۱۰ فیلم ترسناک بسیار قوی و جذابی که علیرغم داشتن داستانی ساده زهره ترکتان میکنند

فراهم کردن یک ترکیب خوب از تعلیق، کشتار و تهدیدی شیطانی و تاریک بیشترین اهمیت را در ساخت یک فیلم ترسناک موفق دارد. برای ۱۰ فیلمی که در ادامه خواهند آمد، ساده نگه داشتن و تمرکز اصلی روی یک موضوع واحد و خاص باعث شده که جذابیت فیلمها دو چندان شود.
وقتی پای داستان سرایی به میان میآید، گاهی اوقات هر چه کمتر بهتر است. کمتر ژانری به اندازه ژانر وحشت از این طرز تفکر سود برده اند. مفاهیم سرراست و کاملاً شیطانی مانند قاتلان ماسک دار یا خانههای جن زده راه را برای فیلمهای شاهکار ترسناک و بدون پیچیدگی باز میکنند.
برای درک این موضوع تنها کافی است به ژانر فرعی محبوب اسلشر نگاه کنید. اکثر فیلمهای اسلشری که ساخته شده اند به یک فرمول و خط روایی واحد و محدود پرداخته که معمولاً به یک دختر بازمانده پایانی ختم میشود که بعد از کشتن قاتل شیطان صفت، تنها بازمانده ماجراست.
اکثر فیلمهای زیرژانر خانههای جن زده نیز در مورد گروهی از شخصیت هاست که به شکلی ماوراءالطبیعه در وحشت فرو میروند، تا اینکه رفته رفته معمای ماجرا را حل کرده و عامل اصلی این ترس و وحشت را کشف میکنند. وقتی مفهوم داستان ساده و سرراست باشد، فیلمسازان میتوانند تلاش بیشتری روی شخصیت پردازی و تمرکز روی فاکتور ایجاد ترس داشته باشند.
موضوع دوم، به طور ویژه، مهمترین نقش را در ارزشمندسازی کلی تجربه ترس فیلم دارد. فراهم کردن یک ترکیب خوب از تعلیق، کشتار و تهدیدی شیطانی و تاریک بیشترین اهمیت را در ساخت یک فیلم ترسناک موفق دارد. برای ۱۰ فیلمی که در ادامه خواهند آمد، ساده نگه داشتن و تمرکز اصلی روی یک موضوع واحد و خاص باعث شده که جذابیت فیلمها دو چندان شود.
The Hitcher (۱۹۸۶)
هیچ فیلمی به اندازه این فیلم کلاسیک دهه هشتادی نشان نمیدهد که چرا سوار کردن یک مسافر سر راهی ایده خوبی نیست. در فیلم The Hitcher، روتگر هاور در نقش جان رایدر سایکوپات در مسیر بی نقص یک شخصیت شیطانی گام بر میدارد.
وقتی شخصیت جیم هالزی این اشتباه تغییر دهنده مسیر زندگی اش را مرتکب شده و رایدر را سوار میکند، زندگی او به سرعت زیر و رو میگردد، بعد از آنکه در یک بازی ترسناک موش و گربه با این قاتل مرموز گرفتار میشود. در اینجا هیچ دلیل واضحی برای آدم آزاری پرخشونت رایدر دیده نمیشود. تنها چیزی که برای هالزی اهمیت دارد، خلاص شدن از دست رفتارهای خشن این مسافر سرراهی است.
نداشتن انگیزه و تاکید روی تعقیب و گریز، به جای داستان گذشت و توسعه شخصیت، باعث میشود که این فیلم پرتنش سرعت روایی بالایی داشته و یک مطالعه موثر در داستان سرایی مینیمالیستی باشد که به خوبی باعث ایجاد حس تعلیق و تنش میشود. اوج پر از اکشن فیلم از فاکتور ترس آرام سوزی که فیلم تا آن نقطه ایجاد کرده نهایت استفاده را میبردو سکانس پایانی نیز از لحاظ شماتیک بی نقص است، به خاطر جذابیتی که دو شخصیت اصلی بین خود دارند.
تصویر بهت زده کاپیتان استریج در سکانس پایانی، نمایانگر موثری از حس وحشت و ترسی است که مخاطب در این لحظه از فیلم تجربه میکند. اگر این فیلم بیش از این روی مسائل پیچیده متمرکز میشد، بدون شک بخش پایانی داستان نمیتوانست تا به این اندازه موثر باشد.
It Follows (۲۰۱۴)
پرداختن به یک موجودیت ترسناک که از طریق تماس جنسی منتقل میشود، در زمان انتشار فیلم It Follows در سال ۲۰۱۴ اصلاً انقلابی به نظر نمیرسید. اما در نگاه دوم، با مفهومی به شدت ساده مواجه میشوید که با موفقیت داستان را پیش میبرد، بدون اینکه پیچیدگی یا پیچش داستانی خاصی در روایت ماجرا باشد.
یک هویت مرموز و قاتل در تلاش برای پیدا کردن و کشتن قربانی است. برای شخصیت اصلی جی، وی بعد از خوابیدن با مردی که قبلاً به هدف این موجودیت قاتل تبدیل شده، به قربانی جدید آن تبدیل میشود. اگر این موجود مرموز به اندازه کافی قربانی خود را تعقیب کند، جی نیز همان سرنوشتی را پیدا خواهد کرد که دیگر قربانیها تجربه کرده اند.
در کل، این فیلم یک اثر ترسناک موثر با سرعت روایت مناسب است که درماندگی و تلاشهای ناامیدانه شخصیت اصلی برای خلاص شدن از دست این هیولای تغییر چهره دهنده، پیش از اینکه خیلی دیر شود، را روایت میکند. دیوید رابرت میچل، کارگردان فیلم، در مسیر داستان با یک سری از کلیشههای ژانر وحشت بازی میکند تا در نهایت به اوج جذاب داستان میرسد.
این فیلم چهار سال پس از فیلم تحسین شده دیگر میچل به نام The Myth of the American Sleepover منتشر شد. علیرغم تفاوت شدید ژانر دو فیلم، هر دوی آنها به تمهای مشابهی از خشم و هویت جنسی نوجوانان میپردازند. برای میچل، این دو فیلم، قدرت و ارزش او به عنوان کارگردانی که با بودجههایی اندک کار میکند را ثابت کرده اند.
Cujo (۱۹۸۳)
علیرغم طبیعت خوش مشرب و دوست داشتنی شان، در این اقتباس از رمان ترسناک استفن کینگ، از نژاد سگ سنت برنارد با اثری بسیار تکان دهنده و ویرانگر استفاده شده است. داستان فیلم Cujo در مورد سگی است که در ابتدای داستان یک سگ بزرگ مهربان است، یک سگ خانگی دوست داشتنی که اشتباه بزرگ تعقیب کردن یک خرگوش را مرتکب شده و وارد یک غار مرموز میشود.
در آنجا، یک خفاش هار او را گاز گرفته و او را نیز به این بیماری مبتلا میکند. دیگر لازم به گفتن نیست که پس از این ماجرا، روزهای کوجو به عنوان یک عضو قابل اعتماد در خانواده ترنتون به سرعت به پایان میرسد؛ و این کل داستان فیلم Cujo است: سگ بزرگی که هار میشود. این فیلم ساختاری تقریباً شبیه فیلمهای اسلشر دارد، در حالی که این سگ دیوانه شده دائماً شخصیتهای جانبی را به ترسناکترین شکل ممکن کشته و از هم میدرد.
در نهایت، پسر و مادر خانوادهای که پیشتر کوجو را یکی از اعضای خانواده خود میدانستند در داخل ماشینی گرفتار میبینند که سگ هار قصد وارد شدن به آن را دارد. این بخش از فیلم بسیار کلاستروفوبیک و ناخوشایند است که در آن تنش به سرعت بالا میگیرد. از بازی به شدت وحشت زده دی والاس در نقش دونا ترنتون تا بدلکاریهای متعددی مرتبط با سگ داستان، این فیلم از آن فیلمهایی است که شاید احمقانه جلوه کند، اما میتوان آن را اقتباسی موثر از یکی از محافظه کارانهترین تلاشهای استفن کینگ در زمینه نوشتن داستانهای ترسناک دانست.
Open Water (۲۰۰۳)
داستان واقعی و ترسناک تام و ایلین لونرگان الهام بخش ساخت این فیلم بسیار ترسناک با بودجهای اندک بود. لونگرنها در جریان یک غواصی در دریای مرجانی در استرالیا در سال ۱۹۹۸ رها شدند. زمانی که تیم متوجه گم شدن آنها شد، این دو دیگر کاملاً از دیدشان دور شده بودند.
در فیلم Open Water، سوزان واتکینز و دانیل کینتنر نیز خود را در شرایطی کاملاً مشابه مییابند، زن و شوهری که پس از جدا شدن احمق گونه از دیگر اعضای گروه در جریان یک غواصی تفریحی، جا گذاشته میشوند. از آن به بعد، شاهد وضعیت این زوج هستیم، در شرایطی که لحظه لحظه سرنوشتی تاریک به آنها نزدیکتر میشود. به هیچ عنوان در این فیلم خبری از وحشتهای متمرکز بر جامپ اسکر نیست، اما Open Water به خوبی ترس تنها بودن در دل دریا را به نمایش میگذارد.
گرسنگی و دیوانگی که رفته رفته این دو شخصیت را به بند میکشد، همراه با کوسههای گرسنهای که دورشان پرسه میزنند، تماشای این فیلم را به تجربهای تلخ و دشوار تبدیل میکند. در کل، در اینجا با یک تریر بسیار ساده، اما به شدت موثر مواجه هستیم.
نداشتن هیچ داستان پردازی واقعی بعد از اینکه زوج داستان خود را در دل دریا تنها میبینند، به وحشت بی هدفی که این دو خود را ناگهان در آن مییابند میافزاید. تنها کاری که مخاطب میتواند بکند این است که از اعضای گروه عصبانی باشد که تازه بعد از بازگشت به خشکی متوجه میشوند که این زوج را در دل دریا جا گذاشته اند، اما دیگر عصبانیت از آنها نیز فایدهای ندارد.
Goodnight Mommy (۲۰۱۴)
این فیلم ترسناک اتریشی که در سال ۲۰۱۴ ساخته شد، به ترس دو پسربچه دوقلوی ۱۰ ساله میپردازد که مادرشان از یک جراحی صورت عمده به خانه باز میگردد. در طول فیلم، این دو پسربچه شروع به ظنین شدن به زنی میکنند که صورتش زیر آن همه بانداژ مخفی شده و فکر میکنند مادرشان نیست.
چنین مفهومی برای یک فیلم ترسناک به شدت وحشت زاست، در حالی که مخاطب رفته رفته گذشته تاریک این خانواده را کشف میکند. اگر چه روایت کلی و اصلی داستان در فیلم Goodnight Mommy ساده است، اما ماجراجوییهایی که شخصیتها دارند و پیچش داستانی پایان داستان، باعث میشود که کاملاً غافلگیر شویم.
در این فیلم شاهد نوعی از داستان پردازی هستیم که باعث میشود تماشای دوباره فیلم برای دیدن سرنخهای بسیاری که در طول داستان کاشته شده تضمین شود. مخاطب در تماشای این فیلم به سفری برده میشود که وقتی در پایان همه چیز فاش میشود، تمام ماجرا منطقی جلوه میکند، اما هنوز هم در آن لحظه پایانی، مخاطب در بهت و حیرت فرو رفته است.
تاکید روی دیدگاه بسیار ساده کودکان داستان، تاثیر بیشتری به این عوامل شوکه کننده اضافه میکند. بدین ترتیب، یک داستان پردازی کاملاً ساده و سرراست به یک سری ترسهای غیرمنتظره و تکان دهنده منجر میشود. این فیلم که نویسندگی و بازیهای آن در حد اعلا بود، سال گذشته در قالب یک فیلم هالیوودی بازسازی شد، اما با تغییر فرمول وحشت زایی داستان، هرگز نتوانست به تاثیرگذاری فیلم اورجینال نزدیک شود.
Hell Fest (۲۰۱۸)
در یک طعنه به شدت بیرحمانه، یک پارک سرگرمی با تم وحشت به منظر برخی از واقعیترین وحشت ها، در این شاهکار ترسناک کمتر دیده شده منتهی میشود که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. با بازگشت به رویه فیلمهای اسلشر کلاسیک، فیلم Hell Fest داستان یک قاتل خونخوار با نام «دیگری» را روایت میکند.
همانند بسیاری از اسلشرهایی که قبل از این فیلم ساخته شده اند، دیگری نیز علاقه خاصی به سلاخی کردن نوجوانان دارد. برای شخصیتهای ناتالی و بروک، حضور این قاتل به شکل غیرمنتظره ای، فستیوال جذاب آنها را به یک کابوس مرگبار تبدیل میکند. مدت زمان زیادی طول میکشد تا قاتل داستان بتواند قربانیان بسیاری را روی هم تلنبار کند، اما وقتی این کار را میکند، یک مسیر هیجان انگیز را طی کرده و در نهایت به یک اوج شبه هزارتو میرسیم که جذابیت داستان را دو چندان میکند.
فیلم Hell Fest بارها به کلیشههای بی معنی مترادف با ژانر اسلشر ارجاع میدهد، و از آنها برای ایجاد تاثیری ترسناک پس از شروع کشتارها استفاده میکند. در زمان انتشار، این فیلم مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و بسیاری از نقدها به داستان پردازیهای اندک و استفاده از کلیشههای ژانر اسلشر به عنوان نقصهای اصلی فیلم اشاره کردند.
اما برای طرفداران این ژانر، سادگی و سبک روایی کلاسک داستان دقیقاً همان چیزی است که باعث جذابیت فیلم میشود. از همه بهتر اینکه، یک سکانس بسیار غیرمنتظره و ویرانگر در پایان فیلم وجود دارد که بیش از پیش مخاطب را با شخصیت آدمکش داستان آشنا میکند.
The Strangers (۲۰۰۸)
در یک اتفاق بسیار بد برای کسانی که برای تعطیلات به یک خانه اجارهای میروند، سه قاتل دیوانه به خانه اجارهای زوجی به نامهای کریستن و جیمز برخورد میکنند. سادگی روایت اغلب نهیلیستی فیلم The Strangers در افشاگری این موضوع است که چرا قاتلان این دو را هدف قرار داده اند. هیچ پیچش داستانی یا هدف شخصی در کار نیست و دلیل خیلی ساده است، اینکه کریستین و جیمز بیچاره آن شب در خانه هستند.
تقریباً تمام فیلم یک بازی موش و گربه بدسرانجامی است که این زوج خود را در آن میبینند. این یک فیلم ترسناک پرتنش و خوش ساخت است که فضای خالی زیادی در طول ۸۰ دقیقه روایت خود ندارد. سادگی انگیزههای ترسناک شخصیتهای شرور داستان، در کنار پایان به شدت تکان دهنده و ویرانگر فیلم، باعث خلق یک فیلم بسیار موثر و خالی از هر پیچیدگی واقعی میشود.
در هنگام انتشار، بسیاری از پتانسیل این فیلم برای خلق یک فرانچایز میگفتند، اما ۱۰ سال آزگار طول کشید تا دنباله پربحث این فیلم از راه برسد. از بخت بد طرفداران، اما این دنباله از بسیاری از عناصری که فیلم اورجینال را جذاب و موثر ساخت، دوری کرده بود. با داستانی پراشتباه و بی ثبات و یک دلیل تراشی به شدت بی کیفیت در مورد انتقامجویی کودکانه، پایان فیلم بسیاری از سینماروها و منتقدان را از داشتن یک سری فیلم ترسناک تاثیرگذار ناامید کرد.
Hush (۲۰۱۶)
مردان دیوانه قاتل و ماسک دار، نماد سینمای وحشت هستند. چیزی که کمتر رایج است این است که کمتر به سراغ افراد دارای نقصهای فیزیکی و شناختی میروند، کسانی که حتی نمیتوانند صدای نزدیک شدن قاتلشان را نیز بشنوند. در فیلم Hush، شخصیت مدی با بازی کیت سیگل یک نویسنده ناشنوای داستانهای ترسناک است که خود را هدف یک مهاجم ماسک دار مییابد.
با توجه به ناتوانی او در تماس با پلیس یا پی بردن به انگیزه یا هویت مزاحم خانگی، این بازی موش و گربه به سادگی با افزایش تنش همراه میشود. همه چیز وقتی شروع میشود که دوست مدی، سارا، بعد از سر زدن به خانه او، با تیروکمان مرگبار شخصیت قاتل داستان روبرو میشود. مرگ هولناک او کاملاً از چشم مدی پنهان میماند که خیلی زود به هدف جدید شخصیت شرور و سادیستی داستان تبدیل میشود.
حال و هوای به شدت خشن و ترسناکی بر فیلم حاکم است، در شرایطی که مدی بارها و بارها توسط شخصیت شرور داستان زخمی میشود. سرعت روایت داستان در بهترین شرایط ممکن قرار دارد و تنها در نزدیک پایان داستان است که به اوج خود میرسد، همان جایی که داستان به این افزایش تنش و سرعت نیاز دارد.
هم سیگل و هم جان گلگر جونیور که نقش شخصیت شرور را بازی میکند، در یکی از بهترین فیلمهای ترسناک اخیرِ سینما، بازیهای فوق العادهای از خود انجام داده اند. اگر چه سال هاست که شاهد فیلمهای ترسناکی در مورد هجوم به خانهها هستیم، اما این یکی به لطف پیچش ساده، اما ناتوان کننده احساسی شخصیت اصلی آن یک سر و گردن بالاتر است.
Alien (۱۹۷۹)
فیلم تاثیرگذار و ماندگار سال ۱۹۷۹ ریدلی اسکات، داستانی بسیار سادهتر از آن چیزی دارد که مخاطب در ابتدای فیلم انتظارش را میکشد. در فیلم Alien، خدمه سوار بر سفینه نوسترومو مرتکب اشتباهی مرگبار شده و تصمیم میگیرند به بررسی سقوط یک سفینه بیگانه بپردازند که سیگنالی از آن دریافت کرده اند. نیازی به گفتن نیست که اوضاع خیلی زود ترسناک میشود وقتی جان هرت باردار میشود.
از آنجا به بعد، فیلم یک فرمت تقریباً اسلشری را دنبال میکند، پس از آنکه یک بیگانه ترسناک رفته رفته خدمه را از درون میخورد. غیر از پیچش غیرمنتظرهای که نشان میدهد یان هولم یک شخصیت انسانی آشنا و از اعضای خدمه نیست، فیلم نسبتاً سرراست است، فیلمی در مورد هیولایی که در فضا به جان شخصیتهای انسانی افتاده است.
این موجود کمین کرده در تاریکی باعث میشود که سفینه حال و هوایی شبیه یک خانه جن زده داشته باشد، در حالی که میفهمیم شخصیتهای داستان تحت نظر موجودی هستند که آنها حتی توان درک کردنش را هم ندارند. در مورد شخصیت ریپلی، همچنین این فیلم یکی از ماندگارترین تجسمهای دختر پایانی تاریخ سینما را پیدا میکند.
در نهایت، تنها بازمانده داستان از هوش و منابعش برای غلبه بر هیولای فرازمینی استفاده میکند. در اینجا شاهد یک تریلر آرام سوز هستیم که مملو از اکشن است و بدنبال انتشارش همه را شگفت زده کرد. دنباله محبوب جیمز کامرون بر این فیلم نیز روایتی نسبتاً ساده را دنبال میکند: چه میشود اگر تعداد بیگانهها بیش از یکی بود؟
Halloween (۱۹۷۸)
فیلم Halloween به عنوان یک از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما در ژانر اسلشر کلاسیک شناخته میشود که الهام بخش ساخت فیلمهای متعددی در مورد قاتلان تشنه خون در دنیای سینمای دهه ۸۰ شد، دههای که به شدت تحت حاکمیت ژانر وحشت قرار داشت. مایکل مایرز، همانطور که دکتر لومیس میگوید، «صرفاً یک شرور است».
ما به عنوان مخاطب، هیچ درکی از اینکه چطور مغز این شخصیت آدمکش کار میکند نداریم و به ما گفته نمیشود که چرا تا به این اندازه در مقابل جراحات مقاوم و ایمن است. به گفته جان کارپنتر کارگردان فیلم، فاکتور ترس شخصیت مایکل مایرز بیشتر در نبود هیچ شخصیت مشخصی موثر است تا ویژگیهای واضح یا منشاء پیچیده او و رفتارهایش.
بعد از فرار از دیوانه خانه، مایرز به خانه دوران کودکی اش در ایلینوی باز میگردد. در آنجا، او به بیرحمانهترین شکل ممکن برخی از نوجوانان شهر را به قتل میرساند تا اینکه شخصیت لوری استرود را به عنوان هدف بعدی اش انتخاب میکند. این داستانی بسیار سرراست از یک هیولای ساکت است که به شهر آمده و همه را در وحشت فرو میبرد.
زیبایی این فیلم در سادگی آن است. با بودجهای اندک، این فیلم در حفظ تعلیق موفق است، موفقیتی که با سرعت روایت هوشمندانه و موسیقی متن بی نقصش و البته حال و هوای ناخوشایند مرموزش در مورد شخصیت اصلی داستان بدست میآید.
منبع: روزیاتو