روایت رنج زنان در فیلم " هفت و نیم"

این فیلم که برای اولین بار در جشنواره فیلم بوسان رونمایی شد و در ادامه حضور بینالمللی جایزه بهترین فیلم هشتمین دوره جشنواره فیلم پارسی در سیدنی استرالیا را از آن خود کرد، از ۱۴ مردادماه بهصورت اکران آنلاین نمایش عمومیاش را آغاز کرده است.
کد خبر :
۸۴۲۲۰
بازدید :
۳۱۴۶

نرگس عاشوری | «هفتونیم» به کارگردانی نوید محمودی و تهیهکنندگی جمشید محمودی ماجرای زندگی هفت دختر افغان و ایرانی را در آستانه ازدواج روایت میکند. قصه زندگی هر دختر در هفت اپیزود بهصورت سکانس پلان و با عنوانی برگرفته از نام شخصیت اصلی داستان تفکیک شده است. آنچه قصه این زنان را به هم وصل کرده رنج زنانه ناشی از نابرابری و دنیای تاریک قواعد مردسالارانه است.
این فیلم که برای اولین بار در جشنواره فیلم بوسان رونمایی شد و در ادامه حضور بینالمللی جایزه بهترین فیلم هشتمین دوره جشنواره فیلم پارسی در سیدنی استرالیا را از آن خود کرد، از ۱۴ مردادماه بهصورت اکران آنلاین نمایش عمومیاش را آغاز کرده است.
با نوید محمودی که ساخت فیلمهای «مردن در آب مطهر»، «رونا مادر عظیم»، «رفتن» و تهیهکنندگی فیلمهای «شکستن همزمان بیست استخوان» و «چند متر مکعب عشق» را به کارگردانی برادرش برعهده داشته است درباره دغدغهاش برای مشکلات زنان در «هفتونیم» به گفتگو نشستهایم.
در این فیلم تلاش کردهاید جامعه سنتی و باورهای آن را به چالش بکشید. بخش زیادی از این موضوع هاهمچنان در سینمای ایران تابو است؛ تجاوز، معاینه و گواهی پزشکی دوشیزگی، ازدواج صوری، ترنسها، کودک همسری و... برای پرداخت به این موضوعها چقدر دستتان باز بود؟ در نگارش فیلمنامه ملاحظات را اعمال کردید یا در زمان دریافت پروانه ساخت اصلاحات را اعمال کردید؟
هدف از طراحی این قصهها به چالش کشیدن جامعه سنتی نبود. قصد من بیان مسألهای بود که درد دارد. راجع به این موضوعها به تعبیر شما «تابو» یا مگوها باید حرف زد که البته تلاشهایی هم در سینما شده است، اما این موضوعها برای من مسأله بود و سعی کردم در اندازه و فضایی که در فیلم میبینید راجع به آن حرف بزنم.
یکی از دلایل اهمیت آن غمی بود که از شنیدن خبرهای متوالی تجاوز به دختر خردسالی در اصفهان، کشته شدن دختری که ارتباط تلفنی داشته توسط طالبان، بریده شدن بینی زنی بهدست شوهرش در افغانستان، خود سوزی زنان در ولایات افغانستان، تجاوز و کشته شدن دختر بچهای در اطراف تهران و... بر دلم نشست.
این مسائل بشدت ذهنم را درگیر کرد که دنیای مردانه ممکن است رفتاری با زنان داشته باشد بدون اینکه متوجه عمق عواقب آن باشد و آگاه باشد که این رفتار با جهان آن آدمها چه میکند. زمان نگارش فیلمنامه حواسم بود که چطور باید از این دغدغهها نوشت که بتوان آن را بیان کرد؛ منصفانه بگویم برای پروانه ساخت هم با مشکل خاصی مواجه نشدم.
دریافت پروانه نمایش چطور؟ بهعنوان نمونه اتاق پزشک زنان در اپیزود فرشته متفاوت از تصویرهای رایجی است که دیدیم.
جالب است که من و برادرم در هیچکدام از فیلمهایمان با چنین موانعی مواجه نبودیم، اگرچه در عین حال خود را متعهد به روایت و بیان آنچه احساس میکنیم باید بشود، میدانیم. در روایت این هفت قصه هم تمام تلاشم را کردم که صادق باشم و این صداقت شکل درام بگیرد و برای مردم نمایشی باشد. ب
هدنبال جنس و نوعی از سینما که دنبال سیاهی میگردد، نبودم. شاید بههمین دلیل تصاویر و مفاهیم، برای تصمیمگیرندگان شورای ساخت و نمایش مثل خود من قابل احترام بود تا سؤالبرانگیز؛ اینکه از اتاق معاینه مثال میآورید که مشابه عینی آن را ندیدهاید به خودسانسوری برمیگردد که در آدم وجود دارد، در مورد این هفت قصه، چیزی کم نشد.
روی یکی از قصهها حساسیتهایی وجود داشت، با اطمینانی که من دادم، تصمیمگیری به بعداز ساخت فیلم مشروط شد. با دیدن فیلم، دوستان معاونت سینمایی هم عقیده بودند که ماحصل قصه، روایت بخشی از جامعه ماست که اتفاقاً باید راجع به آن حرف زده شود. من معتقدم کاری را که میخواهیم انجام بدهیم، صادقانه انجام بدهیم و بعد راجع به آن تصمیم بگیریم.
برای رسیدن به این موضوع ها، تحقیقاتی هم داشتید یا اینکه صرفاً تجربه شخصیتان در مواجهه با چنین آدمهایی را تصویر کردید؟ اینکه بهعنوان مثال «شبانه» میگوید ۱۰ سال است که خواب بد میبیند، اما جرأت تعریف آنچه بر سرش آمده را به پدر و مادرش ندارد، طرد شدن ناشی از افشای راز یا دیگر مشکلاتی که در لایههای فیلم تنیده شده نشان میدهد تجربه ملموسی از این مشکلات داشتهاید. درباره مشکل پاسپورت و شناسنامه که ناهید بهعنوان یک دختر افغان با آن مواجه است کم و بیش شنیدهایم، اما درباره اتفاقاتی شبیه آنچه در قصه مهاجرت بر سر «شبانه» آمده کمتر گفته یا شنیده شده است.
آشنایی من با قصه «شبانه» به حدود بیست سال قبل برمیگردد. در گروههای مهاجر وقتی بین کشورها و بیابانها برای رسیدن به سرمنزل مقصود در حرکت هستند برخی اوقات زنان و دختران مورد تعرض قرار میگیرند. در قصه من این دختر افغان است، ولی به جرأت میگویم که این اتفاق تمامی زنان مهاجر را در تمام دنیا تهدید میکند. آرزوی همیشگیام این است که کاش انسانی بیپناه نشود.
بیپناهی درد بزرگی است. بیپناهی «شبانه» و شبانههای بسیاری که من در روایتهای داستانی مهاجران شنیدهام، داغ سنگینی است. «شبانه» اسم فرضی است، چون او این اتفاق تلخ را شبی در بیابان تجربه کرده است. او را از مادرش جدا میکنند و به او تعرض میشود.
نام او را «شبانه» گذاشتم شاید تیره و تاریکی دنیایی را که مردان متجاوز بعد از آن شب برای او ساختند بشود روایت کرد، البته «شبانه» در افغانستان اسمی رایج است؛ دخترهایی که شب یا دم صبح به دنیا میآیند گاهی «شبانه» نامیده میشوند.
در مورد قصه «ناهید» بله، همه ما میدانیم که همه جای دنیا برخی برای اینکه مهاجر شوند یا اقامت بگیرند مجبور به ازدواج صوری و توافقی میشوند. سرنوشت «ناهید» و قصهاش برای من جذاب بود و به تنهایی یک فیلم بود، اما برای تکمیل هفتگانه ذهنم این قصه را هم در قالب سکانس پلان تعریف کردم؛ قصهای که باز هم تلاش کردم جانب انصاف را رعایت کنم و بخشی از مسائل مربوط به روابط مردها و زنها را در قصههای مشابه ناهید روایت کنم.
فیلم بهصورت پلان سکانس تصویر شده و در هر پرده یک داستان روایت میشود. تلاش کردهاید اطلاعات را به اندازه به مخاطب بدهید. انگار برایتان گذشته شخصیتها اهمیت ندارد. حال آنها مهم است. همان نگاهی که در فیلم به این موضوع دارید و از زبان هدیه، همکار و همراز شبانه میشنویم که اگر گذشته نصیر را هم کنکاش کنی بالاخره یک گند و معضلی پیدا میکنی.
برشی از زندگی شخصیتها و بخشی که در فیلم نمایش داده میشود برای من مهم بود و البته اطلاعات جزئی که در برخی جاها از گذشتهشان میدهم. خیلی نمیخواستم راجع به گذشته و آینده حرف بزنم. قصدم حرف زدن راجع به موقعیت حال بود و آنچه بر این آدمها واقع میشود.
صحبتهای هدیه بر اساس تجربه شکست خورده عاشقانه خودش است و از این زاویه به «شبانه» آرامش میدهد که دلت برای بیاطلاعی نامزدت از آنچه در گذشته بر سرت آمده نسوزد، اتفاقی ناخواسته برای تو افتاده، چرا بابت توضیح دادن یا ندادن آن خودت را آزار بدهی، زندگیات را بکن و... شبانه، اما به صداقت ایمان دارد و میخواهد همسر آیندهاش همه چیز را بداند.
اگر چه برخی از موضوعها در جامعه سنتی ایران هم وجود دارد، اما بهطور مشخص از خط کشی دقیق تعلق جغرافیایی شخصیتها پرهیز کردهاید. معیارهای هویتی مردم افغانستان جز در مورد «شبانه» که با لهجه صحبت میکند حتی درباره ناهید که افغان است وجود ندارد.
تعریفمان از زندگی ناهید متفاوت است. ناهید ارتباطش با آدمها در فضای دیگری اتفاق افتاده و شبیه آدمهایی است که کنار آنها بزرگ شده است. طبیعتاً این تفاوتها به عمد لحاظ شده است؛ ترکیب زبانی، شخصیتی و رفتاری او متناسب با جایی است که در آن زیست کرده.
دختر مهاجری است که بشدت به جامعه ایران نزدیک است. بنیاد قصه هم بر همین اصل استوار است که باوجود حضور چند ساله در ایران از این حداقلها محروم است و برای داشتن شناسنامه و کارت ملی مجبور است به این ازدواج توافقی تن بدهد. اینجا هم بحث ورود به حریم دیگران است.
تجاوز صرفاً به آن شکلی نیست که در ذهن تمام ما مرسوم است؛ هر نوع ورود به حریم تجاوز است و برای هر زن آزاردهنده. سالار هم، اما خودش را صاحب حق میداند.

با توجه به شخصیتهای مرد قصه و از سوی دیگر نگاه متقابلانه فیلم با قواعد مردسالارانه، نگران نبودید که همچون برخی از فیلمسازان زن، به فیلمسازی ضد مردان متهم شوید؟
نه. به این دلیل که فضای ذهنی من اصلاً اینگونه نبود و در ذهنم چنین تصور ستیز با مردان را نداشتم. بهعنوان یک انسان با مشکلات شخصیتهای زن قصه مواجه شدم و آن را بیان کردم.
البته این قواعد مردسالارانه را زنانی، چون مادر مهراب و بهزاد علیه فرشته و نگار هم بهکار میگیرند.
ببینید، جامعهای که در قصه من تعریف شده و مسأله مورد توجهم این است که هر رفتار بعد از مدتی تبدیل به واقعیتی اجتماعی میشود که خواه ناخواه خودمان را به آن مقید میکنیم.
آدمهای این قصه گرفتار و معذب این قید و بندها هستند. اینکه برخی اوقات این عذاب از طرف یک همجنس است یا از طرف جنس مخالف دغدغه و مسأله من نیست. مسأله این است که به درستی یا نادرستی رفتارهایی فکر کنیم که تبدیل به قاعده شدهاند و در جامعه ما ساری و جاری هستند.
علت پرهیز شما از نشان دادن چهره «شکر»، رنج و شرم از عاقبت کودک ۱۳ سالهای است که سر قمار پدرش تن به ازدواج داده یا اینکه میشود این گونه برداشت کرد که سرنوشت او شاید تکرار قصه هزاران دختر افغان دیگر باشد؟
تصور من از «شکر»، شکری بود که نباید دیده میشد. دختر ۱۲-۱۳ ساله آنقدر معصوم و بیپناه است که به احترامش، دلم نیامد تصویر چهره او را ببینم.
در سکانس پایانی که او کنار یک مرد ۵۰-۶۰ ساله نشسته تمام آنچه از پشت سر میبینیم، سر کوچک دختر بچهای است که روسری پوشیده و شانههایش آنقدر کوچک است که پیدا نیست. احساسم این بود که برای احترام به او، نباید چهرهاش را نشان بدهیم. در عین حال آنچه میتواند در ذهن ما درباره «شکر» به وجود بیاید بشدت شبیه همین دختر گل فروشی است که همکار، همراز و همسن و سال «شکر» است.
عنوان فیلم «هفت و نیم» است در حالی که داستان ۷ زن روایت میشود. احتمالاً مقصود از نیم قصه زندگی شکر است و آن یک نفر اضافه، داستان نیلوفر که ترنس است؟
تحلیل شما را در چند جشنواره هم شنیدم، ولی اینگونه نیست. «هفت و نیم» در اصل قصه هفت دختری است که در جامعه قصه من، نیم یک انسان اجتماع به حساب میآیند و در دو دو تا چهارتاهای اجتماعی بستر قصه من کامل نیستند البته باید گفت که در ایران بعضی از جنبههای این نیم بودن از بین رفته است.
دوستان راحیل و هدیه که همراز شبانه هستند تنها زنان نسبتاً جسوری هستند که یاریرسان هم هستند و البته نگار که تلاش کرده زن مستقلی باشد. فیلم را به مادرتان تقدیم کردهاید که فرزندان موفقی، چون شما تربیت کرده و یکی از بازیگران فیلم، فرشته حسینی از مهاجران افغان، امروز از بازیگران موفق سینمای ایران است. چرا تصویری از این دست زنان در آثار سینمایی بازتاب ندارد.
دورهای در سینمای ایران این نگاه نسبت به زنان جامعه ایران هم بازتاب پررنگی داشت، اما این تصویر بخصوص با ساخت آثار مستند در حال تغییر است و ما با زنانی پویا، فعال و موفق مواجه هستیم که مسلماً در ایجاد اعتماد به نفس در زنان جامعه ما مؤثر است. زنان افغان هم به تصویر شخصیتهای خستگیناپذیر از دختران امروز مهاجر نیاز دارند.
تا امروز قصههایی از جنس درد و مشکلات بیشمار مهاجران بهعنوان یک دغدغه، روایتش را به من تحمیل کرده. در روزهایی شاید بهتر، اگر روایت آدمهایی که موفق هستند و به جایگاه خودشان رسیدهاند برایم پررنگ شود، آن را هم تصویر خواهم کرد و اطمینان دارم روایت جذابی خواهد بود، اما باید توجه داشت که همیشه زیاد بیشتر از کم دیده میشود.
اساساً به اعتقاد شما تا چه میزان واقعیت درون جامعه مهاجر افغانستان در سینمای ایران بازتاب داشته؟ آیا موضوعاتی هست که علاقهمند باشید به آن بپردازید، اما به خاطر محدودیتها ناچار به نگفتن باشید.
واقعیت این است که خیلی به دل مسائل افغانها در ایران نرفتهایم. اصولاً مهاجرین آدمهایی هستند که دستکم گرفته میشوند. توجهی به آنها نمیشود. در اکثر مواقع این حس نسبت به آنها وجود دارد که اینها یک روزی میروند یا یک روز باید بروند!
در حالی که در همه جای دنیا مهاجران جزوی از آن جامعه میشوند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند و ترکیب نژادی به وجود میآید. باید این واقعیت را پذیرفت. مسائل زیادی درباره مهاجران وجود دارد که هنوز درباره آن حتی گفتگو نشده و میشود راجع به بخشی از آن فیلم ساخت.
در شرایطی که بلافاصله فیلمها قاچاق و در شبکههای ماهوارهای نمایش داده میشوند، از وضعیت اکران آنلاین فیلم راضی هستید؟ چطور میتوان برای دعوت مردم به تماشای نسخه قانونی فیلم فرهنگسازی کرد؟
تا به امروز که من با شما صحبت میکنم و هنوز یک هفته از اکران فیلم نگذشته، بله، راضیام. اما یادمان باشد ما داریم راجع به اکران آنلاین و تمام تهدیدهای این اتفاق خوب صحبت میکنیم. اینکه درباره فرهنگسازی برای مقابله با نسخه قاچاق فیلم چه باید کرد به اعتقاد من باید به مردم آگاهی داد.
به آنها اطلاع بدهیم همانطور که در تمام زندگیشان تلاش کردهاند مال و روزی حلال کسب کنند الان هم تماشای نسخه قانونی فیلم حلال است.
آدمهایی که توجهی به حلال و حرام معیشت ندارند، مخاطب حرف من نیستند، اما قاطبه مردم ایران که تلاش میکنند با رزق حلال بچههایشان را بزرگ کنند اگر آموزش ببینند و آگاهی پیدا کنند که برای دیدن یک فیلم مثل هر محصولی باید حق مالک آن را پرداخت کنند اطمینان دارم، نه گفتن به نسخه قاچاق هم برایشان تبدیل به عادت حسنه خواهد شد.

شکر
قربانی
در قصه شکر که آخرین اپیزود فیلم است، چهره شخصیت اصلی را نمیبینیم. این تنها اپیزود فیلم است که شخصیت اصلی روایت در آن غایب است، اما این غیبت از هولناکی سرنوشتی که برای او رقم خورده کم نمیکند؛ شکر سیزده ساله، قربانی کم سن خشونت، فقر و بیعدالتی است. دختری که میتوان تصویر تلخ آیندهاش را در هزار فیلم و قصه دیگر روایت کرد.
او هم مثل نیلوفر معلول جهل پدر است. با این تفاوت که حتی به اندازه نیلوفر نمیداند قرار است چه بر سرش بیاید. بههمین دلیل در سکانس پایانی، جایی که دوربین شخصیتهای تنهای فیلم را تعقیب میکند باز هم تصویری از شکر نمیبینیم.
او کنار مردی نشسته که قرار است همدم یا صاحب اختیار او در روزهای هراسناک آینده باشد، مردی که میتواند شکر را دستبهدست کند و به ظلم علیه او ادامه دهد. فیلم تلخ «هفتونیم» با روایت قصه غمناک شکر، پایانی دارد که بسادگی از ذهن تماشاگر نمیرود. این شکر، تلخ است.
شبانه
بر سر دوراهی
«هفتونیم» فیلم تازه نوید محمودی، اپیزودیک است و هر قصه داستان و شخصیتهایی مجزا دارد. نام هر اپیزود از شخصیت اصلی آن که زن است، وام گرفته شده و میتوان گفت: ادای احترامی به زنان افغان است، همانطور که در تیتراژ نام رونا مادر برادران محمودی آمده و فیلم به او تقدیم شده است.
شبانه
بر سر دوراهی
«هفتونیم» فیلم تازه نوید محمودی، اپیزودیک است و هر قصه داستان و شخصیتهایی مجزا دارد. نام هر اپیزود از شخصیت اصلی آن که زن است، وام گرفته شده و میتوان گفت: ادای احترامی به زنان افغان است، همانطور که در تیتراژ نام رونا مادر برادران محمودی آمده و فیلم به او تقدیم شده است.
شبانه (ندا جبرائیلی) دختری است در آستانه ازدواج که باید رازی را بههمسرش بگوید، اپیزود اول با بحران شروع میشود، با استیصال یک زن که بر سر دوراهی ایستاده، یا باید طبق باورهایش بههمسرش واقعیت را بگوید یا سکوت و محافظه کاری پیشه کند.
فیلم این رنج زنانه را خوب نشان میدهد. ندا جبرائیلی که در «مردن در آب مطهر» هم نقش دختری افغان را بازی کرده نقشش را باورپذیر بازی کرده و تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد؛ مشکل شبانه، کاملاً برگرفته از زندگی زنان در خاورمیانه بویژه مناطقی همچون عراق و افغانستان است که سالهای اخیر کانون بحران و نابرابری علیه زنان بوده است.
نگار
زنان علیه زنان
در قصه دوم مانند قصه اول همه چیز در مکانی واحد اتفاق میافتد، اما قصه با حضور دو شخصیت که قرار است بزودی با هم ازدواج کنند، پیش میرود. اینجا پای مرد به قصه باز شده و از شخصیت غایب به شخصیت حاضر، اما منفعل تبدیل شده است.
نگار
زنان علیه زنان
در قصه دوم مانند قصه اول همه چیز در مکانی واحد اتفاق میافتد، اما قصه با حضور دو شخصیت که قرار است بزودی با هم ازدواج کنند، پیش میرود. اینجا پای مرد به قصه باز شده و از شخصیت غایب به شخصیت حاضر، اما منفعل تبدیل شده است.
مهراب (محمدرضا غفاری) باید خواسته مادرش را که یک دغدغه سنتی است درباره همسر آیندهاش اجرا کند. این ملاقات ناگهانی شبیه قراری عاشقانه نیست، درگیری جدی بین زوجی است که از دلخوری وسوء تفاهم آغازمی شود و به تنش میانجامد.
نگار با بازی خوب هستی مهدویفر، دختری است قوی و مستقل که میخواهد استقلالش را حفظ کند، اما مناسبات سنتی ازدواج این فرصت را از او میگیرد. نقطه بحران در این اپیزود مانند قصه اول، جنسیت و سنت است و فیلم از نگاه سنتی به زنان انتقاد میکند.
نگار مانند فرشته (یکی دیگر از شخصیتها) برای رسیدن به مرد محبوبش باید نظر مادرشوهرش را تأمین کند. قواعد سختگیرانه و مردسالار را زنان علیه هم بهکار میگیرند و موفق میشوند همدیگر را سرکوب کنند.
فرشته
آرامش قبل از طوفان
فرشته (فرشته حسینی) در مطب دکتر زنان، ناگهان با همسرش مواجه میشود. جذابیت این اپیزود تصویر نزدیک به واقعیت از مطب دکتر زنان است، تصویری که معمولاً در سریالها و فیلمهای ایرانی غیرواقعی و گاهی خندهدار است. فرشته مانند نگار در مخمصهای قرار گرفته که مادرشوهرش با سختگیری بهوجود آورده با این تفاوت که همسر فرشته تلاش میکند بین او و مادرش آرامش برقرار کند.
فرشته
آرامش قبل از طوفان
فرشته (فرشته حسینی) در مطب دکتر زنان، ناگهان با همسرش مواجه میشود. جذابیت این اپیزود تصویر نزدیک به واقعیت از مطب دکتر زنان است، تصویری که معمولاً در سریالها و فیلمهای ایرانی غیرواقعی و گاهی خندهدار است. فرشته مانند نگار در مخمصهای قرار گرفته که مادرشوهرش با سختگیری بهوجود آورده با این تفاوت که همسر فرشته تلاش میکند بین او و مادرش آرامش برقرار کند.
قصه هرچه پیش میرود متوجه میشویم نگرانی مرد (حسین مهری) بیش از اینکه متوجه احوال و احساسات فرشته باشد، متوجه غرور مردانه و تعصب خود است. بههمین دلیل، وضعیت فرشته با نگار فرقی ندارد، هر دو از سوی همسرانشان درک نمیشوند و هویتشان نادیده گرفته شده است.
حضور مرد در این قصه نشان دهنده شکاف بزرگی است که گاه بین زوجها وجود دارد و بعید بهنظر میرسد به تفاهم و درک متقابل ختم شود.
نیلوفر
به نام پدر
در قصه نیلوفر با بازی خوب شیدا خلیق، مشکل نیلوفر، بحرانی فیزیکی، روحی و مادرزادی است؛ از بیرون به او و خانواده تحمیل نشده و منشأ درونی دارد. بههمین دلیل شاید حادترین بحران متعلق به نیلوفری است که حتی نمیتواند منشأ رنج و درد خود را به پدرش بگوید.
نیلوفر
به نام پدر
در قصه نیلوفر با بازی خوب شیدا خلیق، مشکل نیلوفر، بحرانی فیزیکی، روحی و مادرزادی است؛ از بیرون به او و خانواده تحمیل نشده و منشأ درونی دارد. بههمین دلیل شاید حادترین بحران متعلق به نیلوفری است که حتی نمیتواند منشأ رنج و درد خود را به پدرش بگوید.
پدری کارگر و زحمتکش که متوجه نوع بیماری دختر نیست و به این موضوع کلیشهای اشاره میکند که من دائم سر کار هستم تا شما راحت باشید. شکاف بین زن و مرد که در اپیزودهای قبلی باعث تنش و بحران بود، اینجا شکل عوض میکند و به رابطهای پرسوءتفاهم بین پدر و دختر تبدیل میشود.
در این قصه هم، مرد نماد خودخواهی است، خشنتر از مردان قبلی و نماد مردان نسل قبل که جز تحکم چیزی را به رسمیت نمیشناختند؛ استفاده از محیط گاوداری برای روایت این قصه، حجم خشونت و بیمنطقی را بالا برده است، ضمن اینکه تغییر لوکیشن در فیلم تنوع بصری به وجود آورده است.
راحیل
عشق و مرگ
راحیل ضعیفترین اپیزود فیلم «هفتونیم» است. کاراکترها در مقایسه با دیگر اپیزودها بیشتر هستند و ماجرا با یک تنش آشکار آغاز میشود. دوستان راحیل او را به بیمارستان میرسانند در حالی که خودکشی کرده است.
راحیل
عشق و مرگ
راحیل ضعیفترین اپیزود فیلم «هفتونیم» است. کاراکترها در مقایسه با دیگر اپیزودها بیشتر هستند و ماجرا با یک تنش آشکار آغاز میشود. دوستان راحیل او را به بیمارستان میرسانند در حالی که خودکشی کرده است.
این خودکشی بهانهای برای روایت قصهای است که دوستان راحیل برش به برش آن را تعریف میکنند و اینجا هم پای یک مرد در میان است؛ شاید دلیل کم بودن جذابیت این اپیزود نسبت به دیگر بخشها، نزدیک نشدن فیلمساز به شخصیتها و ضعف در بهوجود آوردن فضای همدلی برانگیز در آن است، اگر یکی از مهمترین امتیازهای فیلم بازی بازیگران (بویژه بازیگران زن) باشد در این اپیزود، ضعف بازیها آزاردهنده است و به فیلم لطمه زده است.
قصه راحیل، کمی کلیشهای و غیرقابل باور است و به اندازه دیگر اپیزودها تکان دهنده و حتی همدلی برانگیز نیست.
ناهید
هیولای درون
ورود ناهید (آناهیتا افشار) به کوچهای باریک و خلوت و دوربینی که روی دست، او را در دالانهای تو در تو تعقیب میکند تا برسد به محل ملاقات با مرد، آغاز فاجعه را نوید میدهد. اپیزود «ناهید» یک ایده بکر دارد و پرداختی قابل قبول؛ همه چیز درست چیده شده تا مخاطب ضربه انتهایی را بپذیرد.
ناهید
هیولای درون
ورود ناهید (آناهیتا افشار) به کوچهای باریک و خلوت و دوربینی که روی دست، او را در دالانهای تو در تو تعقیب میکند تا برسد به محل ملاقات با مرد، آغاز فاجعه را نوید میدهد. اپیزود «ناهید» یک ایده بکر دارد و پرداختی قابل قبول؛ همه چیز درست چیده شده تا مخاطب ضربه انتهایی را بپذیرد.
ناهید تأثیرگذار و تلخ است. بازی خوب آناهیتا افشار و جزئیاتی که در بازی دارد، این موقعیت تراژیک و خشونت مستتر در آن را عیان میکند. هر چه مرد پیش میرود، او آرام شالش را محکمتر کرده یا ترس و اضطراب در صدایش بیشتر خودنمایی میکند.
نقطه قوت این اپیزود علاوه بر قصه خاص، بازی دو قطب خیر و شر است. قربانی بودن زن در فضایی مردسالار و منفعت طلب، بدون اینکه وجه تصنعی یا اغراقآمیز به خود بگیرد روایت میشود. بده بستانهای علیرضا کمالینژاد و افشار دیدنی است.
منبع: روزنامه ایران
۰