۱۰ شاهکار ژانر وحشت که دلتان برای هیچ کدام از شخصیت هایشان نخواهد سوخت
گاهی اوقات فیلمهای ترسناک هیچ شخصیت قابل دلسوزی و سمپاتیکی ندارند، شخصیتهایی که چندان خوشایند نبوده و مخاطبان نگرانی خاصی در مورد سرنوشت یک شخصیت خاص ندارند.
روایت عمده فیلمهای ترسناک این است که گروهی از شخصیتها قربانی شکلی از وحشت میشوند که باید بر آن غلبه کنند. چه یک قاتل سریالی باشد، یک موجودیت شیطانی و یا فرمی از رنج و عذاب، هیچ کمبودی از هیولاهایی (استعارهای یا غیراستعاره ای) که شخصیتهای اصلی با آنها مواجه میشوند وجود ندارد.
این سیاهه بی پایان از ارواح خبیثه و قاتلان قرار است به شدت ترسناک باشند. ما هم قرار است به شخصیتهای اصلی داستان علاقمند شده و آرزومند نجات آنها از رنجی باشیم که به آن دچار شده اند. ما به عنوان مخاطب، باید به زنده ماندن یا مردن آنها اهمیت بدهیم.
بدین ترتیب است که مخاطبان به نجات دراماتیک شخصیتهای اصلی علاقمند میشوند و بهترین راه برای رسیدن به این هدف این است که شخصیتهای اصلی داستان طوری ساخته شوند که سمپاتیک و قابل دلسوزی باشند، دستکم آنهایی که در هنگام بالا رفتن تیتراژ پایانی هنوز زنده هستند. Nightmare On Elm Street و Halloween فیلمهای بسیار متفاوتی خواهند بود اگر زنده ماندن یا نماندن شخصیتهای نانسی و لوری برایمان بی اهمیت باشد. اما همیشه این طور نیست.
گاهی اوقات فیلمهای ترسناک هیچ شخصیت قابل دلسوزی و سمپاتیکی ندارند، شخصیتهایی که چندان خوشایند نبوده و مخاطبان نگرانی خاصی در مورد سرنوشت یک شخصیت خاص ندارند.
در این فیلم ها، شخصیتها شاید به خاطر اعمال هولناکی که انجام داده اند مجازات شوند یا فیملسازان قصد داشته اند فیلمی کاملاً متفاوت بسازند. دلیل هر چه باشد، در فیلمهایی که در ادامه معرفی خواهیم کرد هیچ نیازی به همدردی با شخصیتهای اصلی وجود ندارد.
در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک بی نقصی آشنا کنیم که سرنوشت شخصیتهای اصلی آن برایتان مهم نیست، چه بمیرند و چه زنده بمانند.
اسپویل: در ادامه این مطلب در هر مورد ناچاریم بخشی از داستان فیلم را افشا کنیم.
۱۰- Unfriended (۲۰۱۴)
فیلم Unfriended که در ژانر ویدیو پیدا شده اینترنتی ساخته شده، داستان گروهی دانش آموز است که یک شب در یک مکالمه گروهی اسکایپ هستند، اما به یکباره یک کاربر مرموز که مدعی است روح لارا برنز است (همکلاسی آنها که دقیقاً یک سال پیش خودکشی کرده است) آنها را در وحشت فرو میبرد. گروه در ابتدا فکر میکند که این یک شوخی است، اما خیلی زود به واقعیت ترسناکی پی میبرند، وقتی این روح انتقامجو شروع به کشتن یک به یک این نوجوانان میکند.
همچنان که شب در حال سپری شدن است، لارا این نوجوانان را وادار به افشای رازهای هولناکی میکند که ثابت میکند آنها بسیار نفرت انگیزتر و خودخواهتر از آن چیزی هستند که به نظر میرسد. ترسناکتر و ناخوشایندتر از همه اینکه مشخص میشود هر یک از این دوستان به صورت مستقیم در اذیت و آزار و مرگ لارا دست داشته اند.
مقصر اصلی و کسی که بدترین رفتار را با لوری داشته شخصیت بلر است که با ناامیدی قصد دارد با یادآوری رابطه خوب گذشته، لوری را از کشتن خود منصرف کند. اما در پیچش پایانی داستان، روح لوری فاش میکند که بلر همان کسی بود که ویدیو وایرال نابود کننده زندگی او را اولین بار منتشر کرده است، ویدیویی که باعث اذیت و آزار گسترده لوری در مدرسه شده و در نهایت باعث شده وی جان خود را بگیرد. در کنار برداشت هوشمندانه خود از ژانر ویدیو پیدا شده، Unfriended از شخصیتهای نوجوان نفرت انگیز خود برای روایت یک تمثیل بسیار واقعی از وحشت اذیت و آزار سایبری استفاده میکند.
۹- Matriarch (۲۰۲۱)
فیلم Matriarch اثر بن استینر، داستان لارا را روایت میکند که تصمیم میگیرد برای اولین بار در ۲۰ سال گذشته و بعد از اینکه تجربه اوردوز مواد مرگباری داشته، به دیدن مادرش، سلیا، برود. وقتی لارا به خانه مادرش میرسد، در مییابد که ظاهراً هیچ کسی در این روستای انگلیسی عجیب و غریب پیر نشده است، از جمله مادر خودش. چیزی که در ادامه میآید یک روایت آرام سوز دیوانه کننده است که به تدریج رازهای تاریک روستا را همراه با اتفاقاتی هولناک که در کودکی لارا رخ داده آشکار میسازد. رفتارهای عجیب و نسبتاً خصمانه روستاییان باعث میشود که این افراد شبیه همان شهروندانی باشند که در فیلم مشهور Hot Fuzz میبینیم. اما رفتارهای عجیب سیلا و تاریخچه اذیت و آزار او باعث میشود که وی متفاوت از اکثر شخصیتهای شیطان صفت و شرور داستان باشد.
لارا نیز وضعیت بهتری در این زمینه ندارد. او یک زن بی پروا و آشفته است که مدام از کسانی که اطرافش هستند فاصله گرفته و ترجیح میدهد با هر کسی برای مدت کوتاهی رابطه داشته باشد. تنها شخصیت ظاهراً خوبی که در داستان میبینیم، ابی دوست دوران کودکی لارا است، اما در پایان داستان مشخص میشد که او نیز انگیزههای دیگری داشته و مشغول نقشه کشیدن برای خیانت به لارا به سود منافع خودش بوده است. نکته جالب اینکه دوست داشتنیترین و سمپاتیکترین شخصیت در کل این سریال همان هویت شیطانی داستان است.
۸- Piercing (۲۰۱۸)
بر اساس رمانی به همین نام نوشته ریو موراکامی (همان نویسندهای که فیلم Audition را ساخت)، فیلم Piercing که توسط نیکلاس پس ساخته شده، مخاطب خود را به عمق زیرپوست یک جامعه مرموز میبرد، جایی که با دو شخصیت رنج دیده آشنا میشویم که در یک بازی سایکوسکشوال و پرتنش موش و گربهای گرفتار میشوند. یکی از آنها مردی است که علاقهای سیری ناپذیر به کشتن انسان با یخ خرد کن دارد. وقتی با این شخصیت آشنا میشویم، او حتی در مورد کشتن دختر خردسالش با یخ خرد کن رویاپردازی میکند. این مرد تصمیم میگیرد تا هوس خود را برآورده کرده و با دقت تمام جزییات کامل قتل را برنامه ریزی میکند.
هدف او یک روسپی با بازی مایا واسیلوفسکا است که او را به بهانه مشتری بودن به اتاقی در یک هتل میکشاند. اما زندگی این زن خود به خاطر مصرف مواد مخدر و پارانویا در شرایط دیوانه واری قرار دارد. مدت زیادی طول نمیکشد تا نقشه مرد داستان به بیراهه میرود و بعد از یک سری سوء تفاهم ها، هیچ کدام مطمئن نیست که دیگری میخواهد او را بکشد یا با وی رابطه جنسی داشته باشد. با شروع آشوب، ما به عنوان مخاطب نیز چیزهای بیشتری در مورد گذشته ترسناک مرد داستان میفهمیم، در شرایطی که رفتار زن داستان خشونت بارتر از قبل میشود. این فیلم بدون چنین شخصیتهای منفور و ناخوشایندی هرگز نمیتوانست به این اندازه موفق و جذاب باشد.
۷- Goodnight Mommy (۲۰۱۴)
فیلم ترسناک اتریشی Goodnight Mommy در مورد مادری است که بعد از یک جراحی زیبایی و در حالی که صورتش با بانداژ پوشیده شده است، به خانه باز میگردد. رفته رفته دو پسربچه دوقلوی او به نامهای الیاس و لوکاس به وی مشکوک شده و به این باور میرسند که او مادر واقعی شان نیست. رابطه این مادر با فرزندانش چنان ناخوشایند بوده و ارتباط آنها چنان دور است که حضور لوکاس را به طور کامل نادیده گرفته و با خشم، الیاس را وادار میکند که دیگر در مورد برادرش صحبت نکند. رفته رفته تنش بین این دو برادر و مادرشان که به هویت او مشکوک هستند بالا میگیرد تا جایی که شاهد سکانسهای ترسناکی از خشونت هستیم که در آن ها، دو برادر به شکل بیرحمانهای دست به شکنجه کردن مادر خود میزنند.
اما در ادامه مشخص میشود که در تمام این مدت، لوکاس مرده بوده است، مرگی که در اثر اتفاقی نامشخص و به دست برادرش رخ داده که لایهای جدید از تراژدی را به این درام خانوادگی ویرانگر اضافه میکند. هم مادر و هم پسرش تلاش دارند با مرگ لوکاس به بدترین شکل ممکن کنار بیایند. در حالی که الیاس رنج کشیده رویایی ساخته که برادرش هنوز در آن زنده بوده و او را به رفتارهای خشن نسبت به مادر ترغیب میکند، مادر با دور شدن از فرزندی که به شدت نیازمند اوست با مرگ پسر دیگرش کنار میآید. علیرغم شرایط ناخوشایند و هولناکی که این خانواده خود را در آن میبیند، سخت است که بتوان برای هیچ یک از این شخصیتها احساس تاسف و همدردی کرد.
۶- Stoker (۲۰۱۳)
فیلم انگلیسی زبانی از پارک چان ووک (فیلمساز افسانهای سینمای کره جنوبی که فیلمهایی مانند Oldboy, Thirst و Lady Vengeance را ساخته)، Stoker یک رابطه خانوادگی در حال شکوفا شدن را روایت میکند که به یکباره وارد قلمرو وحشت میشود پس از آنکه اتفاقاتی عجیب و خشن رخ میدهند. بعد از مرگ شخصیت مردسالار فیلم، همسر داغدار او به نام اِولین و دختر نوجوانش ایندیا شاهد دیدار برادر مرموز استوکر به نام چارلز از خانه شان هستند، در شرایطی که تا پس از مرگ استوکر هرگز این برادر را ندیده اند. او آمده تا با همسر برادرش بماند و موفق میشود با وسوسه کردن اولین راه خود را به درون این خانواده باز کند. اما او و ایندیا خیلی زود شیفته هم میشوند و این رابطه جدید باعث میشود که نیمه تاریک ایندیا نمایان شود.
از عاشق شدن سریع اولین و فراموش کردن دخترش تا اشارات ناخوشایند به احساس مرد جوان نسبت به دختر نوجوان داستان، تمام خانواده استوکر در قالب شخصیتهایی ناخوشایند به تصویر کشیده میشوند که قوانین اخلاقی نه چندان مناسبی دارند. این شرایط زمانی بدتر میشود که گذشته مرگبار و همراه با قتل چارلز فاش میشود. در ادامه داستان مشخص میشود که نه تنها وی عامل مرگ پدر خانواده استوکر بوده بلکه در کودکی نیز برادر کوچکش را کشته است. حتی همکلاسی که در مقابل اذیت و آزارها علیه ایندیا مقاومت میکند نیز خیلی زود معصومیت و خوشایندی خود را از دست میدهد پس از آنکه سعی میکند به او تعرض کند.
۵- The Lighthouse (۲۰۱۹)
در ابتدای این فیلم ترسناک تاریخی با فضای تنگ و تاریک از رابرت اگرز به نام The Lighthouse شاهد حضور یک نگهبان جوان جدید یک فانوس دریایی به نام وینزلو با بازی رابرت پتینسون در یک جزیره دورافتاده هستیم که میخواهد شیفت خود را زیر نظر یک نگهبان باتجربه با شرارتی زیرجلدی به نام ویک با بازی ویلم دفو شروع کند. در تمام هفتههای ابتدایی، مخاطبان برای شخصیت وینزلو احساس تاسف و همدردی میکنند در شرایطی که به سختی کار میکند و مافوقش رفتار نامناسبی با وی دارد، کسی که به شدت نسبت به روشنایی فانوس دریایی حساس و سختگیر است. وقتی یک طوفان باعث وخیم شدن شرایط این دو در جزیره دورافتاده میشود، به تدریج دیوانگی بر فضا مستولی شده و رقابت خشونت بار این دو برای اعمال قدرت خود آغاز میشود. در بحبوحه مستی و توهمات، با این واقعیت روبرو میشویم که هر دو این مردان به یک اندازه شرور و نفرت انگیز هستند.
نه تنها ویک از شاگرد خود نفرت دارد بلکه برنامه ریزی کرده بود که دستمزد او را نیز نپردازد. وینزلو نیز قدیس نیست. در واقع وینزلو اسم واقعی او نیست، زیرا قبل از اینکه وینزلو باشد، چوب بری به نام توماس هاوارد بوده که مسامحه و بی تفاوتی او باعث مرگ یکی از همکارانش شده و هیچ تلاشی برای نجات او انجام نداده است. بدین ترتیب توماس اخراج شده و نام همکار مرده اش را انتخاب کرده و به دنبال یک زندگی جدید میرود. علاوه بر این، بی توجهی و بی احترامی او به باورهای شخصیت ویک است که باعث وقوع این شرایط ناخوشایند کنونی شده است.
۴- Ichi The Killer (۲۰۰۱)
به عنوان محصول ذهن پیچیده و ترسناک تاکشی میکه که فیلمهای Audition, Gozu و Visitor Q را ساخته، فیلم به شدت خشن Ichi The Killer را باید مضحکترین و سادیستیترین فیلم این کارگردان مشهور ژاپنی دانست. این فیلم که بر اساس مانگایی به همین نام ساخته شده، مخاطب خود را به خیابانهای تحت کنترل یاکوزا در ژاپن میبرد، جایی که یک عضو مافیای با شخصیت سادومازوخیست به نام کاکیهارا مامور میشود تا فردی که مسئول کشتن همراه به خشونت شدید رییسش بوده را پیدا کرده و بکشد. آن فرد کسی نیست جز ایچی، سایکوپاتی بدون ثبات رفتاری که از تماشای شکنجه و تجاوز به زنان لذت میبرد. علیرغم رفتارهای کودکانه اش، ایچی به اندازه کسانی که به قتل میرساند بیرحم و خشن است.
به این ورشکستگی اخلاقی، فردی به نام جیجی اضافه میشود، همان کسی که مسئول سوء استفاده احساسی از ایچی و تبدیل کردن او به قاتلی در جهت منافع خود است؛ و همچنین شخصیت کارن، یک زن زیبای فریبکار که او نیز به اندازه دیگران تمایلات بیرحمانه و سادیستی دارد. حتی کسانی که خشونت بی حد و مرز و شکنجههای کیکهارا را متحمل میشوند نیز کارهایی کرده اند که مستوجب چنین عقوبتی است. اگر چه ممکن است مخاطبان تصور کنند پسربچهای که ایچی از او در مقابل اذیت و آزار دیگر کودکان محافظت میکند تنها شخصیت شایسته همدردی و دلسوزی در این فیلم است، اما در پایان فاش میشود که او نیز به یک شخصیت شرور و بیرحم در این دنیای مافیایی تاریک تبدیل خواهد شد.
۳- Possum (۲۰۱۸)
وقتی یک عروسک گردان سابق به نام فیلیپ با بازی شان هریس به خانه دوران کودکی اش در نورفولک باز میگردد تا با عمویش مائوریس زندگی کند، تلاش میکند از دست عروسکی به نام پوسوم که نماد ترومای تمام دوران زندگی اش است خلاص شود. اما هر چه تلاش میکند، این عروسک عنکبوتی همیشه باز میگردد. همه چیز در مورد فیلم Possum که یک فیلم ترسناک آزمایشی از مت هولنس است، با یک سوررئالیسم تاریک و ترسناک تزیین شده است. کاغذ دیواری خانه قدیمی کنده میشود که باعث میشود این حس ایجاد شود که خانه از درون در حال نابود شدن است در حالی که شاخههای در هم پیچیده در مزارع اطراف خود شبیه پاهای عنکبوت هستند. حتی موسیقی متن فیلم نیز توهمی و ناموزون است.
بدین ترتیب جای تعجب ندارد وقتی میبینیم اندک شخصیتهای داستان نیز همانند حال و هوا و فضای فیلم، شخصیتهای ناخوشایند هستند، در حالی که بدترین آنها شخصیت مائوریس است. بیش از یک پیرمرد نفرت انگیز، مائوریس ریشه تروما و رنج فیلیپ است، کسی که سالها مسئول سوء رفتار جنسی و روانی او بوده و علاوه بر براده زاده اش، مسئولیت سوء استفاده و تجاوز بر بسیاری از پسربچههای آن اطراف را نیز بر عهده داشته است. اشتباه نکنید که ژست صبور و رنج کشیده فیلیپ شما را به این باور برساند که او شخصیتی کاملاً بیگناه و معصوم است. در بحبوحه واقعیاتی که در مورد شخصیت او فاش میشوند، به خوبی مشخص میشود که چه کارهای هولناکی انجام داده که لقب عروسک گردان «رسوا» و «منفور» را پیدا کرده است.
۲- I Saw The Devil (۲۰۱۰)
I Saw The Devil به عنوان اثری به شدت خشن و ویرانگر از جی وون کیم (سازنده فیلم ترسناک کرهای A Tale Of Two Sisters)، با قتل فجیع و مثله کردن یک زن باردار توسط قاتلی سادیستی به نام جانگ کیونگ چول آغاز میشود که بقایای جسد او را در داخل رودخانه رها میکند. از شانس بد او، نامزد این زن کسی نیست جز کیم سو هیون که یک افسر پلیس بوده و بعد از مرگ همسرش شروع به تحقیق در مورد پرونده قتل همسر خود و قتلهای مشابهی میکند که در شهر در حال وقوع است. مدت کوتاهی بعد او هویت قاتل را شناسایی میکند، اما به جای دستگیری وی و آوردنش به پای میز عدالت، سو هیون تصمیم میگیرد تا انتقام خاص خود را از این قاتل سریالی بگیرد، پس او را رها میکند تا بتواند به شکار و شکنجه او ادامه دهد.
از آن به بعد است که فیلم A Tale Of Two Sisters به یک بازی روانشناختی شیطانی تبدیل میشود که هر لحظه با خشونت بیشتری همراه میشود، در شرایطی که رقابت بین دو مرد تشدید میشود. کیونگ چول چیزی کم از یک هیولای واقعی ندارد. او زنان و مردان بیگناه بسیاری را با بیرحمی و خشونت قصابی کرده و هر زمانی که فرصتی داشته باشد دست به قتل میزند. او حتی رابطه دوستی نزدیکی با یک آدمخوار دارد. واضح است که چنین شخصیت شروری لیاقت هر شکنجه و مجازاتی را دارد. اما حتی کیونگ چول نیز شایسته چنین تنبیهی نیست. در تلاش خود برای انتقام، سو هیون نیز به اندازه قاتل سریالی داستان، شرور و بیرحم میشود- اگر بدتر نباشد- خشونت و شرارتی که با بیرحمی خاصی از وی در پایان فیلم همراه میشود هر چند شاید بسیاری از این حجم از خشونت نسبت به یک قاتل سریالی منفور چندان هم ناراضی نباشند.
۱- The Neon Demon (۲۰۱۶)
نیکلاس ویندینک رفن در فیلم به شدت ترسناک و مملو از لامپ نئونی The Neon Demon به نقدی بیرحمانه از دنیای مد و فشن میپردازد. این فیلم در مورد دختری ۱۶ ساله به نام جسی با بازی ال فنینگ است که پس از نقل مکان به لس آنجلس، به سرعت به چهره مشهور جدید دنیای مد و فشن تبدیل میشود. اما رقابت همراه با حسادت از جانب همتایانش عواقب مرگباری در پی دارد. برای اینکه بر نفرت انگیز و ناخوشایند بودن دنیای مد و فشن تاکید بیشتری داشته باشد، هر شخصیتی که جسی با آن مواجه میشود شخصیت ناخوشایندی است. از ایجنت او شروع میکنیم که جسی را ترغیب میکند در مورد سنش دروغ بگوید، یا عکاسی که از جسی میخواهد برای اولین عکس هایش لخت شود و حتی طراح مد و فشن خودبزرگ پنداری که زیبایی را بر هر چیزی ارجحتر و ارزشمندتر میداند.
از همه بدتر نامزد مسنتر جسی است که (علیرغم رابطه آگاهانه با یک دختر زیر سن قانونی) به خاطر ظاهر و زیبایی اش با جسی رابطه دارد و بیشتر به دنبال منافع خود است تا موفقیت جسی؛ و بعد نوبت شخصیت مالک متل با بازی کیانو ریوز است که نشان میدهد یک قاتل سریالی است و کودکان را طعمه خود قرار میدهد. در حالی که بی تجربگی نوجوانانه جسی در ابتدا او را شخصیتی در ظاهر سمپاتیک میسازد، اما اون نیز در دنیای مد و فشن غرق شده و همانند دیگر افراد این حوزه، سرد و خودخواه میشود، تا جایی که تنفر خود از زنی که میخواهد شبیه او باشد را ابراز میکند. نکته خنده دار اینکه او لحظاتی بعد توسط زنانی که فکر میکرد دوستانش هستند کشته شده و خورده میشود.
منبع: روزیاتو