بیست و یکمی است.
۰