دختری ۷ ساله که مادری میکند
داستان در مورد ناهید و ستایش و ابوالفضل است. ناهید ۹ سال قبل با یکی از اهالی روستا که پسرکی کارگر بود ازدواج می کند. اما به دلیل کمردرد شدید و مشکلات درمانی مجبور می شوند به تهران نقل مکان کنند.
کد خبر :
۱۰۸۰۳
بازدید :
۱۸۰۰
ناهید با اینکه هم درد داشت و هم گرسنه بود باز هم می خندید و می گفت: نمی خواهم بچه هایم صورت رنگ باخته من را ببینند. شاید با خنده های من گرسنگی را احساس نکنند.
به گزارش مهر، ۲۵ کیلومتر دورتر از مرکز پایتخت در شهر بومهن و در خارج شهر، تپه ای به نام «تپه» است. وقتی با ماشین وارد شهرک شدم یاد دره های خطرناک هراز افتادم. اگر کل حواسم به رانندگی نبود در یک چشم بر هم زدن از جاده خارج و از تپه پرتاب می شدم. انگار اصلا در این منطقه از تهران پای هیچ مسئولی باز نشده است. آسفالت، شبکه گاز رسانی، شبکه آب رسانی، امنیت و .... را در این مسیری که طی کردم ندیدم.
قرارمان دیدار با یک خانواده زندانی بود که کمی حاشیه های شهر و مشکلاتش حواسمان را پرت کرد. داستان در مورد ناهید و ستایش و ابوالفضل است. ناهید ۹ سال قبل با یکی از اهالی روستا که پسرکی کارگر بود ازدواج می کند. اما به دلیل کمردرد شدید و مشکلات درمانی مجبور می شوند به تهران نقل مکان کنند. با ۲ میلیون ودیعه و ماهی ۲۰۰ هزار تومان سهمشان از خانه های پایتخت خانه ای ۲۵ متری در تپه واقع در بومهن می شود. ستایش ۷ ساله و ابوالفضل ۴ ساله هم فرزندان این خانواده هستند. در هر حال به دلیل وقوع جرمی سرپرست خانواده یا همان همسر ناهید به زندان می رود که حکمش ۶ سال حبس است.
حالا ناهید مانده و ۲ فرزند همراه با بیماری قلبی ابوالفضل و کمردردهای شدیدی که دارد. کرایه خانه ۴ ماه عقب افتاده؛ یخچال سوخته؛ آب گرمکن خراب است؛ تلویزیون تصویر ندارد؛ گاز ندارند؛ بخاری دست ساز است؛ فقط با یارانه سر می کنند؛ درآمدی ندارند؛ پدر و مادر ناهید فوت کرده اند؛ سواد درستی ندارد و الی آخر ...
ناهید باید دراز بکشد و ستایش هم مادری می کند... از پخت غذایی که وجود ندارد تا شستن ظرف ها؛ فکر کنم همین بخش از روایت زندگی این خانواده زندانی کافی باشد. انجمن حمایت از خانواده زندانیان مرکز هم قرار است ۶ ماه مستمری ۱۵۰ هزارتومانی بدهد که قطعا چاره کار نیست. حالا این گزارش و این هم دستان گرم خیرین و مسئولان... یا علی
به گزارش مهر، ۲۵ کیلومتر دورتر از مرکز پایتخت در شهر بومهن و در خارج شهر، تپه ای به نام «تپه» است. وقتی با ماشین وارد شهرک شدم یاد دره های خطرناک هراز افتادم. اگر کل حواسم به رانندگی نبود در یک چشم بر هم زدن از جاده خارج و از تپه پرتاب می شدم. انگار اصلا در این منطقه از تهران پای هیچ مسئولی باز نشده است. آسفالت، شبکه گاز رسانی، شبکه آب رسانی، امنیت و .... را در این مسیری که طی کردم ندیدم.
قرارمان دیدار با یک خانواده زندانی بود که کمی حاشیه های شهر و مشکلاتش حواسمان را پرت کرد. داستان در مورد ناهید و ستایش و ابوالفضل است. ناهید ۹ سال قبل با یکی از اهالی روستا که پسرکی کارگر بود ازدواج می کند. اما به دلیل کمردرد شدید و مشکلات درمانی مجبور می شوند به تهران نقل مکان کنند. با ۲ میلیون ودیعه و ماهی ۲۰۰ هزار تومان سهمشان از خانه های پایتخت خانه ای ۲۵ متری در تپه واقع در بومهن می شود. ستایش ۷ ساله و ابوالفضل ۴ ساله هم فرزندان این خانواده هستند. در هر حال به دلیل وقوع جرمی سرپرست خانواده یا همان همسر ناهید به زندان می رود که حکمش ۶ سال حبس است.
حالا ناهید مانده و ۲ فرزند همراه با بیماری قلبی ابوالفضل و کمردردهای شدیدی که دارد. کرایه خانه ۴ ماه عقب افتاده؛ یخچال سوخته؛ آب گرمکن خراب است؛ تلویزیون تصویر ندارد؛ گاز ندارند؛ بخاری دست ساز است؛ فقط با یارانه سر می کنند؛ درآمدی ندارند؛ پدر و مادر ناهید فوت کرده اند؛ سواد درستی ندارد و الی آخر ...
ناهید باید دراز بکشد و ستایش هم مادری می کند... از پخت غذایی که وجود ندارد تا شستن ظرف ها؛ فکر کنم همین بخش از روایت زندگی این خانواده زندانی کافی باشد. انجمن حمایت از خانواده زندانیان مرکز هم قرار است ۶ ماه مستمری ۱۵۰ هزارتومانی بدهد که قطعا چاره کار نیست. حالا این گزارش و این هم دستان گرم خیرین و مسئولان... یا علی
۰