معمای نئاندرتالها؛ هنرمندان نابغه یا وحشیهای جنگلی؟
لودویک اسلیماک در کتاب تازۀ خود با عنوان «نئاندرتال برهنه: درک جدیدی از مخلوقات انسانی»، به بررسی نحوه نگاه انسانهای امروزی به نئاندرتالها پرداخته و تفاوت دیدگاهها در این خصوص را به خوبی نشان داده است. در این مطلب او چکیدهای از موضوع کتابش را شرح داده است.
فرادید| در جامعه پژوهشی، یک جنگ پنهان اما شدید در حال وقوع است. از یک سو، کسانی هستند که عقیده دارند نئاندرتالها شبیه ما هستند. از سوی دیگر، کسانی هستند که معتقدند آنها شکلی قدیمی از انسانیت با قابلیتهای فکری بسیار پایینتر هستند.
به گزارش فرادید؛ در این نبرد بین دیدگاههای رقیب، پرترهای که امروز میتوانیم از نئاندرتال ترسیم کنیم به قدری واضح و تمیز و سادهشده است که نمیتوان آن را جدی گرفت.
در چند سال اخیر، در پی اکتشافات باستانشناسی، نئاندرتالها به شیوههای جدیدی به تصویر کشیده شدهاند: با گردنبندهایی از صدف و پنجه عقاب، در حال نواختن فلوت، در حال کشیدن نقاشی روی دیوارهای غار، صاحب فناوریهای اولیه و خلاصه پیشتاز اجداد بیولوژیکی ما؛ اما در عین حال هنوز دیدگاهها دربارۀ این گونۀ انسانی منقرض شده کاملا متفاوت است.
سال ۲۰۰۶، وقتی در دانشگاه استنفورد در حال انجام تحقیقات فوقدکتری بودم، یک استاد معتبر انسانشناسی در مورد نئاندرتالها سخنرانی کرد.
بازتولید یک نئاندرتال در تالار انساننماهای موزه تکامل انسان، بورگوس، کاستیل و لئون، اسپانیا
او در صحبتهایش، ظرفیت شناختی نئاندرتالها را به ویژگیهای آناتومی باستانی آنها مرتبط دانست. او با نمایش اسلایدی از جمجمه نئاندرتالها، گفت: «شما را نمیدانم، اما اگر من سوار هواپیما میشدم و میدیدم خلبان چنین سری دارد، از هواپیما خارج میشدم.» همه خندیدند. این یک شوخی به موقع برای جلب توجه حضار بود. اما همه شوخیها یک فکر نهفته را آشکار میکنند، فکری که بیاهمیت نیست.
چند سال بعد، در روسیه، با یکی از اعضای مهم آکادمی علوم گفتوگو کردم که مدام تاکید داشت: «آنها متفاوت هستند». من او را ترغیب کردم این مفهوم «تفاوت» را شرح دهد. این گفتگو چند ساعت ادامه یافت: و در نهایت جملهای که شنیدم این بود: «لودویک، آنها روح ندارند.»
من هرگز نمیتوانم از این محقق برای گفتن آن کلمات آنطور که شایسته است تشکر کنم. آنها روشنیبخش فرضیات ناگفته و ناخودآگاهی شدند که زیربنای بخشهای بزرگی از درک ما از این نوع کمترشناخته شدۀ بشریت هستند.
ما باید انتخاب کنیم از میان نئاندرتالِ هنرمندِ نقاش و نئاندرتالِ وحشی جنگلی، کدام واقعی و کدام جعلی است. هیچ راه میانهای بین دو دیدگاه متضاد وجود ندارد. آیا نئاندرتال موجودی از درجات پست است یا نابغهای از اعماق پنهان؟ این موجود در ناخودآگاه ما فرو رفته و در این مرحله باید فرض کنیم نه این یکی است، نه آن یکی.
نئاندرتال برادر یا پسر عموی ما نیست. موضوع مطالعه است. در دنیایی که تفاوت، غیریت (دیگری) و طبقهبندی بیش از هر زمان دیگری به موضوعات منعشده تبدیل شدهاند، نئاندرتالها را نمیتوان با چیزی که برای ما آشناست مقایسه کرد. در هر صورت، این موجود برهمزننده است و این چالشی برای هوش ماست. آیا ما واقعاً آماده رویارویی با این موضوع هستیم؟
بیش از یک قرن است که ما نئاندرتالها را پستتر از انسان خردمند (هومو ساپینس) فرض کردهایم. اخیراً، این دیدگاه تغییر کرده و ما آنها را عموماً خویشاوندان خود فرض میکنیم: نه کاملاً انسانی، اما به اندازه کافی شبیه، اما نه آن قدر که آنها را هممرتبه خود تلقی کنیم.
اکنون، به لطف انقلاب در حال وقوع در دیرینانسانشناسی، مشخص شده که آنها کاملاً متفاوت هستند و باید آنها را بر اساس شرایط خودشان درک کرد نه با مقایسه آنها با خودمان. نئاندرتالها تاریخ، آیینها، آداب و رسوم خاص خودشان را داشتند و هوش آنها تفاوت زیادی با هوش ما داشته است.
مترجم: زهرا ذوالقدر