عکس؛ سفر در زمان؛ بهروز وثوقی، مسعود کیمیایی و نعمت حقیقی پشت صحنه گوزنها

در روزگار پرتنش دهه پنجاه تهران، زمانی که سانسور و سرکوب سایه بر هنر و فرهنگ انداخته بود، فیلم «گوزنها» ساخته مسعود کیمیایی با بازی درخشان بهروز وثوقی و تصویربرداری شاعرانه نعمت حقیقی، جسورانه به دل جریانات سیاسی زد و به نمادی ماندگار در تاریخ سینمای ایران تبدیل شد. این عکس پشت صحنه روایتگر تلاش سه هنرمند برای ثبت حقیقتی است که فراتر از زمان و سانسورها باقی مانده است.
تهرانِ دهه پنجاه؛ روزگاری که در خیابانها، بوی دود و شعارهای سرکوب شده به مشام میرسید و حکومت پهلوی درگیر کشمکشهای بیامان با گروههای چپ بود، درست در همین سالها فیلمی متولد شد که نه فقط از سیاست نمیگریخت بلکه بیپرده به قلب همان جریاناتی میزد که در فهرست سیاه قرار داشتند. نامش «گوزنها» بود ساختهای از مسعود کیمیایی با بهروز وثوقی در یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهایش و تصویربرداری سحرآمیز نعمت حقیقی.
به گزارش فرارو، این فیلم نخستین بار در ششم آذر ۱۳۵۳ در تالار رودکی روی پرده رفت. آن شب جشنواره جهانی فیلم تهران میزبان فیلمی شد که قرار بود قلبها را بلرزاند. فردای آن سینما پارامونت در خیابان شاهرضا شاهد صفی طولانی از تماشاگرانی بود که اغلب دانشجویانی شورشی و آگاه بودند اما این شور چندان دوام نداشت. حکومت نمایش عمومی فیلم را متوقف کرد، فقط پس از اعمال اصلاحاتی نسخه جدید گوزنها در هشتم بهمن ۱۳۵۴، راهی پردههای سینماهای تهران و شهرستانها شد اما دیگر آن زخم تازه به سادگی التیام نمییافت.
سالها گذشت، پردهها افتادند، رژیمها فرو ریختند، نسلها عوض شدند اما گوزنها ماند تا آنجا که دو دهه پس از انقلاب همراه با «باشو، غریبه کوچک» بهرام بیضایی لقب بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کرد.
و حالا به قاب عکس برگردیم تصویری سیاه و سفید از سه مرد درازکشیده، پشت صحنه گوزنها. بهروز وثوقی با چشمان بسته در هیأت «سید رسول»، مردی اسیر اعتیاد با قلبی پر از درد، فرو رفته. ذهنش درگیر نقش است اما گوشهای هم نگران است نگران ساواک و آیندهای که شاید به تیغ سانسور گره بخورد.
در کنارش مسعود کیمیایی دراز کشیده؛ کارگردانی مصمم با نگاهی تیزبین. خوب میداند که فیلمش قرار نیست آرام از کنار نظام عبور کند اما اهل عقبنشینی نیست. سرسخت و بیتردید پافشاری میکند. زمانه را خوب میشناسد و شاید بهتر از همه قدرت داستان را.
و کنار آنها، نعمت حقیقی است؛ آرام، بیصدا اما نافذ. مردی که دوربین برایش تنها یک ابزار نبود بلکه قلمی بود برای شعر نوشتن با نور و سایه. شاید نامش کمتر از آن دو دیگر شنیده شده باشد اما کسی که گوزنها را دیده باشد میداند چرا او را «شاعر تصویر» مینامند.
این عکس تنها یک لحظه نیست تکهای از تاریخ است. روایتی است از جسارت، هنر و زمانهای که در آن فیلم ساختن تنها یک کار فرهنگی نبود بلکه کنشی بود در برابر فراموشی.