۱۰ فیلم ترسناک سرگرم کننده که داستانهایی به شدت گیج کننده و پیچیده دارند
دستکم در ژانر وحشت مقداری پیچیدگی و گیج کننده بودن میتواند به فاکتور ترس کمک کرده و راه را برای سورپرایزهای خارق العاده و تکان دهنده باز کند، پس خوش بین بمانید! در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک پیچیده و گیج کننده آشنا کنیم که از حل معمای آنها لذت خواهید برد.
در مورد جذابیت فیلمی که میتواند شما را کاملاً گیج و سردرگم کند خیلی چیزها میتوان گفت. فیلمی که این ویژگیها را داشته باشد باید دائم شما را در حال حدس زدن نگه دارد، پایانی داشته باشد که در سراسر داستان ماند یک راز باشد و دائماً شما را در استرس و حالت نیم خیز نگه دارد.
اما این ترکیب باید بسیار دقیق باشد، زیرا در غیر این صورت، خیلی زود ممکن است وارد قلمرو «چه اتفاق مسخرهای داره اتفاق میافته؟» شویم و هیچ کسی دوست ندارد در چنین موقعیتی باشد. گیج کننده خواندن یک فیلم ضرورتاً یک توهین یا صفت منفی نیست. منظور این است که به آن همه سینماروهایی فکر کنید که گله میکردند دستکم در بار اول چیزی از فیلم Inception نفهمیده اند.
نیاز داشتن به تفکر و تعمق باعث نمیشود که یک فیلم بد باشد و داشتن پتانسیل همه چیز به جایگاهی خداگونه یک نکته بسیار مثبت است، جایی که همه کسانی که فیلم را تماشا میکنند و آن را درک میکنند با احساس باهوش بودن و رضایت سینما را ترک میکنند. شوربختانه همه فیلمهای گیج کننده و پیچیده قرار نیست آن لحظه شفافیت و آخر راضی کننده را داشته باشند.
دستکم در ژانر وحشت مقداری پیچیدگی و گیج کننده بودن میتواند به فاکتور ترس کمک کرده و راه را برای سورپرایزهای خارق العاده و تکان دهنده باز کند، پس خوش بین بمانید! در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک پیچیده و گیج کننده آشنا کنیم که از حل معمای آنها لذت خواهید برد.
۱۰- Amulet
اگر صورت ایملدا استاونتون در هنگام بازی در نقش دلورس اومبریج شرور در فرانچایز هری پاتر هنوز هم باعث میشود رعشه بر اندامتان بیفتد، پس میتوانید حس مشابهی را در تماشای او در این فیلم ترسناک واقعی داشته و حتی این ترس را دو چندان تجربه کنید. استاونتون در فیلم Amulet نقش یک راهبه شیطان صفت را بازی میکند که شخصیت اول داستان، توماز، را به یک شرایط پیچیده و ناخوشایند رهنمون میکند. در نگاه اول، توماز فکر میکند در حال کمک به زنی برای مراقبت از مادر بیمارش است، اما در نهایت خود را در حلقه یاران شیطان میبیند.
توماز یک گذشته شیطانی و ناخوشایند دارد که از طریق فلش بکهای سراسر فیلم با بخشهایی از آن روبرو میشویم. ارتباط حقیقی آنها با ماجراهای امروز داستان واضح نیست، اما میتوانیم حدسهایی بزنیم، همانند حدسهایی که در مورد شیطان میزنیم، اینکه چرا اینجا هستند، چرا ایملدا استاونتون میخواهد کسی از شیطان مراقبت کنید و میلیون حدس دیگر. منبع اصلی گیجی و ابهام در این فیلم، اما ندانستن چگونگی ارتباط حال و گذشته است و همچنین درک انگیزه شخصیتها در این شرایط پیچیده و عجیب. Amulet ضرورتاً یک فیلم بد نیست، اما در استفاده از ترفند مبهم بودن به نفع خود چندان خوب عمل نمیکند.
۹- Triangle
بازی کردن زدن با زمان و تداوم زمانی یکی از سریعترین راهها برای از دست دادن مخاطب است. همگی به لوپهای زمانی و چیزهای اینجوری علاقه داریم، اما اگر نتوانیم بفهمیم کی کیست و چرا شخصیتهای در حال انجام کار کنونی شان هستند، فیلم جذابیت خود را از دست میدهد. فیلم Triangle یک فیلم فوق العاده در مورد لوپ زمان است، در مورد شخصیت جس که خود را در دریا و گرفتار در یک حلقه زمانی مییابد. چیزی که به عنوان یک سفر دریایی با دوستش آغاز میشود، به هزارتویی گیج کننده از اکشن و عواقب کارها تبدیل میشود، با همزادهای قاتل، مرگهای ناگهانی و مرغان دریایی مرده بی شمار.
وقتی فکر میکنید دریافته اید که این همه اتفاق و شخصیت چگونه در یک داستان قرار میگیرند، با رسیدن به پایان داستان گیجی و سردرگمی دوباره از نو آغاز میشود و باز باید ببینید همه چیز چطور آغاز شد. قالب زمانی برای حلقه زمانی بسیار بزرگتر از آن چیزی بود که فکر میکنید و علیرغم تمام تلاشها به نظر میرسد هیچ راهی برای فرار از آن وجود ندارد. همه چیز از کجا شروع شد؟ کجا به پایان میرسد؟ آیا این لوپ برای همیشه ادامه دارد؟ جوابی برای هیچ کدام نداریم!
۸- Infection
نام فیلم طوری است که ظاهراً نمیتوان انتظار فیلم فوق العادهای از آن داشت، اما Infection چیزی بسیار دورتر از یک فیلم ترسناک معمول در مورد مسائل پزشکی است. یک ویروس ناشناخته در یک بیمارستان شیوع پیدا میکند و باعث میشود مادهای سبزرنگ از بدن افراد مبتلا ترشح شده و ثبات روانی شان را از دست بدهند. این بیماری از ناکجاآباد و به یکباره از راه رسیده است و از کارمندی به کارمند دیگر منتقل میشود تا اینکه همه مبتلا میشوند.
برای پیچیدهتر کردن اوضاع، رفته رفته میفهمیم که هیچ کسی آن طوری که فکر میکردیم نیست و آن اتفاقات آنطوری که ما دیده ایم رخ نداده اند. در این فیلم با یک ماده چسبناک بیرون سلولی مواجه هستیم، همچنین اجساد غیرقابل شناسایی، هویتهای دائماً در حال تغییر و خاطرات اشتباهی و همه چیز متغیر است. پایان فیلم را اسپویل نمیکنیم، اما صادقانه بگوییم که پایان فیلم نیز کار زیادی برای پاسخ دادن به ابهامات ما انجام نمیدهد و حتی پیچیده ترش نیز میکند. اگر مادههای چسبناک سبز رنگ فیلمهای ترسناک و گیج شدن را دوست دارید، این فیلم گزینه مناسبی برای شماست.
۷- Hereditary
از این فیلم در موضوعات و زوایای مختلف بارها و بارها صحبت شده است و این صحبتها گاه در مورد گیج کننده بودن آن در بخشهایی از داستان است. در مقالهای در وبسایت ایندیپندنت گفته شته است که مشکل اصلی فیلم Hereditary این است که سینماروهای عمومی در واقع چیزی که میبینند را درک نمیکنند و زمانی که فیلم به انتهای دیوانه کننده اش میرسد، تعداد زیادی از تماشاگران دیگر توانایی درک داستان و پیچیدگی هایش را ندارند.
اما در سراسر فیلم میلیونها سرنخ کوچک وجود دارد، لحظاتی که از اتفاقات پیش رو خبر میدهند و در صورت پلک زدن در زمان اشتباه این ارجاعات به داستان واقعی فیلم را از دست خواهید داد. این رویکرد دقیق و پرجزییات باعث شده که اولین تجربه کارگردانی آری آستر یکی از بهترین و تحسین شدهترین فیلمهای ترسناک عصر مدرن باشد هر چند باعث شده بخش زیادی از داستان برای کسانی که توجهی به زمان و تسلسل زمانی ندارند، غیرقابل درک باشد.
اگر نتوانسته اید با اتفاقات فیلم پیش بروید، سکانس پایانی فیلم بیش از پیش شما را گیج میکند: گروهی از افراد عریان در یک خانه درختی دور هم جمع شده اند تا الکس وولف و سر بریده شده خواهرش در داستان را پرستش کنند. با دیدن این سکانس از خود خواهید پرسید: این دیگه چیه؟ وقتی فیلم را با تمام جزییات و داستان خاص آن که شما را آرام آرام میسوزاند در نظر بگیریم، با یک شاهکار در عرصه زمینه چینی و قرار دادن سرنخها مواجه میشویم که خیلی راحت در میان بهترین فیلمهای ترسناک دهه اخیر قرار میگیرد. اماای کاش رسیدن به این نقطه پایانی تا به این اندازه سخت و گیج کننده نبود!
۶- The Third Part Of The Night
فیلم The Third Part Of The Night که با الهام از تجارت پدر کارگردان در اوکراین تحت اشغال نازیها ساخته شده بیشتر شبیه یک سفر است. فیلم داستان شخصیت میکال را روایت میکند که مجبور است نظاره گر کشته شدن مادر، همسر و پسرش توسط نیروهای گشتاپو باشد.
بعد از این ماجرا است که میکال به نیروهای مقاومت میپیوندد و در این مدت نیز به عنوان غذا دهنده به زالوها در یک مرکز تحقیقاتی کار کند و بدین ترتیب است که زندگی اش به یک دنیای کابوس وار وارد میشود. او با شبح همسر و پسرش روبرو میشود، با مردم محلی صحبت میکند و پاسخهای مرموز دریافت میکند، توهم صحبت کردن با مردگان را دارد و با جنازههای آنها روبرو میشود. روایت رویا گونه و دائماً متغیر این داستان با خشونت و وحشت واقعی اشغال کشور توسط نازیها دو چندان میشود.
با توجه به سبک فیلم شاید ناخوشایند و ترسناک جلوه کند، اما با الهام گرفتن از جنایتهای تاریخی واقعی، عناصری از وحشت سنتی را وارد داستان خود میکند. شاید گاهی اوقات تماشای بخشهایی از این فیلم شما را درمانده کند، زیرا درک اتفاقات فیلم کمی دشوار است، اما نتیجه یک فیلم بسیار تاثیرگذار است، زیرا یک فضای جهنمی خلق میکند.
۵- Mother!
دشواری فیلم Mother! در این است که نمیتوانید چیز زیادی برای درک پر از ایما و اشاره فیلم پیدا کنید و به همین دلیل انتخاب روش درست برای تفسیر درست داستان نیز دشوار میشود. اگر بدون هیچ اطلاعاتی در مورد فیلم به تماشای آن بنشینید، مدتی زمان میبرد تا به دیوانه کننده بودن فیلم پی ببرید و زمانی که این موضوع را درک کنید با این واقعیت مواجه شده اید که اصلاً نمیدانید چه اتفاقی در داخل فیلم در حال رخ دادن است.
خیالتان راحت باشد که این موضوع در هر صورت تغییری نخواهد کرد! داستان فیلم که از دیدگاه همگان یک استعاره بزرگ است، در حال و هوای خود دچار تغییرات و پیچ و تابهای فراوان میشود، در حالی که داستان از خانه آرام و راحت شخصیتهای اصلی داستان آغاز میشود. یک زوج در خانهای بزرگ و جدا افتاده زندگی میکنند؛ شوهر یک نویسنده و زن او نیز یک زن خانه دار معمولی است.
بعد از اینکه این زوج گروهی غریبه را به خانه خود راه میدهند، همه چیز در سراشیبی سقوط و دیوانگی قرار میگیرد. اما این لوکیشن واحد باعث نمیشود که داستان و اجزای آن ساده باشد و در واقع باعث میشود که سوالات بیشتری در ذهن ما به عنوان بیننده شکل بگیرد که با «چرا خانه اکنون به یک منطقه جنگی متروکه تبدیل شده است» و «چرا این بچه را دور محراب میچرخانند؟» آغاز میشوند. درک تمام اتفاقات و حرکات فیلم کار سادهای نیست و هر بینندهای هر چند وقت یکبار در بخشی از داستان دچار گیجی و درماندگی خواهد شد. این فیلم بدون شک یک اثر هنری است، اما از آن دسته آثار هنری که مغز همه ما نمیتواند آن را درک کند.
۴- Hagazussa
نقدهای این فیلم خیلی بد نیستند، اما به طور کلی، نقدهای منفی فیلم نسبت به نامفهوم بودن و غیرقابل درک بودن داستان آن مربوط بوده اند. این فیلم که بر اساس یک داستان کافری قدیمی و باورهای این فرقه شکل گرفته، تقریباً برای هر اتفاقی یک توضیح دارد، اما اگر یک انسان معمولی با دانش اندک نسبت به بی خدایی در قرن پانزدهم میلادی هستید، فیلم Hagazussa یک سرگیجه کامل برای شما خواهد بود.
این فیلم که به چهار بخش تقسیم شده در مورد زنی بی خدا به نام آلبرن است که در یک کلبه جنگی دوردست زندگی میکند. بعد از مرگ مادر، در پس زمینه فضایی کوهستانی و تاریک، اتفاقات هولناکی یکی پس از دیگری برای این شخصیت رخ میدهند که همه آنها به یک نیروی شیطانی جادوگری و ماوراءالطبیعه ارتباط دارند.
به گفته کارگردان فیلم، لوکاس فیلگلفلد، «این فیلم سعی دارد تا یک تصویر ذهنی بسیار شخصیت و همدلانه از یک ذهن بیمار و کابوس گونه ترسیم کند» و همانطور که میتوانید انتظار داشته باشید، ذهن گفته شده داستان سادهای برای دنبال کردن نخواهد داشت. به محض اینکه پای داروهای روانگردان به میان میآید، اوضاع به شکل تضمین شدهای دیوانه وار خواهد شد؛ و این فیلم نیز نیازی زیادی به فشار مضاعف برای ورود به حوزه دیوانگی ندارد.
۳- Vivarium
حتی اگر به نحوی موفق شوید داستان فیلم را درک کنید، حتی وقتی که به پایان فیلم میرسید و معنای آن را درک نکنید نیز گیج و سردرگم به حال خود رها شده اید. درست است که برخی فیلمها معنای عمیق تری از آنچه در برابر چشمهای ما رخ میدهد ندارند، اما فیلمهای هنری و ایهام داری مانند Vivarium باید معنایی داشته باشد، در غیر این صورت هدف از داستان آن چه میتواند باشد؟
این فیلم در واقع داستان زوجی را روایت میکند که خود را در یک هزارتوی بی پایان از خانههای روستایی گرفتار میبینند در حالی که برخلاف میلشان یک کودک فضایی انسان نما را بزرگ میکنند. با بزرگتر شدن نوزاد، او قویتر شده و زوج ضعیفتر میشوند. در نهایت این زوج میمیرند و کودک آنها که اکنون بالغ شده، جنازه آنها را در حیاط خانه دفن کرده و در یک دفتر املاک مشغول به کار میشود.
پیام فیلم احتمالاً این نیست که املاک فروشان و خانه داران موجودات فضایی انگل مآب هستند، اما چنین پیامی که ممکن است بعضی از این فیلم دریافت کنند نیز جذاب است. البته این همان نکتهای است که باعث پیچیدگی و گیج کنندگی فیلم میشود که همه چیز مثل ابراز عقیده و ایده پردازی است.
در ابتدای فیلم به صورت یک فیلم مینی مستند با سبک زندگی فاخته (پرندهای که تخمش را در لانه پرندگان دیگر میگذارد تا آنها را بزرگ کنند) آشنا میشویم و شاید این موضوع ما را به مسیر درست رهنمون سازد و بعد از آن است که شاید از خود بپرسیم: منظورتان چیست؟ یعنی همه نوزادان انگلهایی هستند که در نهایت والدینشان را میکشند؟ پیام هر چه باشد، هر کسی به اندازه کافی برای درک و پردازش آن باهوش نیست. دستکم نویسنده اینطور است!
۲- Kill List
در اولین بار تماشا کردن، فیلم ترسناک Kill List یک فیلم دیوانه کننده بسیار عجیب و غریب است. این فیلم از یک تریلر جنایی به یک فیلم ترسناک مربوط به فرقههای مذهبی تبدیل میشود و در این مسیر مخاطب را کشان کشان دنبال خود میکشد در حالی که به وقعی به زجههای او برای کمی شفاف سازی در مورد ماهیت داستان نمیکند.
برخلاف دیگر فیلمهای این فهرست، روایت این فیلم به خودی خود گیج کننده نیست: دو سرباز سابق اکنون ماموریت کشتن یک نفر را بر عهده گرفته و وارد عمل میشوند. در نیمه راه عملیات میخواهند دست از ماموریت بکشند و از آن خارج شوند، اما به آنها اجازه ناتمام رها کردن کار داده نشده و پس از آن است که آشوب و کشمکش آغاز میشود.
مشکل به جزییات داستان باز میگردد: هویت شخصیت ها، اهداف و نیتشان، اتفاقاتی که در پشت دوربین رخ داده و ما رخ دادن آنها را نمیبینیم و در نهات نتایج را شاهد هستیم. به همین خاطر، در سراسر فیلم نمیدانید به چه کسی باید اعتماد کنید و به کجا پناه ببرید و باید گفت نکته درمانده کنندهتر این است که مخاطب دقیقاً در شرایط شخصیتهای اصلی داستان قرار میگیرد. گاهی اوقات تماشای فیلم بسیار پرتنش و حتی دشوار میشود، اما اگر به دنبال یک فیلم غیرقابل پیش بینی، پرتنش و مهیج و البته پر از تعلیق میگردید، این فیلم یکی از بهترین گزینههای شماست.
۱- I'm Thinking Of Ending Things
وقتی به برداشت افراد از این فیلم نگاه میکنیم، متوجه میشویم که با فیلمی مواجه هستیم که دیدگاهها نسبت به آن بسیار متفاوت و دوگانه بوده است. یا آن را با تمام زیبایی هنری گیج کننده اش دوست دارید یا با ذره ذره وجودتان از آن متنفر خواهید بود و به این فکر کنید که شاید بهتر بود دو ساعت کوتاهتر نیز میبود.
این فیلم چارلی کافمن علیرغم نقدهای منتقدانی که دوستش نداشته اند، توانسته اعتبار قابل توجهی برای خود کسب کند و ماهیت گیج کننده ذاتی فیلم چیزی است که باعث شده I'm Thinking Of Ending Things از دیدگاه بسیاری یک شاهکار سینمایی باشد. داستان با یک روایت بسیار ساده آغاز میشود: زنی با نامزدش به دیدن والدینش میرود، اما او به همین زودی به فکر پایان دادن به رابطه خود با این مرد است.
صادقانه بگوییم که هیچ راه سادهای برای خلاصه کردن شکل گیری، پیچشها و فراز و نشیبهای داستان وجود ندارد و تقریباً غیرممکن است که هر ایما و اشارهای را با منطق درک کرد. این فیلم پر از گیج کنندگی روایی غیرخطی، تصاویر متناقض و گاهی اوقات نیز گفتگوهای بدون توقف در کنار یک فضای ساکت و جذاب است.
در اینجا با فیلمی مواجه هستید که به تحلیل و تفسیر نیاز دارد و همچنین زمان برای هضم کردن و کنار آمدن با آن. اما واقعیت این است که بعد از این همه تفکر و تعمق نیز چیزی از گیج کنندگی و پیچیدگی فیلم کم نمیشود، اما بیش از پیش برای شما زیبا جلوه خواهد کرد.
منبع: روزیاتو