(ویدئو) رضا پروانه! قلب تو قلب پرنده، پوستت، اما پوست شیر...

(ویدئو) رضا پروانه! قلب تو قلب پرنده، پوستت، اما پوست شیر...

بازیگر نقش رضا پروانه علیرضا کمالی است که در ایفای چنین نقشی سنگ تمام گذاشته است. علیرضا کمالی از اوایل دهه هشتاد در عرصه بازیگری فیلم و سریال شناخته شد و با بازی در سریال‌هایی مثل «انقلاب زیبا» و «نفس» توانست توجه‌های زیادی را به خودش جلب کند. او حالا با کاراکتر رضا پروانه در «پوست شیر» به پختگی زیادی در بازیگری رسیده است.

کد خبر : ۱۱۹۰۸۰
بازدید : ۳۵۵۹

نهال موسوی | سریال پوست شیر از ۱ مهر امسال از پلتفرم فیلم نت در حال پخش است، که اتفاقا با بهره گیری از داستان تعلیق دار، ترکیب بازیگران معروف و توانا، کارگردانی متناسب با موضوع و ... در میان مخاطبان با استقبال روبرو شده است.

فارغ از نقد و تحلیل سریال و بررسی نکات مثبت و منفی آن، این نوشتار درباره شخصیت رضا پروانه با بازی علیرضا کمالی است که بسیار به چشم آمده است.

خلاصه داستان در چند خط این است: نعیم مولایی (هادی حجازی‌فر) بعد از ۱۵ سال به تازگی از زندان آزاد شده و رضا پروانه (علیرضا کمالی) دوست و بچه محل اوست، در طول داستان نعیم در یک اتفاق ناخواسته قرار می‌گیرد و دخترش به قتل می‌رسد، انواع و اقسام مشکلات ریز و درشت برای او پیش می‌آید و در تمام این مسیر رضا پروانه بدون ذره‌ای تعلل او را همراهی می‌کند. محب مشکات (شهاب حسینی) هم به عنوان کارآگاه پلیس به دنبال یافتن قاتل است و ...

رضا پروانه! قلب تو قلب پرنده، پوستت، اما پوست شیر ...

در طول داستان تا به اینجا ما فقط می‌دانیم که رضا در جواب خوبی‌هایی که نعیم در گذشته به او کرده اینچنین با نعیم همراه است و خودش می‌گوید: «همه این سال‌ها منتظر بودم بیای بیرون تا هر چی تو مصیبت و بدبختی هوامو داشتی تو شادیهات جبران کنم»، ولی از چند و، چون این اتفاقات گذشته زیاد اطلاعی نداریم، اما رضا دارد جبران می‌کند، همه رقمه کنار اوست.

رفاقت رضا بی قید و شرط است، هیچ گاه در مقابل حرکات و یا حتی اقدامات بی منطق و غیر عرفی نعیم سنگ اندازی یا مخالفت نمی‌کند. وقتی نعیم از رضا می‌خواهد که او را ترک کند تا خودش به راه بی بازگشت قدم بگذارد، چون نمی‌خواهد که مرگ او را هم ببیند، رضا جواب می‌دهد: «خودتم میدونی جفت پام رو قلم کنی، سینه خیز میام دنبالت. بگذار دلم خوش باشه که مردونگیم به یه دردی می‌خوره [..]من رضام، رضا پروانه، از بچگی لای همین حیوون‌ها بزرگ شدم، من خاک پاتم نیستم آقا نعیم، اما اینقدر جیگر دارم که نذارم جنازه‌م بیافته رو کولت».

یا برای مثال در جایی دیگر وقتی که نعیم اسلحه می‌خرد رضا ابتدا به این کار اعتراض می‌کند و می‌گوید «به خدا اسلحه به ما نمیاد»، اما وقتی نعیم می‌گوید برای در افتادن با این جماعت باید اسلحه داشت و دوباره از رضا می‌خواهد که همراه او نباشد، رضا کوتاه آمده و می‌گوید: «اصلا هر چه شما بگی، تا حالا بی تیر و ترقه بوده از این به بعد با تیر و ترقه ...»

شخصیت رضا غمی نهادینه در درونش دارد که مخاطب دوست دارد از آن مطلع شود، کم حرف، راز دار، همراه، کشیدن سیگار پشت سیگار، سرفه‌های گاه و بیگاه که نشان ز یک مریضی ریوی هم دارد، ولی رضا هیچ حرفی درباره آن با هیچ کس نمی‌زند، چهره‌ایی بی حالت، در دعوا بی رحم و حتی قسی القلب برای اعتراف گرفتن از آدم‌ها و ... همه این خصوصیات از رضا پروانه شخصیتی متفاوت می‌سازد که در عین خشونتی که دارد با یک جمله یا یک حرف اشک در چشمانش جمع می‌شود.

رضا پروانه مصداق همان شعر ایرج جنتی عطایی است که سروده: «قلب تو قلب پرنده، پوستت، اما پوست شیر».

یکی دیگر از نکات جالب توجه شخصیت رضا پروانه جدای از این دوستی بی قید و شرطی که با نعیم دارد، زندگی با زنی به نام مژگان (ژیلا شاهی) است که با هم ازدواج موقت کرده‌اند و هر سه ماه یکبار تمدید می‌کنند، زنی بی کس و تنها که تمام زندگی و امیدش رضا پروانه است و هر وقت به او می‌گوید که با هم ازدواج دائم کنند، رضا از ادامه بحث طفره می‌رود.

رضا پروانه

بازیگر نقش رضا پروانه علیرضا کمالی است که در ایفای چنین نقشی سنگ تمام گذاشته است. علیرضا کمالی از اوایل دهه هشتاد در عرصه بازیگری فیلم و سریال شناخته شد و با بازی در سریال‌هایی مثل «انقلاب زیبا» و «نفس» توانست توجه‌های زیادی را به خودش جلب کند. او حالا با کاراکتر رضا پروانه در «پوست شیر» به پختگی زیادی در بازیگری رسیده است.

اگرچه شاید در نگاه اول شخصیت رضا پروانه در سایه نعیم و محب مشکات (شهاب حسینی) باشد، اما با انتخاب درست علیرضا کمالی و توانایی او در عمق دادن به شخصیت، باعث شده است که این شخصیت هم همپای نعیم و محب به چشم آید، به همین دلیل هم با استقبال مخاطبان مواجه شده است.

رضا پروانه شخصیتی است که هر کسی دوست دارد در زندگیش یکی مانند او را داشته باشد، دوستی و همراهی بی قید و شرط بدون ذره‌ای تردید. او هست که رفاقت را کامل کند. برای نفع و طمع نیست بلکه این بخشی از وجود معنایی اوست که چنین بی پروا در کنار دوستش باشد. رفیقی شفیق است، حاضر است برای دوستش جان بدهد.

چه کسی دوست ندارد چنین رفیقی داشته باشد؟

تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه‌ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت.

اما تو این راه که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست

قلب تو قلب پرنده
پوستت، اما پوست شیر
زندون تن و رها کن‌ای پرنده پر بگیر...!

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید