قتل

  • من فقط در بستن دست و پا کمک کردم و دهان و بینی پیرمرد را سعید بست. اما وقتی بازداشت شدیم زندانی‌ها در اداره آگاهی…

    ۱۰۶۹۳
  • باید به پول‌هایم می‌رسیدم. از مغازه بستنی خریدم و داخل آن قرص بی‌هوشی ریختم. وقتی پیرمرد بی‌هوش شد از مغازه‌اش چند…

    ۱۰۵۷۴
  • بعد از ظهر سه‌شنبه حمید رضا آزادی استاد حق التدریس دانشگاه پیام نور فسا در ورودی این شهر داخل خودرواش با شلیک گلوله از…

    ۱۱۲۱۵
  • دیگر نفهمیدم چه می‌کنم، با کارد بزرگی که همراه داشتم به طرف آن‌ها حمله کردم و وقتی دیدم خون آلود روی زمین افتاده اند…

    ۱۱۰۰۰
  • روز حادثه دو‌نفری سوار بر خودرو جلوی در خانه کشیک دادیم. وقتی مادرم از منزل بیرون آمد، تعقیبش کردیم و در فرصتی مناسب و…

    ۱۰۸۳۸
  • درحالی‌که من داشتم او را از خانه بیرون می‌انداختم تیزی‌اش را درآورد و پدرم را تهدید کرد و گفت او را می‌کشد. آن‌قدر…

    ۱۰۸۵۹
  • از کاری که او انجام داد، خیلی عصبانی شدم. ما با هم درگیر شدیم و در‌حالی‌که از شدت خشم کنترلی روی اعصابم نداشتم و…

    ۱۰۵۴۴
  • در تحقیقات میدانی یکی از زندانیان گفت: «طی دعوایی که در سالن ما پیش آمد مسعود، سر ناصر را به آکواریوم خالی‌ای که کنار…

    ۱۰۶۳۹
  • شب حادثه ما با هم مواد مصرف کردیم. صبح حدود ساعت ۱۰ بود که از خواب بیدار شدم و دیدم که شیما نفس نمی‌کشد. نبضش را…

    ۱۲۴۰۴
  • من حین درگیری با سیاوش باعث زخمی‌شدن او شدم، البته سیاوش خودش به شکم خودش شلیک کرد و من این کار را نکردم و فقط سعی…

    ۱۰۵۰۷

تازه‌ها

پربازدید

پرطرفدار