اگر نئاندرتالها پیروز میشدند، دنیا چه اندازه متفاوت بود؟
از نظر تکاملی جمعیت انسان در عرض چند ثانیه افزایش یافته است. این خبر که اکنون جمعیت سیاره زمین به ۸ میلیارد نفر رسیده زمانی که به تاریخ بشریت فکر کنید غیر قابل توضیح به نظر میرسد.
در ۹۹ درصد از میلیونها سال اخیر زندگی بشریت بر روی سیاره زمین، انسانها به ندرت با انسانهای دیگر برخورد داشتند. در آن زمان تنها حدود ۱۰ هزار نئاندرتال زندگی میکردند. امروز حدود ۸۰۰ هزار نفر در همان فضایی هستند که توسط یک نئاندرتال اشغال شده بود. علاوه بر این، از آنجایی که انسانها در گروههای اجتماعی زندگی میکنند نزدیکترین گروه نئاندرتال بعدی احتمالا بیش از ۱۰۰ کیلومتر دورتر بود. پیدا کردن یک همسر خارج از خانواده خود یک چالش بود.
نئاندرتالها تمایل بیشتری به ماندن در گروههای خانوادگی خود داشتند و نسبت به افراد جدید محتاطتر بودند. اگر آنان از گونه ما (هوموساپینس) پیشی گرفته بودند احتمالا تراکم جمعیت بسیار کمتر میشد. برای مثال، تصور این که آنان در حال ساخت شهر بودند دشوار است، زیرا از از نظر ژنتیکی تمایل کمتری به رفتار دوستانه با کسانی داشتند که فراتر از خانوادهشان بودند.
دلایل رشد چشمگیر جمعیت ما ممکن است در روزهای اولیه هوموساپینس بیش از ۱۰۰ هزار سال پیش باشد. تفاوتهای ژنتیکی و آناتومیکی بین ما و گونههای منقرض شدهای مانند نئاندرتالها ما را بیشتر به گونههای حیوانی اهلی شده شبیه ساخته است.
برای مثال، گلههای بزرگ گاوها نسبت به اجداد وحشی خود که در گروههای کوچک و با فاصله از هم زندگی میکردند بهتر میتوانند استرس ناشی از زندگی در یک فضای کوچک در کنار یکدیگر را تحمل کنند. این تفاوتهای ژنتیکی نگرش ما را نسبت به افراد خارج از گروهمان تغییر داد و بردبارتر شدیم.
از آنجایی که هوموساپینسها با احتمال بیشتری با گروههای خارج از خانوادهشان تعامل داشتند یک استخر ژنتیکی متنوعتر ایجاد کردند که مشکلات سلامتی را کاهش داد. برای مثال، نئاندرتالها در ال سیدرون در شمال اسپانیا ۱۷ ناهنجاری ژنتیکی را تنها در ۱۳ نفر نشان دادند. چنین جهشهایی در جمعیتهای بعدی گونه ما تقریبا وجود نداشت.
با این وجود، جمعیت بزرگتر نیز باعث افزایش بیماری میشود. نئاندرتالها معمولاً عمر کوتاهتری نسبت به انسانهای امروزی داشتهاند، اما انزوای نسبی آنان که باعث محافظتشان در برابر بیماریهای عفونی میشد میتوانست باعث از بین رفتن کل جمعیت هوموساپینس شود.
گونههای ما نیز ممکن است ۱۰ تا ۲۰ درصد سرعت تولید مثل سریعتری نسبت به گونههای قبلی انسان داشته باشند. با این وجود، داشتن نوزادان بیشتر تنها در صورتی جمعیت را افزایش میدهد که غذای کافی برای خوردن آنان وجود داشته باشد.
تمایل ژنتیکی ما به دوستی حدود ۲۰۰ هزار سال پیش شکل گرفت. از آن زمان به این سو، شواهد باستانشناسی از مواد خام برای ساخت ابزارهایی که به طور گسترده در اطراف مناظر جابه جا میشوند وجود دارند.
از ۱۰۰ هزار سال پیش ما شبکههایی را ایجاد کردیم که آن انواع جدیدی از سلاحهای شکار و جواهرات مانند مهرههای صدفی پخش میشدند. ایدهها به طور گستردهای به اشتراک گذاشته شد و تجمعات فصلی وجود داشت که در آن هوموساپینسها برای مراسم و معاشرت دور یکدیگر جمع میشدند. انسانها دوستانی داشتند که در گروههای مختلف زمانی در زمان کمبود غذا به آنان وابسته بودند.
هم چنین، ممکن است به تماس عاطفی بیشتر و انواع جدیدی از روابط خارج از دنیای اجتماعی انسانی خود نیاز داشته باشیم. در دنیای جایگزینی که نئاندرتالها در آن رشد میکردند ممکن بود کمتر احتمال داشته باشد که انسانها از طریق اهلی کردن با حیوانات روابط خود را تقویت کرده باشند.
تغییرات چشمگیر در محیط زیست
اگر محیطهای زیست کمبودهای ناگهانی زیادی مانند کاهش شدید گیاهان و جانوران در بسیاری از مواقع ایجاد نمیکردند ممکن بود همه چیز متفاوت باشد. اگر این تغییرات شانسی نبود نئاندرتالها ممکن بود زنده بمانند.
اشتراک منابع و ایدهها بین گروهها به افراد این امکان را میدهد تا با توزیع فناوریهای موثرتر و دادن غذا به یکدیگر در مواقع بحران کارآمدتر زندگی کنند. احتمالا این یکی از دلایل اصلی رشد گونههای ما علیرغم تغییرات اب و هوایی و مردن سایر گونهها بوده است. هوموساپینسها با شرایط متغیر آب و هوایی و شرایط خطرناک سازگارتر بودند. این تا حدی بدان خاطر است که گونه ما میتواند در مواقع بحران به شبکهها وابسته باشد.
در طول اوج آخرین عصر یخبندان در حدود ۲۰ هزار سال پیش دما در سراسر اروپا ۸ تا ۱۰ درجه سانتی گراد کمتر از امروز بود به طوری که وضعیت آلمان آن روزها بیشتر شبیه شمال سیبری فعلی بود. بخش اعظم مناطق شمال اروپا شش تا نه ماه از سال پوشیده از یخ بود.
ارتباطات اجتماعی ابزاری را فراهم کرد که از طریق آن اختراعات میتوانستند بین گروهها پخش شوند تا به ما در سازگاری کمک کنند. از جمله آن موارد میتوان به پرتاب کنندههای نیزه برای کارآمدتر کردن شکار، سوزنهای ظریف برای تولید لباسهای مناسب و گرم نگه داشتن مردم، نگهداری غذا و شکار با گرگهای اهلی اشاره کرد. در نتیجه، افراد بیشتری از چرخ بخت طبیعت جان سالم به در بردند.
هوموساپینسها عموما مراقب بودند که منابعی مانند گوزن یا ماهی را بیش از حد مصرف نکنند و احتمالا نسبت به گونههای پیش از انسان از چرخه زندگی خود آگاهتر بودند. برای مثال، افراد در بریتیش کلمبیا در کانادا هنگام ماهیگیری برای صید ماهی قزل آلا تنها ماهیهای نر را صید میکردند.
با این وجود، در برخی موارد مشاهده این چرخههای زندگی دشوار بود. در آخرین عصر یخبندان، حیواناتی مانند ماموتها که در سرزمینهای بزرگ غیرقابل مشاهده برای گروههای انسانی پرسه میزدند منقرض شدند. بیش از صد تصویر از ماموتها در ناحیه روفیناک در فرانسه وجود دارد که مربوط به زمان ناپدید شدن آنان است که نشان میدهد انسانها برای این فقدان ماموت اندوهگین شده بودند. با این وجود، به احتمال زیاد اگر ظهور هوموساپینسها نبودند ماموتها زنده میماندند، زیرا تعداد نئاندرتالهای کمتری برای شکار آنان وجود داشت.
علاقه ما به همراهی با یکدیگر و نحوه گذراندن وقت با هم که خلاقیتمان را تقویت میکند گونهمان را ساخت، اما بهایی داشت. هر چه بشریت فناوری بیشتری را توسعه دهد استفاده ما از آن بیشتر به سیاره زمین آسیب میرساند.
کشاورزی فشرده خاک ما را از مواد مغذی تخلیه میکند صید بیرویه دریاها را ویران کرده و گازهای گلخانهای که هنگام تولید محصولاتی که اکنون به آنها متکی هستیم آزاد میکنیم باعث ایجاد آب و هوای شدید میشود. استثمار بیش از حد اجتناب ناپذیر نبود، اما گونه ما اولین گونهای بود که این کار را انجام داد.
ما میتوانیم امیدوار باشیم که شواهد بصری از تخریب در جهان طبیعیمان به مرور نگرشمان را تغییر دهد. ما در طول تاریخ خود زمانی که نیاز داشتیم به سرعت تغییر کردهایم. در هر حال سیاره «ب» وجود ندارد با این وجود، اگر نئاندرتالها به جای ما زنده بودند ما هرگز به سیارهای دیگر نیاز نداشتیم.