فیلسوفان یونان باستان درباره «دوستی» چه میگفتند؟

فیلسوفان یونان باستان، «دوستی» را برای دستیابی به خرد، فضیلت و ساماندهی جامعه ضروری میدانستند. آیا دوستی در جهان معاصر همچنان از دید اخلاقی چنین اهمیتی دارد؟
فرادید| در فلسفه یونان باستان، دوستی (فیلیا) عنصری بنیادین برای شکلگیری اندیشه، رفتار و جامعه سازمانیافته بود. با این حال، فیلسوفانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نگرشی بهکلی متفاوت با نگرش رایج امروز نسبت به دوستی داشتند.
به گزارش فرادید، البته آنها به روابط فردی علاقهمند بودند، همچون پیروان مکاتب دیگر مانند اپیکوریسم و رواقیگری. اما نکته دیگری هم در میان است: نوعی برداشت که در آن، دوست بودن میتواند انسان را به سوی خرد، زندگی اخلاقی و حتی هماهنگی سیاسی سوق دهد. در ادامه این موضوع را بررسی میکنیم.
ملاقات (دو خواهر)، پابلو پیکاسو، ۱۹۰۲
دوستی سقراطی: جستجوی حقیقت به همراه یکدیگر
سقراط دوستی را چیزی فراتر از رفاقت ساده میدانست؛ او آن را راهی برای یافتن حقیقت و خرد میپنداشت. او باور داشت دوستان واقعی باید به رشد عقلانی هم کمک کنند. از دید او، داشتن دوست واقعی نه تنها بهمعنای وقتگذرانی با هم، بلکه بهمعنای کمک رساندن بهم برای انسانِ بهتر شدن است، چه از دید اخلاقی و چه از دید فلسفی.
سقراط برای همراه کردن دوستانش با این اندیشه پرسشهای راهبردی مطرح میکرد و پاسخ آنها را به چالش میکشید. این روش بعدها به «روش سقراطی» مشهور شد؛ روشی برای رسیدن به حقیقت و اصل موضوعات از راه گفتگو.
سقراط باور داشت بود هیچکس از جمله خودش بهراستی دانا نیست و تنها از راه گفتگو با دیگران میتوان به درک بهتر خود و جهان رسید.
افلاطون و آلکیبیادس از نزدیکترین دوستان سقراط بودند؛ اولی به ثبت گفتوگوها با استادش پرداخت و نظام فکری خودش را توسعه داد و دومی فرماندهای باهوش اما یکدنده بود که هم سقراط را تحسین میکرد و هم از گفتگوهایش با آن پیرمرد احساس ناامیدی یا سردرگمی میکرد.
این روابط تنها برای سقراط اهمیت نداشتند، بلکه به شکلگیری مسیر فلسفه غرب هم کمک کردند.
سقراط نگرش ویژهای به دوستی داشت. او اعتقاد داشت دوستان واقعی باید «به پرسش کشیدن امور» را در یکدیگر ترغیب کنند، نه اینکه تنها در لحظات سخت، تسکین عاطفی هم باشند.
افلاطون درباره دوستی: عشق، روح و اشکال برتر
افلاطون دوستی را فراتر از همراهی و همدمی میدانست، از دید او دوستی راهی برای خردمندتر شدن، زیباتر شدن و نزدیکتر شدن به حقیقت است. او در دو گفتوگوی «ضیافت» و «لوسیس»، بررسی میکند که چگونه پیوند عمیق میان افراد میتواند موجب رشد روح و نزدیکی به مفاهیم جاودانه شود.
او باور داشت انواع گوناگونی از عشق و دوستی وجود دارد. برخی دوستیها بر پایه لذت یا جذابیت جسمانی شکل میگیرند که زودگذر و سطحی هستند. اما دوستی واقعی چیز دیگریست: مبنای معنوی و عقلانی دارد که هر دو نفر را به سوی آگاهی بهتر و نیکی سوق میدهد.
در «ضیافت»، شخصیت سقراط استدلال میکند که تمام عشقها نردبانی هستند که از شکلی از عشق به شکلی بالاتر تکامل مییابند. این مسیر با جذابیت جسمانی آغاز میشود و ما را به سوی زیباییهای محسوس میکشاند، اما بهتدریج تکامل مییابد تا جایی که زیبایی درونی را بیش از زیبایی ظاهری ارزشمند میشماریم.
افلاطون باور داشت دوستی خوب بازتابدهنده روح است: دوستان خوب مانند آینه هستند. آنها تنها با تو وقت نمیگذرانند، بلکه بهترین جنبههای وجودت را میبینند و به تو کمک میکنند به بالاترین تواناییهایت برسی. این یعنی رشد فردی، هم از دید اخلاقی و از دید فکری، به سوی نیکی و کمال.
از دید او، دوستانی که با گفتوگوهای عمیق یا فعالیتهای مشترک (همچون جستجوی خرد و فضیلت) به هم پیوند میخورند، بیش از دیگران احتمال دارد دوستیشان تا پایان عمر دوام یابد، زیرا پیوند آنها فراتر از احساساتی است که ممکن است دستخوش تغییر شوند.
سه نوع دوستی از نگاه ارسطو: سود، لذت و فضیلت
بالکن، ادوار مانه، حدود سالهای ۱۸۶۸-۱۸۶۹
ارسطو میپنداشت دوستی برای داشتن زندگی شاد و رضایتبخش لازمست، اما نه هر دوستیای. او در اخلاق نیکوماخوسی، دوستی را به سه نوع مختلف تقسیم میکند که هرکدام عمق و ارزش خاص خودشان را دارند.
نخستین نوع دوستی سودمحور است: دو نفر به دلیل منافع دوطرفه با هم دوست میشوند. ممکن است با هم در یک پروژه همکاری کنند یا در یک دانشگاه درس بخوانند. این دوستیها همواره زمانی پایان مییابد که یکی از طرفین دیگر نیازی به کمکهای طرف دیگر نداشته باشد.
دومین نوع دوستی لذتمحور است. در این نوع دوستی، افراد از انجام کارهای مشترک و وقتگذرانی با هم لذت میبرند تا زمانی که این لذت ادامه دارد. اگر این حس خوشایند از بین برود (به دلیل خستگی یا دلزدگی) دیگر دلیلی برای ادامه دیدارهای اجتماعی، دستکم بهشکل منظم، وجود ندارد.
نادرترین و والاترین نوع دوستی برپایه احترام متقابل، ارزشهای مشترک و تعهد به رشد اخلاقی و فکری هم بنا شده است. این دوستیها عمیق، پایدار و نوعدوستانه هستند، چون ریشه در درک و قدردانی متقابل دارند، نه در منفعتها یا لطفهایی که برای هم انجام میدهند.
ارسطو معتقد بود هیچکس بدون چنین دوستیهایی نمیتواند خوشبخت باشد. امروزه اندیشههای او یادآور این هستند که باید روابطی را پرورش داد که ما را به فضیلت سوق دهند و همزمان ما را به چالش بکشند و الهامبخش باشند. این روابط باید به رشد شخصیت ما کمک کنند (شاید با ارائه الگوی خوبی که بخواهیم از آن پیروی کنیم).
دوستی از دیدگاه اپیکور: کلید شادی
اپیکور دوستی را نهتنها مطلوب، بلکه ضروری برای شادمانی میدانست. برخلاف فلاسفهای که دوستی را وسیلهای برای رسیدن به خرد یا فضیلت میدیدند، اپیکور معتقد بود که خودِ همراهی با دوستان آرامشبخش و خوشایند است.
دو خواهر روی کاناپه، برت موریسو، ۱۸۶۹
اپیکوروس باور داشت دوستی نهتنها مهم، بلکه اگر بخواهیم خوشبخت باشیم ضروریست. درحالیکه دیگر فیلسوفان باور داشتند داشتنِ دوست، خوب است چون کمک میکند خردمند یا دارای فضیلت شویم، اپیکوروس میگفت دوستان به خودی خود آرامشبخش هستند، آنها زندگی را ایمنتر و لذتبخشتر میکنند.
اپیکوروس معتقد بود اگر همراهان خوبی داشته باشیم، میتوانیم لحظات خوش را با آنها شریک شویم و نگرانیها را در اوقات سخت تقسیم کنیم. اگر از تنها بودن یا مرگ بترسیم (به عقیده او بیشتر مردم این ترسها را دارند)، دوستان واقعی به کاهش این ترسها کمک میکنند.
او با این دیدگاه، مدرسهای درست خارج از آتن تأسیس کرد که «باغ» نام داشت و خودش و دوستانش در آن زندگی میکردند. آنها پول زیادی نداشتند، اما از لذت سادهای مانند گفتگو با هم، غذا خوردن با هم و البته لذت بردن از همنشینی با هم رضایت داشتند.
کالاهای تجملی ممکن است برای مدتی حال شما را خوب کنند، اما دوستان قابلاعتماد منبع لذت پایدارتر و مطمئنتری هستند، ایدهای که امروزه هم صحت دارد.
امروزه بسیاری از ما احساس استرس یا تنهایی (یا هر دو) میکنیم. این درس کهن هنوز هم کاربرد دارد: اگر میخواهید زندگی شادی داشته باشید، آن را با دوستان پر کنید! این چیزها نیستند که ما را خوشحال میکنند، بلکه حضور دوستان در کنارمان این کار را انجام میدهد.
دوستی رواقی: وظیفه، خرد و پیوند کیهانی
حامل گل، دیهگو ریورا، ۱۹۳۵
رواقیون (سنکا، اپیکتتوس، مارکوس اورلیوس) دوستی را تنها دوست داشتن کسی نمیدانستند، بلکه معتقد بودند دوستی درباره خوب بودن، انجام وظیفه و درست فکر کردن است. یک رواقی دوستهایش را برای بهتر شدن حالش هنگام ناراحتی نمیخواهد، بلکه دوستانش باید همه افراد خرمند و منطقی میبودند که او آنها را خوب میشناخت.
در حالی که فلاسفه غیررواقی معتقد بودند باید چند دوست نزدیک داشت، رواقیون میگفتند مفهوم دوستیشان میتواند به همه انسانها تعمیم یابد. برای آنها، دوست بودن با کسی به معنای رفتار با آن شخص درست مانند رفتار با هر انسان عاقل یا هر موجود منطقی دیگر بود، چه او را بشناسید و چه نشناسید.
مارکوس اورلیوس، امپراتور روم که بسیاری از مشهورترین اندیشههای رواقی را ثبت کرد، نوشت که ما همه بخشی از یک خانواده بزرگ هستیم. دلیلش این بود که باور داشت همه چیز در جهان از قانونی عقلانی پیروی میکند که تنها انسانها بهشکل کامل آن را درک میکنند.
دوستیهای رواقی ممکن است کمی سرد و منزوی به نظر برسند. امروزه ما تشویق میشویم احساساتمان را بروز دهیم و برای حمایت به دوستانمان تکیه کنیم. اما برای رواقیون، دوستی واقعی به معنای توانایی تنها ایستادن و مستقل بودن به روش مثبت بود.
دوستی برای آنها چیزی بود که به رابطه اضافه میشد، نه چیزی که از آن گرفته میشد. آنها همچنین معتقد بودند وقتی احساسات شدید میشود، عقل از کار میافتد و آنها بسیار بر عقل تأکید داشتند.
آنها معتقد بودند داشتن دوست مهم است، اما روشهای درست و نادرستی برای برقراری این روابط وجود دارد.
نقش اخلاقی و سیاسی دوستی در جامعه یونان باستان
کارنِیشِن، لیلی، لیلی، رز، اثر جان سینگر سارژنت، ۱۸۸۵-۱۸۸۶
دوستی در یونان باستان هم بُعد شخصی و هم بعد سیاسی داشت. برپایه اندیشههایی مانند ارسطو و افلاطون، جوامع زمانی شکوفا میشوند که افراد پیوندهای محکمی با هم برقرار کنند.
آنها معتقد بودند فیلیا (دوستی) پایه فضایل مدنی مانند اعتماد، عدالت و همکاری است و این فضایل به نوبه خود، به وجود چنین روابطی وابسته هستند.
ارسطو باور داشت حکومت خوب بدون وجود دوستان امکانپذیر نیست. او معتقد بود برای رهبران ضروریست پیوندهایی را برپایه نیکی اخلاقی و ارزشهای مشترک پرورش دهند، نه تنها بهخاطر سودمندی یا منافع شخصی.
یک رهبر سیاسی که هموطنانش را همچون دوستانش میبیند، ناگزیر با عدالت حکومت خواهد کرد، در حالی که کسی که اجازه دهد جاهطلبیهای خودخواهانه راهنمایش باشند، مستبد خواهد شد.
به همین ترتیب، افلاطون در کتاب جمهور (The Republic) پیشنهاد کرد یک جامعه بهراستی عادلانه بر پیوندهای قوی میان اعضای خود تکیه دارد. اعضا باید به هم کمک کنند چون قلباً میخواهند، نه این که مجبور باشند.
در نهایت شاید بتوان گفت ایدئولوژی یونانی یادآور این است که دوستی واقعی تنها به معنای ارتباط داشتن نیست؛ بلکه به معنای با هم تلاش کردن برای بهتر کردن جهان است.
مترجم: زهرا ذوالقدر