عاشقانی که همۀ دنیا علیهشان بود!

"آنها بیسواد هستند. آنها به مدرسه نرفتهاند و یکی دو سال بیشتر با هم اختلاف سن ندارند. جالبترین چیز برای من، نقش مهمی بود که شعر در زندگی آنها بازی میکرد. آنها نمیتوانستند بخوانند، اما از آهنگهای پاپ شعرها را یاد میگرفتند."

فرادید | ذکیه و علی میدانستند که عشق میانشان، عشق ممنوع است. ذکیه سنی و از قوم تاجیک بود و علی، شیعه و از قوم هزاره.
او در مقدمۀ کتاب جدیدش به اسم "عشاق" مینویسد: "وقتی مجموعه گزارشهای راجع به این دو نفر را مینوشتم، همیشه انتظار داشتم که گزارش بعدی و نهایی مربوط به این باشد که چطور خانوادۀ دختر نیمۀ شب او را از پناهگاهش بیرون کشیده و کشتهاند. آن وقت لحظهای عصبانی میشدیم و به صفحۀ بعد میرفتیم. این جور داستهانها معمولاً پایانی اینچنینی دارند، اما اشتباه میکردم و داستان آن دو تازه شروع شده بود."
آنها بدون هیچ چیز به غیر از عشق به همدیگر، فرار کردند و نجات پیدا کردند.
نوردلند در کتابش به زنگ گوشی علی اشاره میکند که یک آهنگ عاشقانۀ پشتو است و میگوید: "بیا اینجا گل کوچک من، بیا/ بگذار سینهام را برایت بشکافم/ و قلب برهنهام را نشانت دهد".

او با چنین کاری، یعنی گریختن به همراه یک مرد هزارۀ شیعه، "آبرو"ی خانواده را زیر پا میگذاشت.
ذکیه به نوردلند گفته است: "صد درصد، مرا میکشتند."
او میافزاید: "در افغانستان مواردی بوده است که خانواده شش یا هشت سال صبر کردهاند تا دختر را بکشند. حتی گاهی تظاهر به آشتی میکنند و وقتی که همه تقریباً موضوع را فراموش میکنند، برمیگردند و آن فرد را میکشند. این اتفاق بارها و بارها تکرار شده است."
آنها به محض اینکه والدینشان به ارتباطشان بو ببردند از خانه فرار کردند. پدر ذکیه عصبانی بود.
ذکیه میگوید: "خیلی سخت بود. همه در خانواده بر ضد من بودند."
بنا بر گزارش عفو بینالملل، در افغانستان، "هر نوع کار غیر اخلاقی، چه خیانت و چه تجاوز، بیآبرو کردن خانواده تلقی میشود و میتواند منجر به "خشونتهای ناموسی شود."

پدر ذکیه به همراه سه فرزند دیگرش
عاشقانی که همۀ دنیا علیهشان بود
داستان عاشقانۀ علی و ذکیه، مثل رومئو و ژولیت، صحنۀ بالکن هم دارد.
ذکیه میگوید: "اگر کسی عاشق کسی باشد، باید جرات انجام کاری را که باید انجام شود را داشته باشد."
وقتی که ذکیه روی پشت بام خانۀشان میرفته، علی برایش آهنگی افغانی را میخوانده است؛ این شعر:
"دو چشم سیاهت، چشمان یک افغان هستند/ اما رحم در قلبت نداری/ بیرون از دیوارهایت شبها را روز کردم/ این چه خوابی است که از آن بیدار نمیشود."

نوردلند با نوشتن داستان ذکیه و علی، رومئو و ژولیت افغانستان را مشهور کرد.
"چیزی که ماجرای ذکیه را خطرناک میکند، خانوادۀ او هستند. اگر آنها بخواهند او را بکشند، خیالشان راحت است که کسی آنها را تحت پیگرد قرار نخواهد داد. و حتی اگر تحت پیگرد قرار بگیرند، مجازات جدیای منتظرشان نیست."
نوردلند که مدتها در افغانستان خبرنگاری کرده است، با قتلهای ناموسی بیگانه نیست.
او به امانپور گفت: "مسئلۀ حقوق زنان بارها و بارها مطرح شده، چرا که انتظارات نسبت به آن بالاست. پیشرفتهای زیادی صورت گرفته، درست است. اما این پیشرفت نسبی و در مجموع وضعیت همچنان بسیار بد است."
او ادامه داد: "شوکهکننده است که به خاطر مسئلهای کوچک مثل اینکه دلتان میخواهد عاشق فردی خاص شوید، شما را بکشند، و دیدگاه غالب هم این است که عشق اشتباه است و مردم باید با کسی ازدواج کنند که پدرشان میخواهد و راضی هم باشند."

ذکیه، علی و دختر نوزادشان
نوردلند معتقد است که اشرف غنی در این زمینه بهتر عمل کرده و حداقل همچون حامد کرزای همسرش را از عموم مخفی نمیکند.
آیندۀ مبهم
ذکیه و علی به لطف شجاعت خودشان، جان سالم به در بردهاند و از خانوادههایشان پنهان شدهاند. نوردلند اما معتقد است که در افغانستان، آینده همواره مبهم است.

او میافزاید: "قانون به آنها اجازه نمیدهد که از کشور خودشان درخواست پناهندگی کنند. آنها مجبورند که ابتدا جانشان را به خطر بیاندازند و به جایی بروند که امکان این کار وجود داشته باشد. آنها عکس آلان کوردی، پسر کوچکی که در سواحل ترکیه غرق شد را دیدهاند. یک دوست عکس او را روی موبایلش به آنها نشان داد و آنها اصلاً حاضر نیستند که ریسک آمدن چنین بلایی بر سر دخترشان را بپذیریند."