در روز قلم؛ سوگوار اهل قلم!
امروز دست وکفِ فرهنگ، باید غمگنانه بگویم خالی از «نویسنده بزرگ» است. ما هرروز، در وادی قلم، فقیر و فقیرتر شدهایم. به سوک قلم نشستهایم. انبان رو به تمامی و پایان است و نمیدانیم و اگر هم بدانیم، نمیتوانیم آن را «پرُ» کنیم.
فرهاد طاهری | بزرگداشت روز قلم در ۱۴ تیر (که از خوانندگانِ این یادداشت چه پنهان، درست و دقیق هم متوجه نشدم ماجرایش از چه قراراست) در نظر من، بیشتر یاد آور تلخیهایی بسیار جانگزا در سوگ نویسندگان و طایفه اهل قلمی است که هروقت یکی از آنان، راهی دیار خاموشان شده هرگز جای به دیگری نسپرده و هر روز هم این عرصه «نگون بخت قلم» در این دیار، روی به خالی و «خالیتر شدنهای بیشتر» نهاده است.
در اردیبهشت امسال، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، از آخرین مردان اهل قلم و به معنی واقعی، نماد تمام عیار ِ «نویسنده صاحب نامِ خداوندگار نثر معاصر فارسی» درگذشت.
الان که این یادداشت را در ادای احترام به روز قلم مینویسم، هرچه در خاطر خود گشتم و به زحمت نیزکاویدم تا از میان زندگان و برجای ماندگان این قافله، چند نفری را پیش چشم آورم تا به یمن حضور و بودن ِ آنان، دل و دیده را وعدهای خوش دهم و از غم ِ بیکران هجرت استاد اسلامی ندوشن کمی بکاهم، جز بهرام بیضایی و داریوش آشوری، کسی پیش چشم نیامد.
امروز دست وکفِ فرهنگ، باید غمگنانه بگویم خالی از «نویسنده بزرگ» است. ما هرروز، در وادی قلم، فقیر و فقیرتر شدهایم. به سوک قلم نشستهایم. انبان رو به تمامی و پایان است و نمیدانیم و اگر هم بدانیم، نمیتوانیم آن را «پرُ» کنیم.
ناکارآمدی و ابتذال محض ِنظام آموزشِ رسمی (مخصوصا در کلاسهای آییننگارش و انشا) در توجه به «نوشتن و پروراندن قریحهها» در نویسندگی، در نهایت، به «سخره گرفتن و ملوث کردن» این هنر بسیار شریف و انسانساز انجامیده است.
البته من منکر «همه زحمات و بعضی ثمرها» نیستم. اما خزان به قدری وسیع و بیکرانه و بیامان است که نمیتوان به چند جوانه، امید بست و سبزی باغ را آرزو داشت! «نوشتن» هنری که بیتردید، تاثیرگذارترین مقوله و موضوع در عرصه تعلیم و تربیت برای تعالی بخشیدن به «شخصیت» انسانهاست، امروز در خانه و مدرسه و دانشگاه و محیط کار بسیار مهجور و کم قدر افتاده یا کلا فراموش شده است.
نهایت سادهانگاری است که در تربیت جوانان جامعه، تمام همّ وغم را به علوم محض و زبانهای خارجی و تکنولوژی معطوف و متوجه کرد.
«نوشتن» اساس و زیربنای «آموزش و تفکر» است اگر سست باشد هیچ بنایی، ولو بسیار فریبنده و چشم و دهان پرکن، به اصالت برجای نخواهد ماند. خواهی نخواهی ابتذال و دغلکاری و تقلب در ارکان آن رخنه خواهد کرد. اما همه ماجرا این نیست.
خود «قلم» هم در این میانه بیتقصیر نیست. معشوقی است که بسیار اتفاق میافتد عاشق را سخت دچار مرارتهای گرانبار کند. به چاله و چاهش اندازد. همنشینی با قلم و مصاحبت با او، بی «تاوان» میسر نیست. باید از خوشی و لذت و رفاه و... در یک کلمه، از «داشتنهای» بسیار گذشت تا «قلم» را در دست داشت.
با قلم نمیتوان به آرزوها رسید مگر آنکه به سرشکستگی قلم رضایت داد. این دو باهم جمع نمیآیند. یا باید سوگوار خود بود یا سوگوار قلم.