آیا راز جاودانگی در دست خرچنگها است؟!

قرنهاست انسانها در عرصههای خیال و علم به دنبال جستجوی حیات ابدی هستند. حالا خرچنگ و نوعی عروس دریایی سرنخهایی از جادوانگی در دنیای طبیعی را به ما میدهند.
فرادید | یکی از قدیمیترین قطعاتِ ادبیات حماسی بشر به حماسهی گیلگمش معروف است. میتوان در تمام اساطیرِ باستانی با حیوانات سخنگو و نبردهای قهرمانانهای که دارد به آسانی غرق شد، اما در قلب این اساطیر، یکی از اساسیترین و عالمگیرترین جستجوهای تمام ادوار نهفته است: جستجوی جادوانگی که تماماً دربارهی میل گیلکمش به حیات ابدی است.
به گزارش فرادید ، از شاعری بینالنهرینی گرفته تا ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی ، از سیبهای طلایی گرفته تا سنگ جادو (یا سنگ فلسفه)، انسانها همهجا خواسته و جستوجویشان حیات ابدی بوده است. با این حال، شاید رازِ جادوانگی به آن دشواری که ما فکر میکنیم نباشد. به جای روی آوردن به اشیاء مقدس یا افسانههای علمی بهتر است به همین عالم حیوانات دقیقتر بنگریم تا دریابیم طبیعت چگونه میتواند به یکی از قدیمیترین پرسشهای بشر پاسخ دهد.
سختپوستان فناناپذیر
با بالا رفتن سن، غیرممکن است متوجهِ افولِ فیزیکیِ خودمان و سخت شدن کارهایی که زمانی آسان بودند نشویم. ساختار بدن ما طوری است که با بالا رفتن سن به مرور تضعیف میشود. این زوال که در زیستشناسی به آن سالخوردگی میگویند در سطحِ سلولی رخ میدهد، زمانی که سلولهای بدن تقسیم شدن را متوقف میکنند، اما در بدن، فعال و زنده باقی میمانند. ما به تقسیم سلولهایمان نیاز داریم تا بتوانیم رشد کنیم و ترمیم یابیم. برای نمونه، وقتی جایی از بدن ما دچار بریدگی میشود یا در باشگاه وزنهبرداری میکنیم، این تقسیم سلولی است که آسیبهای وارده را به حالت اول بازگردانده و بدن را بازسازی میکند، اما با گذشت زمان، سلولها دیگر تقسیم نمیشوند؛ کندتر و بیشتر مستعد خطا میشوند، بنابراین ما به مرور پیر میشویم.
اما در مورد خرچنگها این طور نیست. در مواردِ عادیِ تقسیم سلولی، پوششهای پایانه کروموزومهای ما به نام تِلومر اندکی کوچکتر بازسازی میشوند؛ بنابراین پس از هر تقسیم سلولیِ متعاقب در حفاظت از دیانای ما، از کاراییشان کم میشود. وقتی این روند به یک نقطهی خاص برسد، سلول واردِ سالخوردگی میشود و تقسیم شدن را متوقف میکند. نه اینکه خودش را نابود کند، بلکه فقط زنده و غوطهور است. خرچنگها آنزیم خاصی دارند (به نام تِلومِراز ) که کارش حفظِ کاراییِ تلومِرها مثل همیشه است. سلولهای خرچنگ هرگز وارد فاز سالخوردگی نمیشوند، بنابراین خرچنگ هم سالخورده نمیشود.
اسکلت خرچنگها مانند سختپوستان، بیرونی است و داشتنِ بدنِ دائماً در حالِ رشد به این معناست که رشد آنها همیشه از خانههای بروناستخوانیشان بیشتر است. آنها باید صدفهای قدیمیشان را رها کنند و همیشه یک صدف جدید تولید کنند. البته این کار مستلزمِ داشتنِ ذخائر زیاد انرژی است. زمانی که خرچنگ به اندازهی خاصی میرسد، برای ساختن صدف جدید نمیتواند کالری کافی مصرف کند. به بیان دیگر، خرچنگ نه از سالخوردگی، بلکه از خستگی میمیرد (البته به غیر از بیماری و ماهیگیران نیو اِنگلَند!).
عروس دریایی چرخهی حیاتش را وارونه میکند
حیوان دیگری وجود دارد که بهتر از خرچنگ عمل میکند و تنها موجودی است که به درستی فناناپذیر تشخیص داده شده است. نام این حیوان عروس دریایی (با نام علمی Turritopsis dohrnii) است. عروس دریایی در یک ترفند مهارت یافته است: میتواند چرخهی حیاتش را وارونه کند. جنینِ عروس دریایی پیش از قلاب زدن به یک جور سطح برای رشد کردن، به شکل یک تخمِ بارور است. در این مرحله، دراز میشود تا مانند هر عروس دریایی دیگری به نظر بیاید. در نهایت، برای بالغ شدن از آن سطح جدا میشود تا به یک عروس دریایی کاملاً رشدیافته تبدیل شود و آماده تولید مثل شود. تا اینجا همه چیز عادی است.
اما بعد از این مرحله Turritopsis dohrnii یا عروس دریاییِ فناناپذیر کار خارقالعادهای انجام میدهد. با سخت شدن اوضاع مثلاً نامساعد شدنِ محیط یا کمیاب شدن غذا، این گونه از عروس دریایی میتواند به مراحل اولیهی چرخهی حیاتش بازگردد؛ درست شبیه قورباغهای که به بچهقورباغه تبدیل میشود یا مگسی که کرم حشره میشود یا سالمندانی که رفتار و گفتارشان شبیه کودکان میشود.
روشن است که زندگیِ یک عروس دریاییِ بندانگشتی آنطور که ما دلمان میخواهد فناناپذیر معنا نمیدهد. آنها نیز مانند هر حیوانِ دیگری با له شدن و خورده شدن از بین میروند. اما توانایی تغییر و بازگشتِ آنها به اَشکال اولیهی حیات به این معناست که از نظر تئوری، حیات آنها ابدی است.
چرا میل به حیات ابدی در ما وجود دارد؟
اگرچه جستجویِ فناناپذیری به قدمت خودِ بشریت است، دست یافتن به آن در سرتاسر جهانِ متنوعِ طبیعی به طرز شگفتآوری دشوار است. راستش را بخواهید، تکامل اهمیتی نمیدهد ما چقدر عمر کنیم. طولِ عمری که به ما فرصتِ انتقالِ ژنهایمان و مراقبت از فرزندانمان را بدهد کافی است و بیشتر از آن اضافه است و تکامل فرصت زیادی برای طولانی کردن بیهودهی عمر ما ندارد.
پرسش فلسفیتر این است که در اصل چرا نیاز به حیات ابدی در ما وجود دارد؟ همگی ما در معرضِ اندوه و اضطرابِ خارجی هستیم و حداقل گاهیاوقات از مرگ میترسیم، دوست نداریم مرگ ما را از عزیزانمان و آنها را از ما جدا کند، دوست داریم به آرزوهایمان برسیم و زندگی شناخته شدهی امروز را به زندگی ناشناختهی پس از مرگ ترجیح میدهیم. با این حال مرگ مقولهی هدفمندی است. همانطور که مارتین هایدگرِ فیلسوف استدلال کرده است: مرگ چیزی است که به زندگی معنا میدهد. پایان داشتن، سفرِ زندگی را ارزنده میکند. منصفانه است اگر بگوییم بازی کردن لذتبخش است، چون میدانیم پایان دارد و ابدی نیست. همانطور که فلسفه و مذهب در طول سالیان به کرات یادآور شدند: «فراموش نکنید که مرگ در انتظار شماست.»
منبع: Bigthink
مترجم: زهرا ذوالقدر