بهترین بازیگران مکمل هالیوود به انتخاب ۶۰ کارگردان
فهرست ۳۲ بازیگر مکمل حال حاضر که حاصل نظرسنجی از ۶۰ کارگردان، تهیه کننده، بازیگردان و منتقد هالیوود است. شهرتِ معروفترین بازیگران نقش اول ممکن است برحسبِ مُد روز کم و زیاد شود، اما یک بازیگر مکمل میتواند دههها برای ایفای نقش انتخاب شود و فعال باقی بماند.
فرادید | همانطور که از زبان افراد زیادی شنیدهایم، یک فقدان کوچک، اما قابلتوجهی که همگی ما در طول قرنطینه با آن روبهرو بودیم، از دست دادن ارتباط عادی با دوستان و آشنایان بود. حتی روابطی که عمیق نبودند صمیمیت دلگرمکنندهای در ما ایجاد میکردند.
به گزارش فرادید؛ باوجود اینکه به خاطر همهگیری کرونا ارتباط با این افراد و نقشهای حاشیهای ارزشمندشان را از دست دادهایم، خوشبختانه برای جبران این کمبود میتوانیم به هنرمندانی پناه ببریم که نقشهای حاشیهای ارزشمندی را در صنعت سینما ایفا میکنند. در عصر پیک تیوی و پیشرفت فناوری استریم، بازیگران مکمل بیش از پیش هنرنمایی میکنند و ازآنجاکه بسیاری از ما این روزها جز خیره شدن به صفحهی نمایش کار دیگری نداریم، دقیقاً همین بازیگران جای خالی روابط از دسترفتهی ما را پر کردهاند.
وقتی قرنطینهی خانگی جای دورهمیهای دوستانه را بگیرد، یافتن یک چهرهی آشنا در فیلم دوپامین مغز ما را بیش از آنچه که باید بالا میبرد.
بههمین دلیل، امسال بیش از همیشه با رسیدن فصل اهدای جوایز و قرارگرفتن دوبارهی بازیگران در کانون توجه بهرغم عادتشان به این توجهات پُرزرقوبرق، احساس کردیم تشخیص درست بازیگران همیشهحاضر، اما کمتر بهرسمیتشناختهشدهای که تماشای حضور عادیشان یکی از سرخوشیهای اندک در دوران همهگیری کرونا بود، یک امر حیاتی است.
در این مطلب اهمیت به این گروه از هنرمندان را با به اشتراک گذاشتن یک نظرسنجی گسترده نشان خواهیم داد که: «بهیادماندنیترین بازیگران مکمل امروز در هالیوود چه کسانی هستند؟» برای یافتن پاسخها از ۶۰ کارگردان، تهیهکننده، بازیگردان و منتقد رای گرفتیم و زمان شمارش نتایج از ۳۰۰ پیشنهاد به نام ۳۲ نفر رسیدیم.
قبل از ادامه کمی شفافسازی کنیم: چه چیزی یک بازیگر را مکمل میکند؟ واضحترین تعریف اینست که یک بازیگر مکمل، بازیگر اصلی یا نقش اول نیست. بازیگر مکمل به ایفای نقشهای کوچک معروف است، اما بسیاری از آنها گاه به عنوان کمک-بازیگراصلی ایفای نقش میکنند، البته در سریالهایی که کمتر دربارهشان بحث میشود. نوبت به پرسشهای فلسفی میرسد: آیا بازیگر مکمل کسی است که در نقش محو میشود، مثل بیل کَمپ یا کسی که مثل کُلمَن دامینگو حضور متمایز دارد؟
این تصور دیرینه وجود دارد که بازیگر مکمل صرفاً آنقدر جذاب نیست که نقش اول را بازی کند، ایدهای ریشهدار که حتی راهش را به تعریف ویکیپدیا هم باز کرده است. بررسی سطحی فهرست بازیگران مکمل این مطلب، خوانندگان را فوراً از چنین اشتباهی درخواهد آورد، گرچه باید اعتراف کنیم معمولاً عنصری از چهرهی بازیگر او را بهعنوان بازیگر مکمل از دیگران متمایز میکند.
بازیگران مکمل معمولاً حسی از جاودانگی را در خود دارند. شهرتِ معروفترین بازیگران نقش اول ممکن است برحسبِ مُد روز کم و زیاد شود، اما یک بازیگر مکمل میتواند دههها برای ایفای نقش انتخاب شود و فعال باقی بماند.
برای یک بازیگر، «عنوان» امنیت شغلی قابلتوجهی بههمراه دارد، بهویژه برای بازیگران مکمل زن که درمقایسه با همتایان معروفترشان، رابطهی متفاوتی با خطرات تبعیض جنسیتی در هالیوود دارند. ماروِل میگوید: « معمولا زنان همسن من به نقطهای میرسن که باید مسیر دیگهای رو پیدا کنن، مگه اینکه بازیگر مکمل باشن که اونوقت مشکلی نیست، چون نقشهای زیادی براشون هست. »
رسیدن به هرگونه تعریف قطعی از بازیگر مکمل احتمالاً غیرممکن است، باوجوداین، ما برای تهیهی این فهرست چند مرز محکم تعیین کردیم و آنها را با شرکتکنندگان این نظرسنجی به اشتراک گذاشتیم:
قانون جِنکینز: اگر بازیگری نامزد اسکار شده باشد، واجد انتخاب شدن در این نظرسنجی نیست.
قانون داد-مارتیندِیل : بازیگر برندهی جایزهی اِمی به عنوان بازیگر اصلی یا مکمل واجدشرایط نیست. (برندگان جایزهی اِمی به عنوان بازیگر مهمان برجسته مجاز هستند)
قانون هان: بازیگری که هماکنون به صورت عمده، نقش اول بازی میکند، واجدشرایط نیست.
همچنین بازیگر باید در قید حیات باشد. نمیدانستیم نام این یک قانون را چه بگذاریم، چون گزینهها بسیار زیاد بود!
در این گزارش به معرفی ده نفر اول از هنرپیشههای مکمل برگزیده میپردازیم و نفرات بعدی را در بخشهای دوم و سوم گزارش معرفی خواهیم کرد:
۱. هیام عباس (Hiam Abbass)
نخستین نقش: شب معجزهآسا (۱۹۸۹)
فیلمشناسی: وراثت، رامی، بازدیدکننده، درخت لیمو، عروس سوریهای، ساتن قرمز
پیچیدگی تعریف «بازیگر مکمل» زمانی آشکار میشود که هیام عباس را درنظر بگیریم، بازیگر و کارگردان فلسطینی که در خاورمیانه نامآشناست و در فستیوالهای بینالمللی فیلم، شخصیتی درخور تحسین است. او تجربهی حضور در بخش هیئت داوران کن را داشته است. بازیگری همهفن حریف که قادر است همزمان مارسیا رُی جذاب و معمایی را در «وراثت» و مایسایِ مادر را در «رامی» بازی کند.
گرچه هیام عباس اغلب در فیلمهای پرمخاطب غرب نقشهای کوچکتری ایفا میکند از قبیل: مونیخ در نقش همسر کلهشق یک دیپلمات فلسطینی که هدف ترور است و بلیِد رانر ۲۰۴۹ در نقش رهبر یک جنبش آزادی رِپلیکَنت (موجود زیستمهندسیشدهی ساختگی)، در فیلمهای کارگردانان بینالمللی نظیر هانی ابواسعد فلسطینی نیز حضورفوقالعادهای داشته است.
در فیلم «اینک بهشت» به نویسندگی و کارگردانی هانی ابواسعد (نامزد دریافت بهترین فیلم خارجی در مراسم اسکار که آن زمان در سال ۲۰۰۶ بهخاطر تمام دلایلی که انتظارش را دارید، بحثانگیز بود)، هیام عباس به نقش مادرِ یک بمبگذار انتحاری حسِ پیچیدهی انسانیت را داد.
۲. بِکی آن بِیکر (Becky Ann Baker)
نخستین نقش: محافظ (۱۹۸۵)
فیلمشناسی: دختران، فریکس اَند گیکس، فاصله اجتماعی، یک نقشهی ساده
بِکی آن بِیکر در نقش پلیس، قاضی، وکیل، معلم، نویسنده و پرستار ایفای نقش کرده است، اما بیش از همه به بازی در نقش مادر معروف است. برای یک بازیگر دیگر، شاید معروف شدن در نقش مادر خوب نباشد. نقش مادر معمولا یک نقش متین و موقر یا غرغرو و بیاعصاب برای یک بازیگر مسن است. اما بِیکر که برای بیش از ۳۵ سال عناوین تیتراژها را درو کرده است، به دلیل بُعد و عمق احساسی که به نقشهای مادرانهاش میدهد در رادار عمومی در رتبهی بالاتری قرار دارد.
مثلاً در نقش ژان ویر در سریال تلویزیونی فریکس اَند گیکس که متاسفانه عمرکوتاهی داشت، بِیکر مادر کلاسیک مهربانی است که بیاندازه پشتیبان فرزندانش است و همیشه در تلاش برای انجام کارهایی است که از هر مادر خوبی انتظار میرود. بِیکر در نقش ژان، کمترین ردّ غم را به دنبال خود تا اتاقهای خانهی حومهای خود در میشیگان میکشاند. بِیکر تقریباً در هر اپیزود از آن سریال شگفتانگیز به خوبی نشان میدهد که ژان مادری است که از تصور خالی شدن آشیانهاش بیم دارد.
بِیکر در نقشِ لُورین هُرواث، مادر هانا هُرواث با بازی لینا دانِم در سریال کمدی دختران، نوع دیگری از مادر بودن را به نمایش میگذارد که گاهی رک و گاهی خودخواه است. در یکی از آخرین اپیزودها بهنام گامیز، بِیکر تنها چند دقیقه روی پرده ظاهر میشود، در نقش زنی که حالا از شوهرش جدا شده، بهناچار باید تنها زندگی کند و برای تسکین درد آمادهی بلعیدن پاستیلهای کِرْمی با طعم حشیش است، آمیزهای از تلخی و غم، بامزهگی و آشفتگی. اجرای او در آن اپیزود را تا سالها بعد بهیاد خواهید آورد.
وجه مشترک تمامی اجراهای بیکر جدیتی است که او در اجرای نقشهای خود دارد حتی در نقشهای ملایم و گاه متزلزل، از همسر خشمگین و غمزده در فیلم یک نقشهی ساده (۱۹۹۸) گرفته تا فیلم جدید فاصلهی اجتماعی در نقش همسری در قرنطینه که از زندگی چیزهای بیشتری میخواهد. او در این فیلم مقابل همسر واقعی خودش دیلان بیکر بازی میکند. بیکر زندگی را بارها و بارها در کالبد زنانی میدمد که قصد تسلیم شدن ندارند، کاری که خود او دهههاست انجام میدهد.
۳. بیل کَمپ (Bill Camp)
نخستین نقش: کابوسهاس فِرِدی (۱۹۸۹)
فیلمشناسی: بیگانه، گامبی وزیر، آن شب، اخبار جهان، آبهای تیره، حیاتوحش
بیل کمپ هرکجا که باشد آسوده بهنظر میرسد. هر ژانر، هر دورهی زمانی یا هر نوع شخصیتی که به او محول شود، وزن باورپذیر و غیرقابل انکاری به آن میدهد. وقتی یک شخصیت با بازی او پا به صحنه میگذارد، طوریست که انگار آن شخصیت پیش از قرار گرفتن دوربینها در صحنه وجود داشته است. قدرت او در میزانی است که شخصیتها و پروژههای پیرامون آنها را قابللمس و باورپذیر میکند.
او در سال ۲۰۱۸ در مصاحبهای با مجلهی وِرایِتی گفته است: « من بهترین شغل دنیا رو دارم و در واقعیت با کارم زندگی میکنم. بهنظرم برای بازیگرها حیاتیه که خارج از دنیای بازیگری، یک زندگی کامل داشته باشن ». شاید تعجب نکنید اگر بگوییم کَمپ در گذشته شغل مکانیکی و آشپزی را تجربه کرده است.
او در درامِ «گامبی وزیر» شخصیتی را بازی میکند که میتوانست صرفاً یک کاراکتر کارآمد از آب درآید، اما او این شخصیت را با مهربانی نامحسوسی ایفا میکند که حاصل یک عمر تجربه است. او دیالوگهای زیادی برای گفتن ندارد، اما مهم، حالت چهرهی اوست زمانی که از حسِ نشستن در جوار یک جوان نابغه اندکی سرحال میآید یا نگرانی چهرهاش زمانی که به راه پیشروی او میاندیشد.
«گامبی وزیر» جدیدترین بازی اوست. او در هر پروژهای، نقشهایش را آکنده از خواستهها، نیازها و اعتیادهایی میکند که نهتنها ازطریق دیالوگ، بلکه از طریق زبان بدن منعکس میشوند. به نقشآفرینی او در فیلم «بازی مالی» نگاه کنید تا اعتیاد چنبرزدهی این مرد را در هر یک از ماهیچههای بدنش احساس کنید.
در فیلم «آبهای تیره»، بیل کمپ خستگی از زندگی را در کاراکتر غمانگیزش نمایان میکند. او نقشی را که میتوانست صرفاً یک نقش ثانویهی اغواکننده در «حیات وحش» باشد را با واقعی بودن در هر لحظه، به یک نقش صمیمی تبدیل میکند. فقط به نحوهی گوش دادن او دقت کنید تا ببینید که صدای آدماهای اطرافش را میشنود. این نوعی مهارت است که یک بازیگر عادی را به یک بازیگر مکمل ارتقاء میدهد که مخاطب نمیتواند چشم از او بردارد. (یک سورپرایز کوچک: او جزو ۲۰ درصد نظرسنجیها و برترین گیرندهی رای ما بود)
۴. جنیفر کولیج (Jennifer Coolidge)
نخستین نقش: ساینفِلد (۱۹۹۳)
فیلمشناسی: پای آمریکایی، لیگالی بلوند، بِست این شُو، دِهای ویدئو، آقایان برونکوس، ستوان بد: بندر نواورلین، زن جوان نویددهنده
جنیفر کولیج بازیگر مکمل ماهری است، حتی از جهاتی از این عنوان فراتر رفته است. در سال ۱۹۹۹، اصطلاح " MILF " در فیلم پای آمریکایی (American Pie) رایج شد. این اصطلاح توصیفکنندهی شخصیت سرزنده و خوشمشربی بود که جنیفر بازی میکرد، شخصیتی معروف به «مامانِ اِستیفلِر».
درحالیکه آن نقش در دورهی جوشوخروش کوگرِ در فیلمها خلق شد، استعداد کولیج بسیار فراتر از آن نقش بود. کاراکتر بسیاری از معروفترین نقشهای او یک زن جذاب با بهرهی هوشی پایین است، از شِری آن در فیلم Best in Show به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر گِست گرفته تا پائولِت، ناخنکار بختبرگشته در فیلم Legally Blonde، اما این کمدین دانشآموختهی مدرسهی گراَوندینگز به این کاراکترهای فرعیِ غالباً بدنام، حس انسانیت، هوش شیطنتآمیز و پوچی را چنان القاء میکند که هریک را بهشخصه نمادین میکند.
بازیهای او در این نقشهای بلوند که با نقش کوچک «یک افسر پلیس جذاب» در A Night at the Roxbury آغاز شد تا فیونای شیفتهی بوتاکس در A Cinderella Story همزمان مقلّد و مخرّب این کلیشهها هستند.
هنر کولیج بهطور فریبندهای لایهدار و مهارتهای بداههپردازی او تردیدناپذیر است، اما انگار زمان زیادی طول کشید تا مخاطبان متداول سینما نبوغ کمدی او را آنطور که شایسته است تایید کنند، مخاطبانی که شاید تاکنون شک داشتند که او اصلا بازیگری کرده است. هیچ بازیگر دیگری نمیتواند مثل کولیج باشد، زیرا اون آنقدر به این نقشهای کوچک ( بیتپارت ) متعهد است که بهنظر میرسد حین حضور مطبوعات هم در نقش فرو رفته است. این پرسونا به کولیج اجازهی سورپرایز کردن مخاطبان را میدهد، نظیر اجرای دراماتیک او در ستوان بد: بندر نواورلین به کارگردانی ورنر هرتسوک در سال ۲۰۰۹.
کولیج کسب تجربه در حرفهاش را متوقف نکرده است، استندآپ، صداپیشگی انیمیشن و اخیراً آزمودن مهارتش در یک نقش مکمل بهعنوان مادر سوگوار دوستداشتنی در فیلم زن جوان نویددهنده (۲۰۲۰) نمونههایی از آن است. شاید کنترل بازار بلوندهای جذابِ سبک مغز در دست کولیج باشد، اما اشتباه در کارش نیست و از پس تمام نقشهایش بهخوبی برمیآید.
۵. دِیل دیکی (Dale Dickey)
نخستین نقش: ماجراجویی باورنکردنی و واقعی دو دختر عاشق (۱۹۹۵)
فیلمشناسی: خون واقعی، باورنکردنی، پام اِسپرینگز، زمستان استخوانسوز، ردی به جا نگذار، بلوز برای ویلادین
در سال ۲۰۱۰، دِیل دیکی نقش بیشک شیطانی مِراب، مادر ارّه بهدست و همسر خشن تامپ میلتونِ خلافکار را در فیلم زمستان استخوانسوز به کارگردانی دبرا گرانیک بازی کرد که احتمالاً بهترین نقشآفرینی یک بازیگر آمریکایی در آن سال بود. اینکه او برای ایفای آن نقشِ کوتاه محقِّ دریافت جایزه شد، گواه مهارتش است.
اگرچه او سهم عادلانهاش از صحنه را در مجموعهی تلویزیونی نام من اِرل است در نقش پَتی روسپی و در بریِکینگ بد در نقش همسرِ خشن و معتاد اسپوج گرفته است، موفقیت در نقش مِراب چنان چشمگیر بود که منتقدان تازه دریافتند دِیل دیکی چه بازیگر توانایی است. زمستان استخوانسوز اثری از یک کارگردان فیلم بود که دقیقاً میدانست با بازیگرِ اهل تنسی شرقی که برای هنرپیشگی زاده شده چهکار کند، کسیکه چهرهی متمایزش، نقشهای طبقهی کارگر زیادی از جمله پلیس، خدمتکار، متصدی پمپ بنزین و مادربزرگ گرگآدم را در طول سالها برایش به ارمغان آورده است. دیل دیکی در یک مصاحبه گفته است: « این چهرهی بهظاهر بدجنس و خشن من کاری کرد که از ۲۰ سالگی نقش زنهای ۵۰ سال به بالا را بازی کنم. »
سالهای زیادی طول کشید تا دیکی بتواند در صنعت سینما جایی برای خود دستوپا کند. بهعنوان بازیگری که در نیویورک جویای کار بود، ایجنتها نمیدانستند با او چهکار کنند. نخستین فرصت او در تئاتر پیش آمد، زمانیکه در نیویورک مشغول سرو چاشت برای رابرت هارلینگ، نویسندهی نمایشنامهی ماگنولیاهای فولادی بود.
هارلینگ به این فکر افتاد که انرژی جنوبی او دقیقاً همان چیزی است که هارلینگ بهدنبال آن است و نهایتاً دِیل دیکی در تولید نمایشنامه در شیکاگو نقشی بهدست آورد. دیکی همچنان در تئاتر کار میکند و معمولاً با دِل شُرز، نمایشنامهنویس جنوبی همکاری دارد. فرصت دیگر دیکی زمانی دست داد که شان پِن او را برای نقش پلیس در فیلم دلهرهآور و روانشناختی خود بهنام «The Pledge» برگزید.
دِیل دیکی بازیگر حیرتآوری است. به نقش رُزماری، پلیس کهنهکار بددهان در سریال «باورنکردنی» که از نتفلیکس منتشر شد نگاه کنید. او در این نقش، برای هر یک خط از دیالوگهایش وقت و نیروی زیادی صرف میکند.
او قادر است یک آمار ساده را طوری ادا کند که به یک واقعیت وجودی تبدیل شود. یا حضورش در فیلم «ردّی به جا نگذار» به کارگردانی دِبرا گرانیک بهعنوان مالک خسته، اما دلسوز یک تریلر پارک که به شخصیتهای اصلی فیلم کمک میکند دوباره روی پای خودشان بایستند. حتی نیاز نیست فیلمها معروف باشند، مثلاً در فیلم «بازگشت» به کارگردانی آلخاندرو آمنابار، حضور او یکی از معدود اتفاقات خوب این پروژهی تریلر روانشناختی بود. نه فقط وجنات خشن دیکی، بلکه غیرقابلپیشبینی بودن شدید او هم نظر ما را به خود جلب کرده است. وقتی دِیل دیکی در فهرست بازیگران باشد، هرچیزی ممکن بهنظر میرسد.
۶. کُلمَن دامینگو (Colman Domingo)
نخستین نقش: اطراف آتش (۱۹۹۸)
فیلمشناسی: سرخوشی، از مردگان متحرک بترسید، اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند، بِلَک باتِم ما رِینی
با دنبال کردن حرفهی کلمن دامینگو در طول ۱۵ سال گذشته، شاهد یک دگرگونی آوایی میشوید که با افرادی نظیر مایکل کِین برابری میکند. دامینگو دیر به عرصهی بازیگری وارد شد و فرصتهای بزرگ بازیگریاش را در اواخر دههی سی سالگی بهدست آورد. در نقشهای اولیهاش، تقلید صدا میکرد و اساساً یک بازیگر ناشی پرانرژی بود، اما در نمایش تک نفرهای بهنام «A Boy and His Soul» در سال ۲۰۰۹، نقش کاراکترهای زیادی را بازی کرد.
انرژی دامینگو با رسیدن به دههی چهل سالگی افول کرد، در عوض به توانایی اصلیاش دست یافت: صدایی گرم و دلنشین. نخستین چیزی که در لینکولن میشنوید همین صداست، حتی قبل از دنیل دِی لوئیس، چون دومینگو در نقش سرباز، نبرد کشتی جِنکینز را روایت میکند. در فیلم «بِلَک باتِم ما رِینی»، او یک ترومبوننواز است که گروه را به آرامی در هر برداشت هدایت میکند: «یه ۱، یه ۲، یه تو که میدونی چیکارکنی». دامینگو از قرنطینهی اخیر نهایت استفاده را کرد و یک سریال مجازی بهنام «چاشت بیپایان» را در یوتیوب راهاندازی کرد که لذت اصلی آن حضور خود او در آن است.
یک روی دیگر دومینگو صراحت اوست، صدای او صدای یک یاوهگو نیست. در سریال تلویزیونی سرخوشی، نقش علی را بازی میکند، حامی باتجربهی «رو» با بازی زِندایا. ویژه برنامهی کریسمس این سریال یک باتل اپیزود بود (اپیزودی که در زمان اندک و با هزینه اندک ساخته شود، درست مثل جنی که از داخل بطری درآمده باشد).
مکالمهی دو بازیگر مقابل هم آغاز میشود، درست شبیه دو شمشیرباز، پر از حملات انحرافی و حرکات دفاعی. درنهایت، علی با بیانیههای ساده به دفاعیات رو رسیدگی میکند، مثلاً سوالی خردکننده از رو میپرسد: « دوست داری مادر و خواهرت چطوری ازت یاد کنن ؟» درمقایسه با زِندایا، نقش دومینگو زیاد نمایشی نیست و با یک اطمینان درونی از پس ایفای آن برمیآید.
۷. والتون گاگینز (Walton Goggins)
نخستین نقش : قتل در میسیسیپی (۱۹۹۰)
فیلمشناسی: موجّه، تکشاخ، سپر، جِمِستونهای نیکوکار
والتون گاگینز بازیگری نیست که در یک شخصیت ناپدید شود. او یک هنرمند انعطافپذیر، متفکر و باریکبین است و سابقهی کاریاش ثابت میکند تماشای او حین بازی در نقش کاراکترهای هیولاصفت، خندهدار یا شیرین چقدر لذتبخش است. هر نقشی که گاگینز بازی میکند عنصری از حضور متمایز فیزیکی او را در خود دارد.
کارنامهی هنری او با بازی در نقشهای منفی شکل گرفته که بیشتر آنها مردان ریاکار، نژادپرست یا کلاهبردار هستند. او قادر است کاریزمای خیرهکنندهای را با خود به روی پرده بیاورد و همزمان شرارت و لطافت را به نمایش بگذارد، خندههایش مقیاسی است که بین خودبزرگبینی مسیحایی و بدبینی اندوهبار وزن دارد. تمام نقشهای او باشکوه و بازی او در نقش بُوید کراودِر در فیلم موجه (Justified) تا ابد با او خواهد ماند.
در هیچ فیلمی به اندازهی جِمِستونهای نیکوکار نمیتوان به قوی بودن گاگینز در یک گروه پی برد. او در این فیلم نقش بِیبی بیل فریمَن را بازی میکند، شخصیتی پرشور، خودشیفته و چالاک. حاصل تسلط او بر کاراکتر فیلم، اجرای صحنهایست مانند بدرفتاری «Misbehavin»، تمام چیزی که گاگینز در آن بهترین است، یعنی عجیب، جذاب و روباهصفت بودن در یک لحظهی احمقانهی بینظیر.
۸. بِث گرانت (Beth Grant)
نخستین نقش: بیجِی و خرس (۱۹۷۹)
فیلمشناسی: دانی دارکو، سرعت، به وانگ فو با تشکر برای همه چیز! جولی نومِر
بهمحض دیدن یکی از شخصیتهای بث گرانت در صحنه، دقیقاً میدانید با چه کسی سروکار دارید. این بازیگرِ متولد آلاباما در تیپهای مذهبی، ناراضی، فضول، دهاتی و عصبانی نقشآفرینی کرده است. سخت است بگوییم آیا داشتن پیوند جدانشدنی با خطی از دیالوگ یک فیلم موهبت است یا نفرین، اما چنین پیوندی بهای عالی بودن یک بازیگر مثل گرانت است که میتواند کوچکترین نقشها را آنقدر زیبا ایفا کند که ابدی شوند.
گرانت تمایل دارد گوشههای ترسناک، پارانوئید و قضاوتگر ذات انسان را تجسم بخشد. یکی از این فرصتها در فیلم جایی برای پیرمردها نیست فراهم شد، چون برادران کوئن به دنبال چهرهای برای مادر کارلا جین بودند که خسته و قضاوتگر باشد و گرانت تنها انتخابشان بود.
او در دنیای بازیگران مکمل به جایگاه سزاواری رسیده است. برایان فولِر از او بهعنوان یک نماد تکرارشونده در پوشینگ دِیزیز، واندِرفالز و ماکینگبِرد لِین استفاده میکند. شاید خلاصهی کاملی از توانایی گرانت در ارتباط گرفتن آنی با یک کاراکتررا بتوان در اپیزود شش فوت زیر زمین (۲۰۰۴) دید.
۹. جودی گریر (Judy Greer)
نخستین نقش: نسخهی اولیه (۱۹۹۷)
فیلمشناسی: رفتن از ۱۳ به ۳۰ سالگی، پرورش شکستخورده، مرد مورچهای، متآهل، هالووین، اقتباس
در کمدی فانی اُر دای جودی گریر نقش بهترین دوست بازیگر اصلی را ایفا میکند. آنها در رستوران نشستهاند و گریر در تلاش برای متقاعد کردن اوست که تا دیر نشده به دنبال عشق زندگیاش به فرودگاه برود. بعد از موفقیت گریر در این کار، دوستش با عجله از رستوران خارج میشود و صدای موسیقی فیلم به تدریج شنیده میشود. گریر با حالت غمانگیزی در سکوت رستوران نشسته و با خودش فکر میکند اگر به بهترین دوست عاشقش مشاوره ندهد، پس چه کاری برایش باقی میماند؟
نقش او خندهدار است، گرچه بهطرز دردناکی واقعیست، چون بازتاب شغل خود اوست، شغلی مملو از نقشهای کمرنگی که فقط برای حمایت از قهرمان داستان وجود دارند. این واقعیتی است که گریر آن را خوب میداند، چون با مکتوب کردن خاطرات خود در سال ۲۰۱۴ در کتابی با عنوان « نمیدانم من را از کجا میشناسید: اعترافات یک همبازی » آن را ثابت کرده است.
چیزی که گریر را به یکی از بهترین بازیگران مکمل تبدیل کرده اینست که او این واقعیت ناخوشایند را بهخوبی پذیرفته و بهطرز شگفتانگیز و مستمری نهایت استفاده را از داشتههایش کرده است. او بهطرز حیرتآوری پرکار است، نزدیک به ۱۵۰ کردیت در کارنامهی کاری دارد و این فرصتهای بیشمار به او شانس نشان دادن ریزهکاریها و عمق واقعی شخصیتهای معمولی را داده است.
اخیراً، او بهطور مکرر در نقش زن خانهدار یا همسر سابق عبوس ایفای نقش میکند. باوجود تمام ارجاعات نقشهای مشابه، برای گریر اینها زنجیرههایی از نقشهای مشابه، اما با کاراکترهای متمایز هستند که گواهی بر قدرت تطبیقپذیری او بهحساب میآیند. حضور همهجانبهی گریر در فرهنگ پاپ به ما آسایش دیدن یک چهرهی آشنا را میدهد که حتی ناسپاسترین نقشها در دستانش پرهیجان میشوند.
۱۰. لوئیس گازمن (Luis Guzmán)
نخستین نقش: چشمان کوتاه (۱۹۷۷)
فیلمشناسی: راه کارلیتو، قاچاق، کد سیاه، کنت مونت کریستو، مدیریت خشم، آنا ماریا در سرزمین نُوِلا
لوئیس گازمن یک آدم معمولی با کاریزمای یک آدم بانفوذ است. او از این ویژگی برای بازی در هر نقشی بهره برده است. برای استیوِن اِسپیلبِرگ نقش یک جنایتکار فراری (خارج از دید)، یک کلاهبردار سابق از طبقهی کارگر (لایمی) و یک مامور مبارزه با مواد مخدر (قاچاق) را بازی کرده است. برای پل توماس اَندرسون، مالک یک کلوب شبانه (شبهای عیاشی)، شرکتکنندهی یک مسابقهی تلویزیونی (مگنولیا) و یک کارگر کارخانه (عشق پریشان) را بازی کرده است.
او در نقشهای قاچاقچی (ماجراهای پلوتو نَش) و بادیگارد (راه کارلیتو) هم ظاهر شده است. گازمن فارغ از شغل کاراکترها یا زمان ساخته شدن فیلم، هر نقش را طوری بازی میکند که نهتنها احساس کنید واقعیست بلکه آرزو کنید ایکاش شخصا او را میشناختید.
او زمانبندی کمدی دقیقی دارد و هیجان منحصربهفردی که باتوجه به نیاز یک صحنه میتواند بر شدت آن بیافزاید یا از شدت آن بکاهد. این ویژگی از او یک همبازی عالی ساخته است. او میداند چهموقع به ستارهها اجازهی درخشش بدهد و چهموقع صحنه را از چنگ آنها دربیاورد، حتی اگر آنها ستارههای درخشانی، چون جنیفر لوپز (خارج از دید)، جک نیکلسون (مدیریت خشم) یا دنزل واشنگتن (شکارچی استخوان) باشند.
برای نویسندگان هم شریک معرکهایست: مهارت متغیر او برای تبدیل حسِ دیالوگهای مکتوب به حس فیالبداهه بودن کاری میکند که احساس کنید کاراکترش را در دنیای واقعی خواهید دید. گازمن در ۱۵۰ فیلم و برنامهی تلویزیونی صاحب کردیت است.
منبع: vulture