زورگیریهای مخوفِ سارق ۱۵ ساله!
در همین حال، یکی از نوجوانان مظنون قمهای را بیرون کشید و با حمله به سوی ماموران انتظامی، موجب شد تا همدستش از صحنه حادثه فرار کند.
سید خلیل سجادپور | ماموران گشت کلانتری سپاد مشهد، نوجوان ۱۵ سالهای را با شلیک ۱۰ تیر هوایی به دام انداختند که به همراه همدست فراری خود و با استفاده از سلاح شبه جنگی از شهروندان زورگیری میکرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل نیروهای گشت نامحسوس که مشغول انجام وظیفه در خیابان شهید چراغچی بودند، خبری از زورگیری دو نوجوان موتورسوار دریافت کردند و بلافاصله منطقه را به قرق خود درآوردند.
در همین هنگام، دو نوجوان موتورسوار در مسیر حرکت نیروهای انتظامی قرار گرفتند که مشخصات آنها با گزارشهای مردمی مطابقت داشت. در حالی که افسر گشت انتظامی فرمان «توقف» صادر کرد ناگهان راکب موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی، گاز موتورسیکلت را فشرد تا از مقابل ماموران بگریزد، اما نیروهای گشت با مشاهده سلاحی که در دست یکی از مظنونان بود بلافاصله شیوه تعقیب و گریز را با رعایت تدابیر انتظامی تغییر دادند و با شلیک تیرهای هوایی تلاش کردند تا دو نوجوان موتورسوار را متوقف کنند، ولی راکب موتورسیکلت همچنان بر سرعت آن میافزود تا این که بالاخره بعد از شلیک ۱۰ تیرهوایی، موتورسواران در محاصره قرار گرفتند و راه فرار آنان سد شد.
در همین حال، یکی از نوجوانان مظنون قمهای را بیرون کشید و با حمله به سوی ماموران انتظامی، موجب شد تا همدستش از صحنه حادثه فرار کند.
با وجود این افسران دایره تجسس کلانتری، در حالی نوجوان چاقوکش را دستگیر کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند که از وی یک قبضه سلاح ساچمهای شبه جنگی نیز کشف شد. این نوجوان ۱۵ ساله که با دستورات ویژه سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) مورد بازجوییهای تخصصی قرار گرفته بود، همدست فراری خود را به پلیس لو داد و پرده از زورگیریهای وحشتناک با تهدید سلاح برداشت.
این زورگیر نوجوان پس از آن که در جلسه روان شناختی مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شرکت کرد، درباره سرگذشت تلخ خود نیز به سوالات خبرنگار خراسان پاسخ داد.
نامت چیست؟ سهراب
چند سال داری؟ ۱۵ سال
تاکنون دستگیر شده ای؟ نه! اولین بار است.
چقدر سواد داری؟ تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم، اما بعد از آن که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند دیگر چیزی برایم اهمیت نداشت و من هم درس و مدرسه را رها کردم و خیلی زود معتاد شدم.
یعنی از چند سال قبل مواد مصرف میکنی؟ از چهار سال قبل با دوستانم شیره و تریاک میکشم البته قبل از آن قرصهای مخدردار مانند ترامادول مصرف میکردم.
پدرت چه کاره است؟ هیچی! یک بیکار معتاد! فقط کار خلاف میکند.
از مادرت هم خبر داری؟ بله! او هم با کارگری در خانههای مردم هزینههای زندگی خودش را درمی آورد.
آثار خودزنی هم داری؟ بله! تاکنون سه بار به قصد خودکشی خودزنی کرده ام.
از چه زمانی چاقو و قمه حمل میکنی؟ از ۱۰ سالگی همیشه چاقو داشتم.
چرا؟ برای آن که قدرت نمایی کنم! میخواستم دوستانم از من بترسند و حساب ببرند!
فقط برای همین موضوع چاقو حمل میکنی؟ البته بیشتر اوقات برای دعوا هم استفاده میکردم که دیگران را بترسانم. اکنون نیز برای گوشی قاپی با خودم چاقو حمل میکنم.
پدر و مادرت چرا از هم جدا شدند؟ نمیدانم من دلیل جدایی آنها را نفهمیدم، چون کودک بودم.
اسلحه کلت ساچمه زنی را از کجا آوردی؟ از بولوار مصلی خریدم.
با همدستت که فرار کرده است، چگونه آشنا شدی؟ در یکی از کافههای زیرزمینی با «داش محمد» دوست شدم. او دو سال از من بزرگتر است و بیشتر اوقاتم را با او میگذرانم.
مواد هم با یکدیگر مصرف میکنید؟ بله! در واقع او مرا معتاد کرد وگرنه من از اعتیاد چیزی نمیدانستم. شبها با هم مواد مخدر مصرف میکردیم گاهی هم به خاطر پول مواد مخدر درگیر میشدیم.
همدستت سابقه دار است؟ بله! او قبلا به جرم سرقت دستگیر شده و مدتی را در کانون اصلاح و تربیت بوده است.
چرا موبایل قاپی و زورگیری میکردید؟ پدرم که معتاد بود و نمیتوانست هزینههای مرا بدهد، چون خرج اعتیاد خودش را هم ندارد مادرم نیز به سختی روزگارش را میگذراند به همین دلیل وقتی «داش محمد» پیشنهاد زورگیری داد و گفت که گوشی قاپی درآمد خوبی دارد من هم قبول کردم و با او همراه شدم.
نمیترسیدی؟ ابتدا ترس داشتم. من پشت موتورسیکلت «داش محمد» مینشستم و او به من آموزش میداد. در واقع من راکب موتورسیکلت بودم و به افرادی که بی خیال با گوشی صحبت میکردند نزدیک میشدم تا او گوشی را سرقت کند! گاهی هم با تهدید چاقو و اسلحه از جوانان و زنان کیف و گوشی میگرفتیم.
بیشتر زورگیریها را در کجا انجام میدادید؟ مقابل شهربازی! شبهایی که شلوغ بود به شهربازی میرفتیم و پس از گوشی قاپی با موتورسیکلت فرار میکردیم البته سرقتهایی را نیز در اطراف مراکز تجاری منطقه سپاد انجام دادیم.
اگر امروز این دستبندها به دستانت حلقه نشده بودند، دوست داشتی کجا باشی؟ همواره آرزویم این بود که یک خانواده خوب داشته باشم. پدر و مادرم با هم دعوا نمیکردند و از یکدیگر طلاق نمیگرفتند تا من هم از ۱۰ سالگی به جای خلافکاری به دنبال بازی کودکانه و درس و مشق بودم...
شایان ذکر است با اعلام شکایت شاکیان، این نوجوان روانه کانون اصلاح و تربیت شد.