۷ نوع بار احساسی و نحوه‌ی مقابله با آن‌ها

۷ نوع بار احساسی و نحوه‌ی مقابله با آن‌ها

اگر بدانید چه نوع بارِ عاطفی را به دوش می‌کشید تغییر برای شما آسان‌تر خواهد شد. در این مطلب هفت نوع بار عاطفیِ مانع شادی و پیشرفت و راه‌های مقابله با آن‌ها را معرفی می‌کنیم.

کد خبر : ۱۰۴۳۲۸
بازدید : ۶۴۲۷

فرادید | آیا تا به حال احساس گیر افتادن در شرایط غیر قابل‌کنترل را تجربه کرده‌اید؟ درست مثل این که در حال تجربه‌ی دوباره‌ی گذشته هستید.

آیا درگیر گفتگوها، روابط یا مشاغلی هستید که انتظارشان را نداشته‌اید؟ آیا تا به حال به خودتان گفته‌اید: «صبر کن ببینم، چقدر این موقعیت آشناست، چرا حس میکنم قبلاً تجربش کردم؟»

به گزارش فرادید؛ اگر جواب شما مثبت است، پس به احتمال زیاد شما از نوعی بار عاطفی موذی رنج می‌برید که بر شانه‌های شما و آینده‌تان سنگینی می‌کند.

۱- بارِ کودکِ ترسیده

کودکِ ترسیده بی، چون و چرا با شما حرف می‌زند مثلاً می‌گوید: «من نمی‌تونم این کار رو انجام بدم!». این کودک ترسیده هرگونه فرصت جدید یا چالشی را بر اساس این فرضیه رد می‌کند که من قبلاً هم شکست خوردم، چون شواهد گذشته این را ثابت می‌کند و قصدِ بی‌خیال شدن این فرضیه را هم ندارد.

البته کودک ترسیده همیشه نمی‌ترسد و این بارِ احساسی همیشه خودش را اینقدر واضح نشان نمی‌دهد. کودک ترسیده بیشتر اوقات پشتِ اعتماد به نفس و اعمالی که مسئله (یا مسائل) واقعی را پوشش می‌دهند پنهان می‌شود. چالش واقعی اینجاست که کودک ترسیده به باور‌های منسوخ درباره‌ی احتمالات دودستی چسبیده است.

اگر تشخیص دادید نسخه‌ی ترسیده‌ای از شما درونتان وجود دارد به زمانی فکر کنید که واقعاً عشق دریافت می‌کردید و فقط به یاد بیاورید به رغم هر اتفاقی که پیش می‌آمد، چه کسانی پشت شما را خالی نمی‌کردند و در کنار شما بودند.

تجسم کنید ۴ ساله هستید و واقعاً دوست دارید دوچرخه‌سواری را یاد بگیرید. بعضی از ما خوش‌شانسیم، کافیست سوار دوچرخه شویم، کمی تلوتلو بخوریم و بعد در یک چشم بهم زدن چنان رکاب می‌زنیم که انگار نه انگار نوآموز این کاریم. اما همه این‌قدر خوش‌شانس نیستند، بار‌ها زمین می‌خورند و زخمی می‌شوند تا بالاخره یاد می‌گیرند و عده‌ای هم شکست می‌خورند و کلاً قید دوچرخه سواری را می‌زنند.

چطور است که گروه اول به این راحتی یاد می‌گیرند؟ با کمک عشق، با کمک فردی که مشوق است و با کمک کلمات مناسبی که از دیگران می‌شنوند. شاید ندایی از درون بگوید: «تو نمی‌تونی این کارو کنی!»، اما کسی هست که از بیرون بگوید: «ادامه بده، داری بهش میرسی!»

حتی اگر هنوز به هدف نرسیده باشید، کسانی که دوست‌دارتان باشند شما را به این باور می‌رسانند که به هدف نزدیکید. به دنبال کسانی باشید که به رشد و پیشرفت شما اهمیت می‌دهند، شما را دوست دارند و از شما پشتیبانی می‌کنند. اما ...

منتظر نمانید دنیای بیرونی به شما کمک کند بر کودک ترسیده‌ی دورنی خودتان چیره شوید. بسیار بعید است خودِ امروز شما صورتتان را نشسته باشد، لباس تنتان نکرده باشد، به شما صبحانه نداده باشد و موهایتان را شانه نکرده باشد. شواهد بیرونی زیادی هست که اثبات می‌کند شما کودک گذشته‌هایتان نیستید، چون تا همین جا به تنهایی به موفقیت‌های زیادی دست یافته‌اید. این شواهد را بینید، قدردان آن‌ها باشید و آن‌ها را دست‌کم نگیرید!

۲- بارِ والد یا معلم کنترل‌گر

والد کنترلگر

برخی ویژگی‌های والد یا معلم کنترل‌گر در مقابل فرزند یا شاگرد:

قوانین سخت و غیرواقعی وضع می‌کنند
استاندارد‌های بسیار بالا و دست‌نیافتنی دارند
از هرگونه تصمیم فرد انتقاد می‌کنند
تقریباً در تمام جنبه‌های زندگی او مداخله می‌کنند
عشق و علاقه‌ی آن‌ها شرطیست
با او همدلی نمی‌کنند و برای او احترام قائل نمی‌شوند
سخت و غیرمنطقی تنبیه می‌کنند ...

وجود افراد منفی که مدام شما را سرزنش می‌کنند در طولانی‌مدت روی شما اثر منفی می‌گذارد. شاید نیت این افراد از دید خودشان خیر باشد، شاید امیدشان این باشد که حرف‌های تند و گزنده‌شان به شما انگیزه دهد به همین دلیل خبر ندارند چگونه با کلامشان شما را آزار می‌دهند. حقیقت اینست که کلمات آن‌ها قدرت ندارد این شما هستید که به آن‌ها قدرت می‌دهید.

به عقیده‌ی خودتان چه چیزی در مورد توانایی‌هایتان واقعیت دارد و باید به چالش کشیده شود؟ پاسخ برخی افراد را بخوانید: «من تو ریاضی خنگم!»، «من اصلاً استعداد هنر ندارم!»، «من چپ‌مغزم» از ظاهر این جملات پیداست که این افراد یقین دارند در حوزه‌های خاصی اصلاً استعداد ندارند.

مردم هنوز به آزمون شخصیت علاقه نشان می‌دهند، چون ثابت می‌کند چرا در برخی امور خوب و در امور دیگر بد هستند، اگرچه به لحاظ علمی ثابت شده که این تفکر نادرست است. مردم تا زمانی به شبه‌علم پایبند هستند که از چیزی که آن‌ها می‌خواهند باور کنند پشتیبانی کند.

شاید شما در حال حاضر یک نوجوان شلخته یا یک کارورز تنبل باشید، اما این ویژگی‌ها معرف شخصیت آینده‌ی شما نیست. برعکس حتی اگر از کودکی در گوش شما خوانده باشند که از پس هر کاری برمی‌آیید دلیل نمی‌شود در بزرگسالی به هر چه اراده کنید برسید.

اگر شما در زندگی به اهداف‌تان نمی‌رسید، احتمالاً پایبند باری هستید که مدام به شما می‌گوید در فلان هدف فوق‌العاده هستید در حالی که به وضوح در آن حیطه به تغییر چارچوب نیاز دارید تا بتوانید مهارت واقعی‌تان را پیدا کنید. بد نیست گاهی باور‌های خودتان را زیر سوال ببرید و بپرسید: «آیا این باورِ من واقعاً درسته؟»

دریافت بازخورد واقعی سبب رشد ما می‌شود، در غیر این صورت یکی از موانع رشد است. بر اساس یافته‌های یک پژوهش «۷۸ درصد از نسل اِکس‌ها معتقدند نقدِ اجرا (عملکرد) تشریفاتی است که فرصت سازنده‌ای برای رشد فراهم نمی‌کند». پس بهتر است به دنبال بازخورد کیفیت باشید نه بازخوردی که فقط باور‌های کنونی شما را تقویت کند.

۳- بارِ قلدرهای کودکی

کودک

بسیاری از افراد در دوران مدرسه یا در محیط کار با قلدر‌ها مواجه شدند. مقابله با این بارِ احساسی آسان نیست. کسانی که این بارِ احساسی را به دوش می‌کشند بیش از این که درگیرِ رفتارِ ناشایستِ قلدر‌ها باشند درگیرِ ناگفته‌هایی هستند که آرزو می‌کنند ایکاش به قلدر‌ها گفته بودند.

با کمال تاسف، شمار کسانی که در فضای سایبری توسط قلدر‌ها مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند بین سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۱۹، ۳۷ درصد افزایش یافته است و این اتفاق موجب ازدیاد اضطراب، افسردگی و مسائل مربوط به سلامت روان در سطح جهان شده است. قلدری چیزی نیست که با نادیده گرفتن درست شود.

بار حرف‌هایی را که به دوش می‌کشید و آرزو دارید‌ای کاش به زبان می‌آوردید لزوماً متعلق به گذشته‌ی دور شما نیست، شاید مربوط به حرف مبتذل یا ناخوشایندی باشد که اخیراً از کسی شنیده‌اید و پاسخی به آن نداده‌اید.

این قلدری‌ها معمولاً در محیط کار شایع است. مردم بار حرف‌هایی را به دوش می‌کشند که در لحظه در مقابل بی‌مهری و قضاوت دیگران به زبان نیاورده‌اند. نکته‌ی مهم اینست که قلدر‌های زمان کودکی می‌توانند بر روابط و دستاورد‌های آتی شما اثر منفی بگذارند، به ویژه اگر شما همچنان در بزرگسالی رفتار و صحبتِ فرد مقابل را با قلدرِ زمان بچگی می‌سنجید و نگرانید که مبادا به همان روش و منظور با شما صحبت کند و بخواهد حرفش را به زور به کرسی بنشاند.

قبل از این که فکرتان را درگیر خاطرات تلخ گذشته کنید ببینید که آیا این خودِ شما نیستید که به واژگان، گفتگوها، ایمیل‌ها یا موقعیت‌ها، لحن یا منظور خیالیِ خودتان را اضافه می‌کنید. لحن یا منظوری که یادآور قلدر دوران کودکی شماست، اما ربطی به فرد مقابل شما ندارد. گاهی اوقات، همین که ناگفته‌هایتان را بنویسید و بعد آن‌ها را پاره کنید کافیست تا سبک شوید.

آیا فردی که به آن فکر می‌کنید واقعاً به شما زورگویی کرده است یا شما به خاطر تجربیات تلخ گذشته حرف‌های او را به اشتباه زورگویی تلقی می‌کنید؟

گفتگو‌های جدی استرس آور است، اما به این معنا نیست که نباید گفتگو کنید. اگر با گفتگو کردن مشکل دارید باید روی توانایی خودتان در این حیطه کار کنید تا بتوانید از پس گفتگو‌های دشوار برآیید و به نتیجه‌ی دلخواه برسید. به یاد داشته باشید که وقتی با تقویت مهارت‌هایتان توانستید در گفتگویی به نتیجه‌ی مطلوب برسید به این معنا نیست که طرف مقابل شکست خورده یا به نتیجه مطلوب خودش نرسیده است.

۴- بارِ متنفر درونی

تنفر درونی

متنفر درونی هیچ محدودیتی ندارد و می‌تواند هر بلایی سر شما بیاورد. آنقدر در ذهن، رفتار و نتایج اعمال شما وجود داشته که می‌توان گفت حق آب و گل دارد و خودش را جزئی از شما تصور می‌کند.

اگر دیدید این خودتان هستید که به تندی خودتان را در قیاس با همه قضاوت می‌کنید پس به دنبال یک متنفر درونی باشید. این متنفر درونی حاضر جواب است و فوراً فهرست تمام موقعیت‌هایی را که در آن‌ها اشتباه کردید، سریع عمل نکردید، کسی را ناامید کردید یا شکست خوردید به شما یادآوری می‌کند.

هر انسانی شکست می‌خورد، اشتباه می‌کند، اشتباه می‌فهمد و عده‌ای را ناامید می‌کند. مهم اینست که به یاد بیاورید این لغزش‌ها معرف آینده‌ی شما نیست. اگر به این نتیجه رسیدید که در حیطه‌ی تعریف شنیدن یا پذیرشِ عملکردِ خوب خودتان ضعف دارید، ببینید که آیا متنفر درونی‌تان را خفه کرده‌اید یا نه.

سریع‌ترین راهِ انجام این کار اجرایِ استراتژیِ «چرا من خوبم؟» است. فهرست بلندی از دلایل خوب بودن خودتان را تهیه کنید. شاید این کار به نظر لوس و احمقانه باشد، اما شک نکنید که از بار عاطفیِ «متنفر درونی» کم می‌کند. پس در نوشتن این فهرست کوتاهی نکنید و حتماً آن را در معرض دید قرار دهید تا فراموش نکنید چرا باید به خودتان افتخار کنید.

۵- بارِ خشم درونی

خشم درونی

خشم را می‌توان یک بار عاطفی تلقی کرد که خلاص شدن از شرّ آن دشوار است. ریشه‌های خشم را می‌توان در مواردی نظیر این جستجو کرد:

کار‌هایی که دیگران کردند
کار‌هایی که خودتان کردید
کار‌هایی که نکردید
کار‌هایی که دیگران نکردند
جهان‌بینی شما
حتی ناتوانی‌تان در ایستادن در صف بدون عصبانی شدن در حدی که روزتان را خراب کند

در زندگی‌تان به دنبال ردّ خشم بگردید، چون ممکن است وجود داشته باشد، اما خودش را به شکل خشم نشان ندهد. حتماً نباید سرخ شوید یا آستانه‌ی صبرتان تمام شود تا قبول کنید خشم درونی در حال آسیب زدن به زندگی شماست.

خشم جلوی کنار آمدن با گذشته یا تغییر دیدگاه به سوی مثبت شدن را می‌گیرد. اگر به گذشته مجوز حمله به زندگی روزمره را بدهید عواقب مخربی در انتظار شماست.

۶- بارِ دوست داشته نشدن

دوست داشته نشدن

بیشتر ما طردشدگی را تجربه کرده‌ایم. اگر احساس می‌کنید به اندازه‌ی کافی خوب نیستید یا در زندگی به چیزی نمی‌رسید، احتمالاً به باورهایِ مردم درباره‌ی خودتان معتاد شده‌اید. این احساس که شما به قدر کافی خوب و دوست‌داشتنی نیستید برای هر بخش از زندگیتان زیان‌آور است و حتی شما را از یافتن عشق بازمی‌دارد.

از میان تمام ترس‌هایی که بر شادی و موفقیت اثر بد می‌گذارند، ترسِ این که مردم درباره‌ی ما چه فکری می‌کنند منشا بسیاری از ترس‌هاست. شما می‌توانید با تعریف چگونگیِ نگاهتان به جهان، جلوی این ترس‌ها و منشا آن‌ها را بگیرید. به یاد داشته باشید چیزی که در ذهن شماست مختص خود شماست، هیچ‌کس صاحب آن نیست و بدون اجازه‌ی شما نمی‌تواند در آن دخل و تصرف کند.

۷- بارِ بدشانسی

بدشانس‌ها همیشه داستانی از ترفیع نگرفتن‌ها، برنده نشدن‌ها و انتخاب نشدن‌هایشان برای گفتن دارند. قبول! شاید در دوران دبیرستان مثلاً در تیم بسکتبال انتخاب نشده باشید، اما آن تجربه در گذشته‌ی دور به معنای این نبوده و نیست که سطح شانس شما تا آخر عمر در همین حد باقی خواهد ماند.

اگر به همین افکار منسوخ شده درباره‌ی شانس پایبند باقی بمانید، قربانی زندگیتان خواهید شد و اگر به نقش قربانی راضی باشید، هیچ کاری نمی‌توانید در مورد آن انجام دهید.

این طرز فکر فقط در حیطه‌ی شانس شما را قربانی نمی‌کند. تصور کنید در یک بخش عمومی یا یک خبررسانی معروف کار می‌کنید و مثل همه‌ی آدم‌ها گرفتاری‌های دیگری مثل بیماری، استرس، تربیت فرزند، کار زیاد و ... دارید. علاوه بر این در معرض قضاوت دیگران هم هستید، قضاوت درباره‌ی اینکه چقدر دستمزدتان کم است یا این که کارفرما، مردم، رسانه‌ها و ... قدر شما را نمی‌دانند.

وقتی کار شما در معرض دید عموم است، این بار‌های مضر جلوی یافتن راه‌های بهتر کار کردن شما را می‌گیرد. اگر شما در چنین موقعیت‌هایی باشید کدام روی سکه برایتان مهم است؟ کسانی که نظرات منفی‌شان را بر شما تحمیل می‌کنند یا کسانی که به شما اعتماد دارند و متکی به شما هستند، شما را دوست دارند و قدرتان را می‌دانند؟ در هریک از این موارد باید به احساس خودتان اطمینان کنید.

سخن پایانی

به چیز‌هایی که روی شما و زندگیتان اثر منفی می‌گذارند فکر کنید و از خودتان بپرسید:

از این به بعد دوست دارم چه احساسی داشته باشم؟
دوست دارم شاهد چه تغییراتی در زندگی، افکار و شادی خودم باشم؟

اگر بدانید چه نوع بارِ عاطفی را به دوش می‌کشید تغییر برای شما آسان‌تر خواهد شد. همانطور که ویلْهِلم رایش گفته است: «هرقدر درک کمتری از چیزی داشته باشید، شدیدتر به آن پایبند می‌شوید.» این جمله را دو بار بخوانید.

منبع: Lifehack

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید