زیرخاکی؛ فقط پژمان جمشیدی و لاغیر!
نکته بسیار حائز اهمیت و چشمگیر سریال بازی پژمان جمشیدی است، نقشی که او با ظرافت از عهده آن بر آمده است، اساس این شخصیت سادگیِ در حد بلاهت است که اتفاقا بسیار ادعای تیز بودن دارد.
نهال موسوی | این روزها مجموعه زیرخاکی ۳ از تلویزیون در حال پخش است، سریالی که در دو فصل قبلی هم مورد توجه مخاطبان قرار گرفته بود. مهمترین خصوصیت سریال این است که سعی ندارد فراتر از حد انتظار ظاهر شود و یا به بیان ساده لقمه بزرگتر از دهانش نگرفته است.
زیرخاکی روایتگر بلندپروازیهای مردی جاهطلب و سر بههوا به نام فری خاکی یا فریبرز باغ بیشه (پژمان جمشیدی) است که میخواهد با پیدا کردن گنج، یک شبه ره صدساله را برود. او که به همراه همسرش پریچهر (ژاله صامتی) و فرزند خردسالش کاوه در یکی از مناطق جنوب شهر تهران زندگی میکند، بهواسطه برادرش که یکی از افسران انقلابی نیروی هوایی است درگیر ماجراهایی میشود که به موازات تلاشش برای یافتن گنج، او را ناخواسته وارد مبارزات انقلابی میکند.
نکته دیگر زیرخاکی انتخاب نسبتا خوب ترکیب بازیگران سریال است، از ژاله صامتی به عنوان همسر فریبرز گرفته تا مثلا نقشی که گیتی قاسمی (کشور) به عنوان همسر حاج آقا مروت پور (اصغر نقی زاده) ایفا کرده اند، یا حتی پسربچه نقش کاوه و ... همگی در نقشی که دارند قابل قبول ظاهر شده اند.
این خصوصیت و سادگی فریبرز به عنوان نقش اصلی سریال و بعد از او در کل مجموعه، باعث میشود که سریال بدون فخر فروشی و تفرعن مخاطب را با خود همراه کند، حال این که اتفاقا بستر قصهای که در حال روایت است کاملا زمینه آن را دارد که به ورطه شعار و بیانیه بیافتد، ولی نویسندگان به خوبی از این وسوسه و دام دوری کرده اند.
نکته اصلی در این سریال ایجاد موقعیتی ناخوسته برای شخصیت اصلی است که به دنبال آن اتفاقات دیگری رخ خواهد داد، مثلا از همان ابتدا فریبرز به دنبال زیرخاکی است، اما طی اتفاقاتی در موقعیتی قرار میگیرد که او به عنوان یک مبارز انقلابی به زندان ساواک میافتد یا اینکه میخواهد از راه قاچاق به عراق برود، اما با حمله عراقیها و شروع جنگ همزمان شده و بعد در فصل سوم میبینیم که او به اسارت عراقیها در آمده است، اما عراقیها فکر میکنند که او یک فرمانده مهم است که عملیاتهای زیادی را بر علیه آنها انجام داده و باعث نابودی ۲۰۰ تانک آنها شده است ...
فریبرز همواره به دنبال کار دیگری است، اما در موقعیتی دور از انتظار قرار میگیرد و حال با توجه به سادگی و خصوصیتهای شخصیاش این موقعیت بسیار پیچیدهتر از آن میشود که انتظار میرفت و البته به شکلی ناخواسته در میان همه اتفاقات ریز و درشتی که رخ میدهد عاقبت به نفع او تمام میشود.
شخصیت "فریبرز باغ بیشه" بر اساس شخصیت "ساده لوح، ولی خود زرنگ پندار" نوشته شده است، کسی که خود فکر میکند بسیار زرنگ است، اما در واقع سادهتر از این حرفهاست و همین سادگی هم باعث میشود که او از میان بلاها و یا آدم بدهایی که سر راه او قرار میگیرند به سلامت عبور کند.
نکته بسیار حائز اهمیت و چشمگیر سریال بازی پژمان جمشیدی است، نقشی که او با ظرافت از عهده آن بر آمده است، اساس این شخصیت سادگیِ در حد بلاهت است که اتفاقا بسیار ادعای تیز بودن دارد، برای رسیدن به چنین شخصیتی علاوه بر آنچه در فیلمنامه نوشته شده است، باید چند مولفه بازیگری را هم کنار هم قرار داد تا به قول معروف شخصیت پردازی درست انجام شود. از جمله بیان درست، میمیک صورت، بازی بدن و ... که انصافا پژمان جمشیدی بسیار خوب از عهده آن برآمده است.
نکته مهمتر حفظ این شخصیت و پردازش جزئیات آن در طول زمان است، سریالهای چند فصلی، که در طول چند سال در حال فیلمبرداری است یکی از بزرگترین آفتهای آن میتواند این باشد که در طول زمان از بستر اصلی خود دور شود و بازیگران یا عوامل سازنده به دلیل درگیر شدن در مرور زمان اصل شخصیت و اساس آن به حاشیه بروند و یا ناخواسته به فضای دیگری منتقل شوند، اما واقعیت این است که مجموعه زیرخاکی از این نقصان مصون مانده است.
شاید حدود ۱۱ سال قبل که پژمان جمشیدی در سریال "ساختمان پزشکان" در نقش واقعی خودش ظاهر شد و بعدتر در سریال "پژمان" همین راه را ادامه داد، کسی پیش بینی نمیکرد که او به چنین موقعیتی در سینما و تلویزیون دست یابد، علی الخصوص که امسال در جشنواره فیلم فجر هم در فیلم علف زار نقش یک بازپرس را به خوبی از آب درآورده بود.
هر آنچه هست این است که پژمان جمشیدی بی توجه به تمام حاشیهها و حرفها در این دوره ۱۰ ساله فقط کار کرد و سعی کرد خودش را از هرگونه حاشیه و مسائل جنجالی دور نگه دارد و اتفاقا این استراتژی او نتیجه داد. در حال حاضر پژمان جمشیدی یکی از بازیگران مهم سینما و تلویزیون است که مورد توجه مخاطبان هم هست. فراموش نکنیم در دینامیت (پرفروشترین فیلم سال گذشته) هم یکی از نقشهای اصلی را جمشیدی بر عهده دارد.
نکته دیگر زیرخاکی انتخاب نسبتا خوب ترکیب بازیگران سریال است، از ژاله صامتی به عنوان همسر فریبرز گرفته تا مثلا نقشی که گیتی قاسمی (کشور) به عنوان همسر حاج آقا مروت پور (اصغر نقی زاده) ایفا کرده اند، یا حتی پسربچه نقش کاوه و ... همگی در نقشی که دارند قابل قبول ظاهر شده اند.
در این مجموعه سعی در پرهیز از سیاه و سفید کردن شخصیتها و موقعیتهاست، برای مثال عوامل نفوذی و یا منفعت طلب در میان ادارات، نهادها و سازمانهای انقلابی هم وجود دارند که در پوشش نیروهای انقلابی دنبال کسب ثروت هستند.
اما ایرادی که میشود به زیرخاکی گرفت طولانی بودن روند اتفاقات است که شاید برخی موقعیتها را میتوانستند سادهتر و یا مختصرتر برگزار کنند و این از آن دسته انتقادهایی است که همیشه به تلویزیون و مجموعههای تلویزیونی وارد است و در زیرخاکی هم محسوس است.
مثلا فضای داخل اسارتگاه و تحقیق و بازجویی از فریبرز و این که او آن فرمانده ارتش است یا خیر کشدار و طولانی شده است. ایراد دیگر باز از فضای اسارتگاه است که آنجا دیگر همان فرمول اسرای ایرانی زرنگ و عراقیهای بعثی خنگ تکرار شده است.
به هرجهت سریالی، چون زیرخاکی یکی از خروجیهای تلویزیون است که مخاطب میتواند آن را ببیند و برای آن وقت بگذارد، شاید قهقهه خنده نزند، اما لبخندی بر لبانش مینشیند و در پایان هم احساس نمیکند که مغبون شده است. با در نظر گرفتن جمیع جهات زیرخاکی خوب است، اما از نقطه ایدهآل هنوز فاصله زیادی دارد.