شاه عباس؛ شهریارِ بخت‌یارِ ایران

شاه عباس؛ شهریارِ بخت‌یارِ ایران

با صفویه، مرز‌های ملی ایران به‌طور نسبی تثبیت شد و در دوران شاه‌عباس وسعت ایران به سه میلیون مترمربع که عددی نزدیک مساحت ایران در زمان ساسانیان است، رسید. جمعیت ایران نیز به‌خصوص در دوره شاه‌عباس به دلایلی مختلف از نظر کمی و کیفی افزایش یافت.

کد خبر : ۱۱۹۲۶۹
بازدید : ۶۳۲۱

جمعه ۳۰ دی‌ماه ۱۰۰۷ خورشیدی (۱۹ ژانویه ۱۶۲۹)، شاه‌عباس کبیر، پنجمین و مقتدرترین پادشاه صفوی که برخی به‌درستی او را هم‌پای کوروش و داریوش ازجمله بزرگ‌ترین استراتژیست‌های تاریخ ایران و جهان دانسته‌اند، پس از بیش از چهاردهه پادشاهی در ۵۷ سالگی درگذشت.

او در حالی دنیا را ترک کرد که ایران در یکی از باثبات‌ترین و پیشرفته‌ترین وضعیت‌های تاریخی خود، از ساسانیان به‌این‌سو به‌سر می‌برد و تا مدت‌ها پس از او نیز، یاد و خاطره زمامداری‌اش چونان رویایی نوستالژیک ذهن و ضمیر ایرانیان را تسخیر کرده بود و همانطور که از پادشاهان عصر باستان کوروش، داریوش و انوشیروان عادل به‌نیکی یاد می‌شد، در عصر جدید نیز این شاه‌عباس و عصر عباسی است که بیش از هر پادشاه دیگری در ایران طنین دارد. عباس، اما که‌بود و چگونه توانست قدرت ملی ایران را در عموم جنبه‌های آن تقویت کند؟ به این پرسش در ادامه پاسخ خواهیم گفت.

مولفه‌های قدرت ملی

سیاست را فن و دانش کسب، حفظ و بسط قدرت دانسته‌اند و با این معیار تردیدی نیست که نخستین اصل در تشخیص صلاحیت حاکمان و حکومت‌ها، توانایی آن‌ها در همین فن و دانش است. از این منظر، «قدرت» کلیدی‌ترین مفهوم و سنجه در تحلیل سیاسی است. در تحلیل‌های نوین از قدرت، قدرت به دو نوع تقسیم می‌شود: «قدرت سخت» و «قدرت نرم». قدرت سخت به «توانایی دستیابی به نتایج دلخواه از راه تهدید، زور، اجبار، تطمیع و پاداش» دلالت دارد و قدرت نرم، متضمن «توانایی تاثیرگذاری بر دیگران ازطریق ابزار‌های همکاری‌جویانه، تشویق، اقناع، جاذبه و جذب به منظور دستیابی به نتایج مطلوب» است.

این تقسیم‌بندی البته دال بر این نیست که میان این دو سنخ قدرت هیچ رابطه و تعاملی وجود ندارد، زیرا گاه این دو سنخ قدرت، یکدیگر را تکمیل و تقویت می‌کنند یا در هم تداخل دارند. برای تعیین «قدرت ملی» کشور‌ها نیز می‌توان به این دو نوع قدرت توجه داشت و مولفه‌های برسازنده قدرت ملی را به دو دسته عناصر سخت و عناصر نرم تقسیم‌بندی کرد. قدرت ملی در ساده‌ترین تعریف عبارت است از توان به‌کارگیری منابع، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های ملی برای ایجاد نتایج مطلوب از راه کنترل و تاثیرگذاری بر سایر بازیگران، ساختار‌ها و نتایج بین‌المللی.

امروزه تردیدی نیست که ایران عصر شاه‌عباس، در کنار اروپا و امپراتوری عثمانی سه‌قطب اصلی قدرت‌های جهان آن روزگار بودند و این مهم این پرسش را ضروری می‌کند که ما ایرانیان از خود بپرسیم، چگونه شاه‌عباس توانست از پس دوره‌ای طولانی از سلطه اعراب و ترکان بر ایران و حمله مغول و تیمور لنگ بر این سرزمین، در روزگاری که اروپا وارد عصر رنسانس شده بود، ایران را متحد و یکپارچه کند، دولتی مرکزی و مقتدر تدارک بیند و همپای جهان پیشرفته، «ممالک محروسه» را مدیریت کند؟

ارسطو معتقد بود، درخت را باید از میوه شناخت و بدون اغراق و بدون تحریف جنبه‌های ناموجه مندرج در تاریخ عباسی، انکار نباید کرد که ایران عصر شاه‌عباس، در بسیاری از جنبه‌های تمدنی -البته در مقایسه با سایر دول و ملل- کشوری توسعه‌یافته و ترقی‌خواه است و این را از قضا و از بخت بلند شهریار شاه‌بخت ایران، بیشتر باید در گزارش‌هایی یافت که بیگانگان از حال خوش ایران به‌دست داده‌اند. «خوش‌تر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران» و انبوه سفرنامه‌های بر جای مانده از این دوران نشان می‌دهد بزرگداشت عباس کبیر، نه دروغ است نه اغراق، بلکه تلنگری و درس عبرتی است برای نظام حکمرانی ایرانی.

شاه عباس

منابع قدرت سخت

۱ وسعت و جمعیت

درباره تشکیل دولت در ایران به دست صفویه آرای متفاوتی ابراز شده است. والتر هینتس از «تشکیل دولت ملی در ایران» سخن به میان آورده، اما راجر سیوری بر آن است که دولت صفوی را نه می‌توان دولت ـ ملت دانست و نه دولت مدرن، بلکه این دولت به‌منزله نخستین دولت ایرانی در دوره اسلامی و به‌مثابه دولتی خلق‌کننده آگاهی ملی، نطفه شکل‌گیری «دولت ـ ملت» را در ایران منعقد کرده است.

در کنار این‌ها جواد طباطبایی نیز معتقد است، اگرچه تشکیل و بسط حکومت صفویان مبتنی بر عناصر ترک بود، اما از خلاف‌آمد عادت، فرمانروایی صفویان نه مصداق حکومت ترکان بود و نه با دولت «ملی» به‌معنای جدید این اصطلاح، یعنی nation-state نسبتی می‌توانست داشته باشد بلکه در تحلیل نهایی، این حکومت در ادوار اوج خود توانست برخی «مصالح ملی» را تامین کند. به هر کدام از این آرا که بنگریم، تردیدی نیست که با آغاز حکمرانی صفویان، در ایران «دولت» شکل گرفت و امروزه از مقدمات دانش سیاست آن است که دو عنصر از چهار عنصر مقوم دولت، سرزمین و جمعیت هستند و این دو اگر در کمیت و کیفیت افزایش یابند، منشأ قدرت ملی فزون‌تر کشور‌ها می‌شوند.

با صفویه، مرز‌های ملی ایران به‌طور نسبی تثبیت شد و در دوران شاه‌عباس وسعت ایران به سه میلیون مترمربع که عددی نزدیک مساحت ایران در زمان ساسانیان است، رسید. جمعیت ایران نیز به‌خصوص در دوره شاه‌عباس به دلایلی مختلف از نظر کمی و کیفی افزایش یافت. در این دوره به‌خصوص از قرن ۱۷ میلادی، امنیت داخلی و خارجی که حکومت تحصیل کرد، چنان موثر بود که جمعیت ایران به بیش از ۱۰ میلیون و جمعیت اصفهان به حداقل ۶۰۰ هزار می‌رسید.

حتی نرخ رشد جمعیت از میزان تولید بیشتر شد. در این دوره شاهد رشد مهاجرت به ایران هستیم و این امر به‌خصوص در اصفهان به‌عینه دیده می‌شود. پس از شاه‌عباس، اما به‌مرور فترت نظام حکمرانی به مهاجرت ایرانیان از کشور، افزایش قحطی و امراض انجامید و جمعیت رو به کاهش نهاد. از نظر سرزمینی هم بعدتر، قلمروی عباسی کوچک و کوچک‌تر شد و در دوره قاجاریه با دو معاهده گلستان و ترکمانچای که مناطقی از شمال را از ایران جدا کرد و با از دست رفتن هرات -زادگاه شاه‌عباس- ایران به مرز‌های فعلی خود که بیش از نیمی از قلمروی عباسی بود، رسید.

۲ موقعیت جغرافیایی

ایران از دیرباز «اکباتان» و چهارراه جهان نامیده می‌شد و موقعیت ویژه جغرافیایی آن، فرصتی منحصربه‌فرد ایجاد کرده بود تا این کشور به‌مثابه متصل‌کننده شرق و غرب عالم، نقشی مهم در ترانزیت کالا داشته باشد. در کنار این دسترسی ایران به دو پهنه آبی مهم جهان، دریای خزر و خلیج فارس، بر اهمیت این منطقه می‌افزود. در دوران شاه‌عباس نیز که جهان غرب در پی کشف مناطق جدید و برقراری مناسبات تجاری با آن‌ها بود، حوزه‌های آبی ایران به‌خصوص در جنوب مورد توجه ویژه قرار گرفت.

بر همین اساس اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد کشتی‌های بازرگانی از بوشهر و بندرعباس به اسپانیا و دیگر نقاط بارگیری می‌کرده‌اند. شاه‌عباس از این موقعیت حسن‌استفاده را برد و با عطف‌توجه به خلیج‌فارس، سلطه دریایی ایران را بر این منطقه مسجل کرد، بحرین، قشم و هرمز را به تصرف درآورد و پرتغالی‌ها را از جنوب بیرون راند، خود سکان هدایت تجارت جنوب را برعهده گرفت و از عواید مالی آن برای تقویت حکومت بهره گرفت.

۳ منابع طبیعی و توسعه اقتصادی

در دوران شاه‌عباس، نفت کشف نشده بود و هنوز این طلای سیاه، مقدرات نظام حکمرانی را در دستان خود نگرفته بود. در اینجا یکی از شاهکار‌های شاه‌عباس عملیاتی می‌شود، زیرا او با صدور ابریشم به اروپا، تراز تجاری ایران را ارتقاء می‌بخشد. در این زمینه او گیلان و مازندران را به‌عنوان دو قطب تولید این محصول، جزو املاک خالصه قرار می‌دهد، تولید و توزیع آن را دولتی می‌کند و از تجار ارمنی برای فروش آن به خارجیان بهره می‌گیرد.

از این طریق تمام محصول سالانه ابریشم به شخص شاه فروخته می‌شد و او سپس ارامنه جلفای اصفهان را مامور صادرات آن به کشور‌های اروپایی می‌کرد و سود ناشی از این مبادله نیز به خزانه واریز می‌شد. ابریشم ایران هرگاه که شاه‌عباس با سلطان عثمانی در صلح به‌سر می‌برد، بیشتر از راه آسیای صغیر، گرجستان، دریای مدیترانه و دریای سیاه به اروپا فرستاده می‌شد و اگر میان دو دولت آتش‌جنگ برافروخته بود، به وسیله کشتی‌های پرتغالی، اسپانیایی یا انگلیسی از طریق بندر گمبرون (بندر‌عباس)، خلیج‌فارس و اقیانوس هند حمل می‌شد.

۴ توان و آمادگی نظامی

شکست ایران در جنگ چالدران سرآغاز بازبینی نظامی و عقیدتی درباره روش و منش جنگاوری ایرانیان بود. بعدتر در دوره شاه تهماسب، صلحی پایدار میان ایران و عثمانی برقرار بود، اما شاه‌عباس از لحظه شروع سلطنت خود را میان مجموعه‌ای از دشمنان قدرتمند داخلی و خارجی می‌دید. به همین دلیل او با شم و درایتی که داشت، دریافت که بدون توانمندی نظامی نمی‌تواند حکومت صفوی را حفظ کند.

در میان عوامل داخلی او ازقضا از قدرت‌گیری فزاینده قزلباش‌های صوفی‌مسلک نگرانی داشت، چون دیده بود که چگونه آن‌ها توانسته بودند پدر و عموی او را از سریر سلطنت به پایین بکشند. به‌همین‌دلیل در تجهیز ارتش کوشید و در کنار افزایش شمار نظامیان و دریافت تجهیزات نظامی از خارجیان، دست به تحولی اساسی نیز زد و با جایگزین کردن قزلباش‌ها با شاهسون‌ها، ارتشی حرفه‌ای تشکیل داد که دیگر به قبایل وابسته نبود، بلکه کارگزار دولت بود.

شاهسون‌ها، گرجی‌هایی بودند که به شاه و دولت ابراز وفاداری می‌کردند و چونان قزلباشان نبودند که به دلیل استقلال مالی، قدرت تمرد و سرکشی نیز داشتند، بلکه بردگانی بودند که به‌شرط «شاه‌دوستی» می‌توانستند «غلامان خاصه» باشند و شهروندانی آزاد. در بعد خارجی نیز قدرت نظامی شاه‌عباس چشمگیر بود هرچند او در پی جنگ و فتح نبود بلکه جنگ را ابزار صلح و ثبات می‌دانست.

ازبکان، عثمانی‌ها و پرتغالی‌ها را شکست داد، اما هیچ‌گاه این اصل اساسی را از یاد نبرد که در چند میدان موازی، همزمان نجنگد. کمااینکه وقتی در آغاز سلطنت با تجاوز‌های عثمانی تا همدان مواجه شد، پیمان‌نامه صلح امضا کرد و زمان خرید، اما از پس تحکیم شرایط با عثمانی‌ها وارد جنگ شد و نقاط متصرف‌شده را از آن‌ها بازپس گرفت.

دوران شاه عباس

میزبانیِ شاه‌عباس از ولی‌‌محمدخان فرمانروای بخارا-دیوارنگاره‌‌ای در عمارت چهل‌‌ستون​

منابع قدرت نرم
۱ منش ملی

زمانی شاردن نوشته بود: «ایرانیان همگی دلیر و جنگاور بوده و هرگونه سختی و دشواری را در جنگ بر خود هموار کرده، در برابر آن پایدار و سربلند هستند و گل سرسبد ملت‌های آسیایی به‌شمار می‌روند.» این دورانی است که شاه‌عباس کوشید با ایجاد انضباطی اخلاقی و تنظیم مناسباتی قانون‌مدارانه، فرهنگ عمومی جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و ایرانیان را به ملتی کوشا و صدیق بدل کند. در گذشته این سخن که «الناس علی دین ملوکهم» بیش‌ازپیش مصداق داشت و وقتی مردم احساس می‌کردند که پادشاه آنان فردی سختکوش و درستکار است، خود نیز راست‌کرداری را وجهه همت خود قرار می‌دادند.

در کنار این اراده عمومی، نحوه مدیریت جامعه نیز به نحوی بود که بسیاری از شکاف‌های مذهبی، فرقه‌ای و اجتماعی کمرنگ شده بود و نوعی تساهل و تسامح عمومی در جامعه شکل گرفته بود که ایران را به بهشت اقلیت‌های مذهبی بدل می‌کرد چنان‌که نقل‌قول‌های فراوانی از سفرا، سیاحان و حتی پاپ موجود است که نشان می‌دهد نحوه رفتار کریمانه شاه‌عباس با مسیحیان، برای آنان نیز تعجب‌آور است.

چنین درکی به شهروندان ایرانی فارغ از دین، مذهب و نژاد نوعی منش‌ملی در ایران را پرورش داد که روی‌هم‌رفته می‌توان آن را در ادامه سنت ایرانشهری قلمداد کرد و آن را «وحدت در کثرت» نامید؛ نظمی مبتنی بر پذیرش تفاوت¬ها در عین مشارکت همگانی در جامعه در کنار هم و برای هم.

۲ میهن‌پرستی

گاه برخی در ایرانی بودن صفویان تردید روا داشته‌اند یا بدتر از آن به بحث‌های نژادی درباره این دودمان دست زده‌اند تا ثابت کنند آن‌ها نه فارس که ترک هستند. واقع امر آن است که چنین مباحثی برای خود صفویان به‌خصوص پادشاهانی بزرگ، چون اسماعیل و عباس مطرح نبود و آنان خود را پادشاه ایران می‌دانستند و نه‌تن‌ها میان ترک و فارس تمایزی جدی قائل نمی‌شدند، بلکه فراتر از این مرزبندی‌های نژادی، حتی مرزبندی‌های مذهبی را نیز تنها به ضرورت مصالح عالیه سیاسی به‌خصوص آنجا که پای دشمنی با اصلی‌ترین دشمن خویش، عثمانی‌ها به میان می‌آمد، پررنگ می‌کردند وگرنه کیست که نداند شاه‌عباس لقب «سپهسالار» را که خود لغتی فارسی و معادل «امیرالامرا» بود به الله وردی خانی اعطا کرد که عیسوی ارمنی‌نژاد بود.

صفویه خود را در تداوم ساسانیان تعریف می‌کردند و به‌راستی نیز از پس ساسانیان، این صفویه بود که وحدت ملی ایران و تمرکز سیاسی آن را موجب شد و آنچه امروز از ایران به‌جا مانده، محصول تأسیسی است که به دست این سلسله صورت گرفت. علاقه شاه اسماعیل به شاهنامه بر کسی پوشیده نیست. احترام شاه‌عباس که خود را «شاهنشاه ایران» نیز می‌دانست به سنن ایرانی چنان بود که وقتی نوروز و عاشورا در یک روز قرار گرفتند، در روز نخست عزاداری عاشورا را برگزار کرد و در روز بعد، جشن نوروز را به‌پا داشت.

۳ سرمایه اجتماعی بالا

سرمایه اجتماعی، سیمان اعتمادی است که میان مردم با یکدیگر و مردم با حکومت به وجود می‌آید و زمینه‌ساز وحدت‌ملی می‌شود. ایرانیان از پس حمله اعراب، هیچ‌گاه با خلافت اموی و عباسی همدلی نداشتند. حکومت‌های ایرانی کوچک و بزرگی نیز که در این دوران در اقصی نقاط کشور علم حکمرانی برافراشتند، هیچ‌یک در القای اعتماد جمعی به مردمان ساکن در فلات ایران موفق نبودند.

از این منظر کارنامه صفویه، کارنامه‌ای پربارتر است، زیرا آن‌ها نخست به‌خصوص با تکیه بر اعتقادات مذهبی موفق شدند وحدتی نسبی در جامعه ایران ایجاد کنند و این امر به‌خصوص در دوره شاه‌عباس با کاهش نزدیک به توقف آزار و کشتار اهل سنت، شکلی جدی‌تر به خود گرفت. در کنار این در همین دوران نهاد‌هایی مدنی نظیر وزارت، بازار و روحانیت شکل گرفتند که چونان واسطی میان مردم و حکومت عمل می‌کردند.

شاه‌عباس نیز از آنجا که پادشاهی توسعه‌طلب و ترقی‌جو بود، توجهی ویژه به این مناسبات داشت و جدا از احترامی که به علما و حکما ابراز می‌داشت، تقید به قانون و رونق بازار را نیز مدنظر قرار می‌داد و به همین دلیل بود که در میدان نقش‌جهان اصفهان، در کنار کاخ و مسجد، بازار تعبیه شد تا اتحاد و پیوند اجتماعی استوارتر از همیشه باشد.

شاه عباس

شاه‌عباس در کنار جهانگیرشاه (از سلسله گورکانیان هندوستان)

۴ ایدئولوژی (تلفیق سلطنت، تشیع و تصوف)

حکومت صفویه را تلفیقی از تشیع، تصوف و سلطنت دانسته‌اند. این سه‌وجه البته به‌سهولت با یکدیگر هماهنگ نمی‌شدند و هنر سیاست پادشاهان بود که می‌توانست تلفیقی بهینه از این سه پایگاه ایدئولوژیک برای تقویت دولت و سیاست فراهم آورد. قداست صوفیانه شاه اسماعیل به‌عنوان مرشد کامل، با شکست در چالدران، ضربه‌ای اساسی خورد و شاه طهماسب نیز در دورانی که محقق کرکی فقیه عالیقدر در ایران حضور پیدا کرد، بیشتر بر وجه فقاهتی تشیع انگشت تاکید نهاد. شاه‌عباس، اما نیکوترین ترکیب را از این سه عنصر ایجاد کرد و اگرچه با کاهش قدرت قزلباش‌ها، نقش صوفیانه را بر زمین نهاد، اما آن را از دایره گفتمان سیاسی حکومت خارج نکرد و کوشید با جلوگیری از افراط هردو جناح صوفیان و فقیهان، رابطه‌ای مسالمت‌آمیز میان این جناح‌های فکری و اجتماعی برقرار کند.

در کنار اینها، در دوره صفویه گرایشی به بازگشت به سویه‌های سلطنت ایرانی دیده می‌شود. ساسانیان خود، نسب‌شان را به هخامنشیان بازمی‌گرداندند و صفویان، اما در این نسب‌گرایی، تاکتیکی دو وجهی را در پیش گرفتند و تبار خود را به امام چهارم شیعیان رساندند که مدعی بودند مادرش شهربانو، دختر یزدگردسوم بوده است. با این ترفند، صفویه کوشیدند تباری اسلامی ـ ایرانی برای خود دست و پا کنند.

فراتر از این، الگوی آن‌ها در ایجاد دولت مرکزی مقتدر و اتحاد دین و دولت، مشابهت‌هایی عمده با الگوی حکومت ساسانی داشت. نمونه‌ای از تلفیق این گفتار‌های صوفیانه، شیعی و ایرانی و حتی مغولی را می‌توان در «تاریخ عالم آرای عباسی» یافت آنگاه که در آن، شاه‌عباس اینگونه خطاب می‌شود: «اعلی فرمانروای ایران و شاهنشاه زمان، ظل‌الله الملک المستعان، غلام بااخلاص حضرت شاه مردان سلام‌الله‌علیه، ابوالمظفر شاه عباس بهادر خان».

۵ کیفیت و کارآمدی حکومت

حکومت شاه‌عباس نمونه‌ای از یکی از پیشرفته‌ترین الگو‌های حکمرانی در زمان خود است. او نهاد سلطنت را تشخص بخشید و اقتدار شاهان باستانی ایران را احیا کرد. در کنار این، به‌نقش مهم دین و مذهب تشیع التفات داشت و در ادامه سنتی که بنیانگذاران صفویه برپا کردند، کوشید نهاد روحانیت را به نهادی مدنی تبدیل کند و از فتاوای روحانیون برای ایجاد قوانینی ملی، تقویت دولت مرکزی و اقامه شعائر مذهبی اجتماعی استفاده کند.

نمونه‌ای از این امر را می‌توان در زندگی شیخ بهایی بازجست که فقط فقیه نبود، بلکه حکیم، عارف، ریاضیدان، منجم و مهندسی تمام عیار بود که در کنار شاه عباس، از احترام و امکان بازیگری برخوردار شد. در دوره صفوی، حفظ تعادل میان دو نهاد سلطنت و روحانیت، امری دشوار بود و آن‌گاه که این تعادل در رابطه علامه مجلسی و شاه سلطان حسین و نهاد فقاهت و سلطنت به‌هم‌خورد، عمر دولت نیز پایان یافت. شاه‌عباس، اما موفق شد تعادلی ظریف میان این دو نهاد برقرار کند و فزون‌تر از آن، نهاد وزارت و ارتش را نیز مدیریتی شایان توجه کرد.

نتیجه چنین سیاست‌ورزی‌هایی، بهبود زندگی مردمان، افزایش رفاه و نشاط اجتماعی، گسترش هنر و معماری شهری، اشاعه حکمت و فلسفه، مدارای مذهبی و بهبود وضعیت زنان در ایران بود به‌نحوی‌که از اروپاییان نقل شده که زندگی کشاورزان ایران در زمان شاه‌عباس را بهتر از زندگی کشاورزان غربی دانسته‌اند و شهر‌های عصر شاه‌عباس را در مقایسه با شهر‌های اروپایی، پررونق‌تر و زیباتر یافته‌اند.

۶ کیفیت و شخصیت رهبران

شاه‌عباس شخصیتی متناقض‌نما و چندوجهی داشت. از سویی لطف و نرم‌خویی او بار‌ها در تاریخ نقل شده و ازسوی‌دیگر به سخت‌کشی و شقاوت شهرت داشت. آنچه این گزارش‌های متضاد را به یکدیگر پیوند می‌دهد، اما این نکته است که او بیش از هر چیز سیاستمدار بود و دولتمرد را نمی‌توان با معیار‌های اخلاق فردی قضاوت کرد بلکه آنچه در داوری دولتمردان اولویت دارد، بسط مصالح عالیه دولت ازطریق حفظ قدرت با هدف جلب رفاه مردمان است.

شاه‌عباس این نکته را به شم و غریزه دریافته بود که حکمرانی بر کشوری، چون ایران نیازمند اقتدار است و می‌دانست که اقتدار با استبداد جمع نمی‌شود و نمی‌توان به‌صرف زور امور را پیش برد. در کنار این، او بدون مطالعه «شهریار» ماکیاولی، این مهم را دریافته بود که نگرش رعایا به پادشاه اهمیتی اساسی دارد و نباید حکومت را صرفا بر پایه رضایت خواص استوار ساخت بلکه لازم است به مردم این احساس دست دهد که پادشاه به‌راستی حامی حقوق آنان است و دادخواهی از او کارگشای بینوایان است.

به همین دلایل بود که دسترسی به شاه، برای مردم عادی دشوار نبود و مجازات‌هایی که حکومت برای خاطیان متنعم و مسئولان صادر می‌کرد، بسیار شدیدتر از مردم عادی و عموماً اعدام بود. در کنار این، شاه‌عباس حرص و طمع اندوختن مال نداشت و به همین دلیل اگرچه تجارت ابریشم را دولتی کرده و در انحصار نهاد سلطنت درآورده بود، اما با وقف اموال خود به مردم نشان می‌داد که تمام مساعی او، نه برای خود که برای دولت و ملت است. شاه‌عباس فامیل‌سالاری و فرقه‌سالاری را باور نداشت و برای همین به حکومت او حکومتی فضیلت‌سالار گفته شده است. نزد او شایستگان ارج و قرب داشتند و امکان صعود در مدارج ترقی برای مردمان ساده، امری بعید نبود.

۷ دیپلماسی و پرستیژ بین‌المللی

صفویه را چه‌بسا بیشتر با جنگ‌های بزرگ بشناسند و بسیاری از ایرانیان شاید راز محوبیت شاه‌عباس را در غلبه‌های نظامی او بدانند. واقع امر، اما آن است که برای شاهان صفوی به‌خصوص شاه‌تهماسب و شاه‌عباس جنگ اصالتی نداشت. شاه‌تهماسب از ۱۵۲۴ تا ۱۵۷۶ میلادی سلطنت کرد که بیشترین میزان پادشاهی در بین تمام پادشاهان دوره اسلامی ایران بوده است. او چهاربار حمله عثمانی‌ها را دفع کرد و درنهایت به سلطان‌سلیمان نامه‌ای فرستاد به این مضمون که عثمانی‌ها از این حملات نتیجه‌ای نخواهند گرفت و بهتر است به‌جای جنگ‌های بیهوده، تن به صلح داد.

از دل این مذاکرات، صلح آماسیه منعقد شد که دورانی طولانی از صلح و ثبات را برای ایران به‌ارمغان آورد. شاه‌عباس نیز در این زمینه چنین نگاهی داشت و او را باید یکی از نخستین پادشاهانی دانست که به این اصل اساسی باور داشتند که آنچه در سیاست دائمی است، نه دوستی است و نه دشمنی، بلکه منافع ملی است. از همین رو، شاه‌عباس ائتلاف با اروپایی‌ها را برای مقابله با عثمانی‌ها برمی‌گزید و در عین حال، از اهرم عثمانی‌ها برای اعمال فشار بر اروپاییان بهره می‌برد و از آنجا که مهم‌ترین مسئله او در حکمرانی، ارتقای سطح کیفی و مادی کشور بود، راه توسعه اقتصادی را در تثبیت سیاسی و روابط مسالمت‌آمیز با همسایگان و جهان می‌جست. جهان نیز او را باور داشت، زیرا مشاهده می‌کرد که او قدرتی واقعی در آسیاست که با هیچ محاسبه‌ای نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

منبع: هم میهن

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید