۱۰ کلیشه نخ نمای سینمایی که تماشاگران را به تنگ آورده اند
چیزی که در اوج یک مبارزه میتواند تأثیرگذارتر از تکنیکهای ماهرانه و ضربههای سهمگین باشد، قدرت بذله گویی است. معلوم نیست شخصیتها چطور میتوانند همزمان با مبارزه، تا آخرین نفس به صحبت ادامه دهند. فیلمهای مارول مملوء از این بذله گوییها است و تماشاگران دیگر از آن خسته اند.
بعضی کلیشههای سینمایی که سالها در فیلمها و سریالهای مختلف با آنها مواجه بوده ایم، در ابتدا با استقبال تماشاگران مواجه شدند و محبوبیت زیادی یافتند، اما به مرور نخ نما و خسته کننده شدند. گرچه دیدن این کلیشهها دیگر هر تماشاگری را کلافه میکند، اما بعید است حالا حالاها از آنها خلاصی یابیم.
۱- ترحم برانگیزی شخصیتهای شرور
نوشتن شخصیتهای شروری که ترحم برانگیز هستند کار ساده تری است و آنها تأثیرگذاری بیشتری دارند. این امر بیشتر اوقات تا جایی پیش میرود که تماشاگر به جای قهرمانان داستان، جذب آنها میشود.
این روزها تقریباً همهی فیلمها داستان غم انگیزی برای ضد قهرمان خود دارند. اما ترحم برانگیزی شخصیتهای شرور دیگر کلیشهای شده و سرگذشت تراژیک شان آن حس مرموزی که در مورد این شخصیتها وجود دارد را از بین میبرد. گاهی شخصیتهای پلید باید صرفاً پلید باشند.
۲- بذله گویی شخصیتها در بحبوحهی مبارزه
چیزی که در اوج یک مبارزه میتواند تأثیرگذارتر از تکنیکهای ماهرانه و ضربههای سهمگین باشد، قدرت بذله گویی است. معلوم نیست شخصیتها چطور میتوانند همزمان با مبارزه، تا آخرین نفس به صحبت ادامه دهند. فیلمهای مارول مملوء از این بذله گوییها است و تماشاگران دیگر از آن خسته اند.
۳- حاشیه رفتن
شخصیتها هرگز نمیتوانند با یک جمله حرف اصلی را برسانند. همیشه باید طوری صحبت کنند که گویی مشغول نوشتن یک مقاله هستند. اول از همه نوبت مقدمه است: «صبر کن، باید به حرفم گوش دهی!» بقیهی حرف ها، اما همیشه ناگفته باقی میماند، چون یا چیزی مانع صحبت شان میشود یا کسی حاضر به گوش کردن به حرف هایشان نیست.
۴- تبدیل شدن از دشمن یکدیگر به عاشق و معشوق
اول از یکدیگر بیزارند و سپس به هم دل میبازند. هدف از این کار ایجاد مقادیری کشمکش عاطفی و شخصیت پردازی است. اگر در فیلمنامه به این موضوع درست پرداخته شود، نتیجه شاید جذاب و جالب باشد. اما اگر در این میان اشتباهی صورت گیرد، میتواند تبدیل به رابطهای اهانت آمیز شود و میان شخصیتها صرفاً دیالوگهایی تمسخرآمیز رد و بدل خواهد شد.
۵- جدا شدن شخصیتها از یکدیگر در فیلمهای ترسناک
فیلم ترسناکی که در آن شخصیتها از یکدیگر جدا نشوند، فیلم ترسناک نیست. شخصیتها همیشه باید تصمیمهایی غیر منطقی بگیرند، زیرزمین را به تنهایی وارسی کنند و بعد جیغ بلندی بکشند تا از روی صندلی مان به هوا بپریم. از عوارض جانبی این کار این است که مخاطب ممکن است رفته رفته جذب شخصیت پلید داستان شود.
۶- بوسههای پردردسر
در بسیاری از فیلمها میبینیم که شخصیتهای زن و مرد داستان در حالی که در آستانهی یک بوسه هستند یکباره سر و کلهی شخصی پیدا میشود که آنها را از قصدشان بازمی دارد. این موضوع شاید ۳۰ سال پیش جالب بود، اما دیگر بسیار تکراری شده و هیچ جذابیتی ندارد.
چیز دیگری که در فیلمها به وفور با آن مواجه میشویم بوسههای ناگهانیای است که در حین صحبت کردن یک شخصیت رخ میدهد.
۷- نتیجه گیری عجولانه
«بگذار برایت توضیح دهم!» یا «آنطوری که به نظر میرسد نیست!» - این جمله نه تنها پوچ، بلکه بسیار آزاردهنده هم هستند. سوء تفاهم را میتوان در عرض یک دقیقه برطرف کرد، به شرطی که شخصیتها آن نکتهی مهم را اول از همه بگویند. شخصی که دچار سوء تفاهم شده حاضر به گوش کردن نیست و با عصبانیت محل را ترک میکند و فردی که مقصر دانسته شده هم دیگر حاضر به توضیح نیست.
۸- شکست ناپذیری شخصیتهای اصلی
شخصیتهای اصلی در حالی حتی از دشوارترین شرایط هم به راحتی جان به درمی برند که بقیه از میان میروند. موهایشان هم آراسته و مرتب باقی میماند و هیچ خبری از خراش، زخم و کبودی هم نیست. به دلایلی کارگردانها متوجه نمیشوند دیدن شخصیت قویای که با مشکلاتی رو به رو شده و میتوان با او احساس نزدیکی کرد، جالبتر از یک اَبَر انسان کامل و بی عیب و نقص است.
۹- عشقهای اجباری
به نظر میآید هر داستانی باید حتماً یک ماجرای عاشقانه در خود داشته باشد. حتی در فیلمهای اکشن هم چنین عشقهای غیرضروری وجود دارد. گاهی ایرادی ندارد که شخصیتها صرفاً دوستانی معمولی با یکدیگر باشند و باقی عمرشان را باهم سپری نکنند. عشقهای اجباری باعث میشوند فیلم موضوع مشخصی نداشته باشد و توجه مخاطب را از داستان اصلی دور میکنند.
۱۰- تحول ظاهری
دختری که به خودی خود زیبا است، با تنها برداشتن عینک و باز گذاشتن موهایش ظاهر خود را متحول میکند. بعد از آن، محبوبیت پیدا میکند و قلب پسری که از مدتها قبل به او علاقه داشت را تسخیر میکند.ای کاش واقعاً به همین سادگی بود.
منبع: روزیاتو