گروههای بهحاشیهراندهشده و "روزهای نارنجی"
زنانی که اتفاقا مدرن نیستند، چون مشکلات کاریشان را به خانه نمیآورند، طلاق نمیگیرند و همواره سعی میکنند همراه و عیبپوش هم باشند. بههمینترتیب مردان بهحاشیهراندهشده جامعه ما؛ مردانی که شکل مرد تعریفشده جامعه ما را ندارند، چون میگذارند زنشان کار کند، ولی همراه هم هستند تا جایی که جامعه برای این همراهی نیندازدشان زمین و یادش نیندازد که مرد یعنی چه؟
کد خبر :
۶۷۷۵۵
بازدید :
۱۰۶۲
لیلی فرهادپور | نظرنویسی درباره فیلمهای جشنواره سیوهفتم این روزها دچار یک موتیف عجیب شده است. میگویم نظرنویسی، چراکه اینهایی که این روزها نوشته میشوند مسلما نقد نیستند، چون نقد اصولی دارد و حداقلش این است که بدانید از چه منظر و رویکردی نقد میکنید.
این نظرنویسیها یک موتیف بامزه دارند و آن این است که «این فیلم سینما نیست!» اینجا میخواهم در مورد «روزهای نارنجی» به نویسندگی و کارگردانی آرش لاهوتی نظرم را بنویسم. رویکردم هم «نگاه» است؛ نگاه جامعهشناسانه فیلمساز.
اگر فیلمی در جشنوارههای معتبر جهانی (و نه اتفاقا اسکار!) دیده و تحسین میشود، لزوما برای آن نیست که آنها در بلاد کفار هستند ولاغیر، بلکه برای آن است که در این روزها کسی معنی سینما را در یک جمله خلاصه نمیکند، بلکه در دنیای کثیف دهه ۲۰ قرن بیستویکم که پر است از اضمحلال بشریت، برای هنرمند؛ مؤلف (و همینطور سینماگر) نگاهکردن به گروههای بهحاشیهراندهشده؛ از مهاجران و پناهندگان تا اقلیتهای قومی، زبانی و مذهبی تا زنان، کودکان و معلولان یک اصل است و نه فرع. آرش لاهوتی در فیلم «روزهای نارنجی» به گروهی از بهحاشیهراندهشدگان جامعه ما پرداخته که اغلب ما کور شدهایم و نمیبینیمشان؛ یعنی مهاجران داخلی که سالهاست مباحث زیستمحیطی، سیاسی و ... آنها را از خانه و زندگیشان رانده است.
گاهی فکر میکنم اگر دنیا نگاهشان را به افغانهای مهاجر در ایران ندوخته بود، آیا فیلمساز ما اصلا به سراغشان میرفت؟ نگاه به گروههای بهحاشیهراندهشده فقط شامل معتادان و موادفروشهای جنوب شهر تهران نمیشود که بعد از ساخت فیلم «ابد و یک روز» مد شد و شد جزء المانهای بفروشبودن! اینکه تو در تاریخ معاصر برسی به اینکه از خطه سیستان و بلوچستان گروهی بزرگ مهاجرت کردند به شمال و گرگان و اکنون چند نسل پیاپی است که کارگر فصلی هستند، نشان از نگاه جستوجوگر و دغدغهمند فیلمساز دارد؛ مهاجرانی که بهعنوان کارگران فصلی به نقاط توسعهیافته کشور رانده میشوند و مانند تمام مهاجران غیرقانونی در کشورهای توسعهیافته، از کمترین حقوق و بیشترین تضییع آن رنج میبرند.
جالب آنکه آرش لاهوتی استخدامکنندگان این کارگران (آبان با بازی هدیه تهرانی) را آگاهانه تافته جدابافته نمیکند، حتی او هم کارگری را که حقش را میخواهد، با غیرمنصفانهترین راهکار اخراج میکند و در این جنگ میان زندگی و کار حتی سرکارگران مهاجر هم طرف کارفرما را میگیرند. هیچکس انصاف سرش نمیشود، چون زندگی کارگری جای انصاف باقی نمیگذارد.
صد افسوس که وقتی حواست به سینمای تعریفشده خودت باشد، تنها چیزی که در فیلم میبینی دوتا سلبریتی است و بعد فقط مشکلت این میشود که چرا علی مصفا (شوهر) منفعل است و چرا هدیه تهرانی (آبان) مثل سنگ و شبیه مردهاست و زنانگی! ندارد. این در حالی است که به نظر من لاهوتی در این فیلم به بخش بهحاشیهراندهشده زنان هم میپردازد؛ زنان نانآور؛ زنانی که در اقتصاد خانواده حرف اول را میزنند؛ زنانی که سرپرست خانواده هستند، ولی در آمار سرپرست خانوار محسوب نمیشوند.
زنانی که اتفاقا مدرن نیستند، چون مشکلات کاریشان را به خانه نمیآورند، طلاق نمیگیرند و همواره سعی میکنند همراه و عیبپوش هم باشند. بههمینترتیب مردان بهحاشیهراندهشده جامعه ما؛ مردانی که شکل مرد تعریفشده جامعه ما را ندارند، چون میگذارند زنشان کار کند، ولی همراه هم هستند تا جایی که جامعه برای این همراهی نیندازدشان زمین و یادش نیندازد که مرد یعنی چه؟
البته بگذریم که جشنواره داخلی فیلم فجر اصلا خصوصیت جشنواره را ندارد و شده است میدان مسابقه برای اکران فیلمها و برای همین از انتخابکنندگان فیلمها تا داوران و ایضا نظرنویسان به دنبال فیلمهای کمدی یا خانوادگی (و البته سفارشی) سرگرمکننده هستند تا بفروش باشد و نظر تهیهکننده و سفارشدهنده تأمین شود. بگذریم که این قصه سر دراز دارد و جایش در این جای تنگ نیست.
البته بگذریم که جشنواره داخلی فیلم فجر اصلا خصوصیت جشنواره را ندارد و شده است میدان مسابقه برای اکران فیلمها و برای همین از انتخابکنندگان فیلمها تا داوران و ایضا نظرنویسان به دنبال فیلمهای کمدی یا خانوادگی (و البته سفارشی) سرگرمکننده هستند تا بفروش باشد و نظر تهیهکننده و سفارشدهنده تأمین شود. بگذریم که این قصه سر دراز دارد و جایش در این جای تنگ نیست.
۰