بعد از هفت سال به هم رسیدیم!
سال 87 به واسطه دوستان مشتركمان كه در آن زمان در تلویزیون مشغول به كار بودند كه یكی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یك دوره زمانی بود كه من بهشدت مشغول انجام فعالیتهای گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشكیل خانواده فكر نمیكردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباطمان قطع شد.
کد خبر :
۱۲۴۱۰
بازدید :
۴۰۱۹۶
آزاده نامداری و همسرش سجاد عبادی از زندگی مشترک و حال و هوای این روزهای زندگیشان با مجله زندگی ایدهآل گفتگو کردند که گزیدهای از آن در ادامه میخوانیم:
اگر به ما اجازه دهید از اینجا شروع كنیم كه شما از كجا با هم آشنا شدید؟
آزاده نامداری: سال 87 به واسطه دوستان مشتركمان كه در آن زمان در تلویزیون مشغول به كار بودند كه یكی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یك دوره زمانی بود كه من بهشدت مشغول انجام فعالیتهای گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشكیل خانواده فكر نمیكردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباطمان قطع شد.
همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟
آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همانطور كه گفتم من در آن سالها اصلا شرایطش را نداشتم.
پس درواقع شما یكبار به طور جدی حدود 7 سال قبل پروسه خواستگاری و اینها رو پشت سر گذاشته بودید؟
آزاده نامداری: بله اما متاسفانه اتفاق نیفتاد چون من در آن سالها ابدا دوست نداشتم ازدواج كنم و به ایشان هم گفتم من الان به درد ازدواج نمیخورم وگرنه بهترین فردی هستید كه بخواهم یك روز با او ازدواج كنم.
واقعا چنین حرفی را به آقای عبادی گفتید؟
آزاده نامداری: بله حتی خاطرم هست موقعی كه داشتم چنین جملاتی را تلفنی به ایشان میگفتم در پاركینگ جامجم بودم چون من به این اعتقاد دارم آدمهایی كه در یك رابطه قرار میگیرند باید هم هدف باشند؛ مثلا نمیشود كه خانم هدفش ازدواج و آقا هدفش سه ماه دوستی باشد. من احساس میكردم دارم از اطلاعات ایشان و نقطهنظرات ایشان استفاده میكنم ولی تهذهن من این نیست كه بخواهم ازدواج كنم البته سن و سالم خیلی كم بود و تجربه حالا را نداشتم.
چقدر بعد از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج دادند؟
آزاده نامداری: اصلا ایشان با هدف ازدواج كردن به همان دوستان و واسطهها گفته بودند كه زمینه آشنایی را فراهم كنند و در همان جلسههای اول پیشنهادشان را مطرح كردند.
یعنی قبل از اینكه آشنا شوید شما هدفگیری كرده بودید كه میخواهید با خانم نامداری ازدواج كنید؟
سجاد عبادی: بله. همانطوری كه ایشان گفتند بنده از همان ابتدا با نیت ازدواج جلو رفته بودم.
چطور ممكن است؟ شما كه از ایشان شناختی نداشتید؟
سجاد عبادی: به هر حال ما دوستان مشترك زیادی داشتیم و در فضاهای مشترك زیادی چه در تلویزیون و چه در پروژههای دیگر خانم نامداری را دیده بودم و شناخت اولیه و حتی میتوانم بگویم تا حدودی كامل وجود داشت.
قطعا به غیر از شناخت مد نظر ما، یك حس مشترك خوب بین خودتان حس میكردید، درست است؟
سجاد عبادی: طبیعتا همینطور است. بالاخره هر كسی كه میخواهد چنین اتفاق با اهمیتی را شروع كند یا یك پیشنهادی را به شخص دیگری دهد، حالا در هر زمینهای نه فقط در ازدواج یك حس و انگیزشی در او ایجاد شده كه در مراحل بعدی به دنبال رسیدن به آن و افزودنش است.
ولی خب، این حس بعضی مواقع در حد خوش آمدن است و برخی مواقع عمیقتر، برای شما كدامیك بود؟
سجاد عبادی: برای من حسی كاملا متفاوت و عمیق بود.
در حقیقت شما درگیری حسی برایتان به وجود آمده بود؟
سجاد عبادی: بله و البته خیلی مهم و ارزشمند.
وقتی خانم نامداری پیشنهاد شما را رد كردند چه احساسی داشتید؟
آزاده نامداری: این كلمه رد كردن را بهتر است به كار نبریم چون من ایشان را رد نكردم. من به كل دوست نداشتم ازدواج كنم چه ایشان، چه هر كس دیگر. ممكن است بگوییم من این پیشنهاد را رد كردم چون چند اولویت برای زندگیام داشتم كه گذاشتم كنار هم و متوجه شدم این پیشنهاد برای من مناسب نیست اما در حقیقت در مورد ما چنین چیزی وجود نداشت.
آن سالها چه مشغلهای داشتید كه كلا دوست نداشتید ازدواج كنید؟
آزاده نامداری: فكر میكنم اواخر حضورم در شبكه یك بود و من انواع و اقسام پروژهها را داشتم.
آقای عبادی! حس شما بعد از شنیدن جواب منفی از طرف خانم نامداری چه بود؟
سجاد عبادی: فكر میكنم پاسخی كه ایشان دادند درستترین چیزی است كه میشود گفت. چون من همان سالها وقتی از طریق دوستان پیگیر بودم به نظرم آمد این موضوعی كه میگویند واقعی بود و ازدواج دغدغه ایشان نبود و اولویتهای كاری برایشان ارجحتر بود.
میخواهیم دقیقا بدانیم حس شما چه بود؟
سجاد عبادی: واقعا و عمیقا خیلی سخت بود برایم و دوستانی كه آن زمان در جریان بودند به خوبی میدانند كه كه من مدتها چه حال و هوا و حس ناامیدی داشتم.
خانم نامداری شما چطور؟
آزاده نامداری: راستش من اصلا نفهمیدم كه ایشان چه احساسی داشتند و فكر میكردم خیلی راحت برخورد كردند و با مساله كنار آمدهاند اما خب الان واقعا حس آن موقع ایشان را به خوبی درك كردم.
برگردیم به عقب چون ممكن است خوانندگان ما و اصولا مردم عادی آقای عبادی را نشناسند. كمی از خودتان بگویید تا همه بیشتر با شما آشنا شوند؟
سجاد عبادی: من سجاد عبادی هستم. چهارم اسفند 1360 در تهران و در یك خانواده فرهنگی و مذهبی به دنیا آمدم. یك خواهر و برادر هستیم و در حال حاضر در سال سوم دكترای سیاست گذاری دانشگاه آزاد تهران مشغول به تحصیل هستم. كارشناسی ارشد و كارشناسی را هم در رشته روابط بینالملل و علوم سیاسی در همین دانشگاه خواندهام.
دورهای برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم كه در دانشگاه روبرت شومن استراسبورگ در مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل بدهم ولی خب به دلیل اینكه بازه زمانی آن طولانی میشد و من میخواستم تحصیلات تكمیلیام را سریعتر تمام كنم و چون با زبان فرانسه به خوبی آشنا نبودم فقط موفق شدم یك دوره زبان بخوانم و پس از حدود یك سال و نیم به ایران بازگشتم و مجددا تحصیلاتم را پیگیری كردم.
الان مشغول به كار هستید؟
سجاد عبادی: من به صورت ثابت در حقیقت دو جا مشغول هستم؛ شغل اولم در یك دانشگاه غیرانتفاعی است كه 10 سال از زمان تاسسیس آن میگذرد. من مدیر دانشجویی و سرپرست روابط عمومی هستم.
همین دانشگاهی كه پدر شما مالك آن هستند؟
سجاد عبادی: خیر پدرم در حقیقت یكی از اعضای هیات موسس این مجموعه هستند و این دانشگاه همانطور كه از اسمش پیداست غیرانتفاعی است و فرد یا افراد خاصی انتفاعی از آن نمیبرند بلكه به طور كل تمامی درآمد آن صرف هزینههای خود دانشگاه میشود.
و شغل دومتان؟
سجاد عبادی: علاوه بر آن من در مجموعهای حدود 12،10 سال است كه فعالیت میكنم با عنوان نمایندگی فدراسیون جهانی مخترعان و مبتكران كه مقر اصلی آن در ژنو است. این مجموعه بیش از نیم قرن است كه توسط تعدادی از مهمترین كشورهای پیشرفته تاسیس شده و الان حدود دو سال است كه یكی از دوستانم كه خودشان از جوانان نخبه برگزیده المپیادهای جهانی بوده و ریاست نمایندگی ایران را برعهده داشتند به عنوان رئیس فدراسیون جهانی انتخاب شدهاند و بنده هم افتخار همكاری با این مجموعه را به عنوان دبیر فدراسیون جهانی بر عهده دارم. این فدراسیون در بیش از100 كشور جهان نمایندگی دارد و به نظرم افتخاری بزرگ برای ایران است كه یك جوان شایسته ایرانی به عنوان رئیس فدراسیون، آن را اداره میكند اما رسانهها و البته دولت ما در ایران از این فرصت و موقعیت چندان استفادهای نكردند.
مقر اصلی در ژنو است و شما در ایران حضور دارید، مشكلی پیش نمیآید؟
سجاد عبادی: در حقیقت در تردد هستیم و طی سال علاوه بر جلساتی كه در مقرمان برگزار میشود در 40 رویداد مهم علمی كه در سراسر جهان برگزار میشود، شركت میكنیم و از ایران هم تیمهایی از دانشگاهها و صنایع اعزام میكنیم.
پس شما در حال حاضر در دو حوزه اصلی فعالیت میكنید؛ یكی بخش دانشگاهی و مجازی و دوم بخش بینالمللی. میخواهیم كمی از دیدگاههایتان و وضعیت این دو بخش برای خوانندگانمان بگویید. به طور كلی فضای مجازی را بهخصوص دركشورمان چطور میبینید؟
سجاد عبادی: من تقریبا از سال 1385 تا الان به طور مستقیم بیشتر وقت و كارم در دانشگاه معطوف به حوزه الكترونیكی است و خوب بدون شك بر این باورم كه ظهور اینترنت به عنوان مهمترین پدیده قرن اخیر برای همه انسانهاست و با شكلگیری آن بسیاری از روابط، برنامهها و اهداف حكومتها و ملتها تغییر كرده و بهویژه این شبكه قدرتمند جهانی بر زندگی مردم و روابط عادی آنها نیز اثر گذاشته كه میتوان ساعتها درباره این تغییرات صحبت كرد اما اگر به طور كلی و تكجملهای بخواهم فقط در مورد این موضوع در كشور خودمان صحبت كنم به نظرم مانند بسیاری پدیدههای دیگر ما ابزارهای مربوط به آن را دست و پا شكسته وارد كشور كردیم در برخی حوزه ها مثل آموزش استفاده های خوبی شده اما فرهنگ آن را نه تعیین كردیم و نه برایمان اولویتی داشته و نتیجه این شده كه نه فقط در شبكههای اجتماعی بلكه بسیاری حوزهها باعث بسیاری آسیبهای اجتماعی و چالشهای مختلف فرهنگی شدهایم چون فكر میكنیم این ابزارها آمدهاند برای هر نوع استفاده بیحد و مرز، بدون توجه به مفهوم و كاربری واقعی آنها.
در حوزه بینالملل چطور الان با توجه به فعالیتهایی كه شما انجام میدهید، اوضاع بهتر شده است؟
سجاد عبادی: خوشبختانه با درایت و مدیریتی كه مجموعه نظام ما در خصوص پرونده هستهای نشان دادند بعد از سالها گشایشهای بسیار مثبتی ایجاد شد كه البته این موضوع در حوزه كاری ما در فدراسیون هم موثر بود. امیدوارم این بار فرصتسوزی را كنار بگذاریم و از این مجال ارزشمندی كه حاصل هزاران هزار سختی و مشكل و گرفتاری برای مردم و مسوولان بوده و باعث ارائه تصویر خوشایندی به نسبت گذشته از كشورمان در عرصه معادلات جهانی شده به نحو احسنت استفاده كنیم. منطقه و كشورهای اطراف ما گرفتار مشكلات متعددی هستند كه این بهترین فرصت را برای رشد سریع كشورمان در تمامی عرصهها فراهم كرده است.
اینطور که شنیدهام شما در حوزه جوانان هم فعال بودید و حتی كتابهایی هم در این زمینه دارید، حال و آینده این نسل را چطور میبینید؟
سجاد عبادی: ما اواسط دهه 70 اولین تشكل غیردولتی جوانان تهران را تاسیس كردیم و از آن موقع تا الان همیشه یكی از دغدغههایم موضوع جوانان و مسائل مبتلا به آنها بوده و اتفاقا بسیاری از دوستان مشترك هنرمند و ورزشكار بنده و همسرم از همین جلسات جوانان فعال در آن زمان باقی ماندند. بله دو كتاب در سالهای پیش در این حوزه منتشر كردم و در موسسه پژوهشی كه به عنوان دانشپژوهان جوان داریم، كارهای تحقیقاتی بسیاری در حوزههای مختلف جوانان انجام دادهایم كه پرداختن به آنها انشاءالله در موقعیت دیگری فراهم میشود، اما باز هم اگر بخواهم خلاصه و ملموس بگویم به نظرم مشكلات و دغدغههای جوانان ما را آقای شهبازی در فیلم مالاریا كه خانم نامداری هم در آن نقشآفرینی كردند به خوبی بیان کردهاند. سطحینگری، گسست نسلی، بیتفاوتی، دوری از فكر و عقلانیت و مطالعه و از همه مهمتر دور شدن از خانوادهها همراه مشكلات بسیار اقتصادی و اجتماعی اصلیترین مشكلات یك جوان امروزی است كه متاسفانه اكنون هیچ متولی مشخصی نیز در دولت ندارد.
ما خانواده آقای عبادی را با نام پدر محترتان میشناسیم و به واسطه ریاستشان بر سازمان ملی جوانان.
سجاد عبادی: پدرم سالهای طولانی در دولت مشغول فعالیت بودند و در آخرین دوره سازمان ملی جوانان رئیس این سازمان بودند.
اگر شما پسر آقای عبادی، رئیس اسبق سازمان ملی جوانان نبودید، باز هم تصمیم به ازدواج با خانم نامداری میگرفتید؟
سجاد عبادی: فكر نمیكنم ارتباطی داشته باشد.
آزاده نامداری: این سوال باید برعكس باشد و باید از من بپرسید وقتی ایشان پسر آقای عبادی، رئیس سازمان ملی جوانان بودند چرا با ایشان ازدواج نكردید؟
هر طور خودتان راحتید جواب دهید؟
آزاده نامداری: باید بگویم شما آقای عبادی پدر و آقای عبادی پسر را دو فرد با شخصیتهای كاملا جدا در نظر بگیرید. با همه احترامی كه برای پدر ایشان قائلم و به عنوان یك فرد حامی، نزدیك و همراه اما سجاد یك كاراكتر دوستداشتنی و خاص است و باید شخصیت ایشان را به طور مستقل بشناسید.
سجاد عبادی: در حقیقت نه زمینه آشنایی ما و نه فضاهایی كه با هم برخورد كردیم و نه هیچ زمان دیگری هیچوقت در این باره صحبت نكردیم كه پدر من چه كسی است و شما در تلویزیون هستید یا. . . .
آقای عبادی رفت آمد شما به تلویزیون و همكاریتان با صدا و سیما چطور اتفاق افتاد؟
سجاد عبادی: در حقیقت من چه در گذشته و چه در حال حاضر یك سری دوستان نزدیك دارم كه همیشه طی این سالها همكاریهای جسته و گریختهای با آنها و خود تلویزیون داشتهام و در پروژههای مختلفی در قالب مشاوره یا برنامههایی كه نیاز به ارتباط با خارج از كشور داشته باشند با آنها همكاری میكنم.
آن زمان كه خانم نامداری به شما جواب منفی دادند، شما فكر نكردید كه باید اصرار كنم؟
سجاد عبادی: اصرارم را هر جور كه از دستم برمیآمد از طریق كانالهای مختلفی پیگیری كردم. حالا شاید نه حضوری و مستقیم اما از طریق دوستان یا واسطه تلاشم را كردم كه ایشان را به ازدواج ترغیب كنم.
دقیقا چه كار كردید؟ پیغام دادید و..
آزاده نامداری: اگر خودتان مستقیم گفته بودید شاید بیشتر فكر میكردم.
سجاد عبادی: همان دوستانی كه زمینهساز آشنایی ما شده بودند درواقع قرار بود كه دوباره با خانم نامداری این موضوع را در میان بگذارند.
آزاده نامداری: اساسا یك تفاوت كاراكتری که من با ایشان دارم ـ البته اوضاع در سری جدید خیلی بهتر شده و ما به هم نزدیكتر شدهایم ـ این است كه من به شدت آدم برونگرایی هستم و ایشان درونگرا؛ مثلا ما در نوشتن و برنامههایی كه مكتوب میكنیم خیلی زود به نتیجه میرسیم.
یعنی ایشان آدم مكتوبی هستند و شما شفاهی؟
آزاده نامداری: من خودم را هم آدم مكتوبی میدانم و هم شفاهی اما مثلا وقتی ایشان سفر هستند تمام مدت چت میكنیم و وقتی به ایران برمیگردند، میگویم: من اصلا حتی یك اس ام اس را هم جواب نمیدهم چون واقعا خسته میشوم. در حقیقت من خودم را آدمی میدانم كه بیشتر چیزهایی كه در دلم دارم را بیان میكنم و حتی بعضی مواقع به شوخی به ایشان میگویم اگر آن موقع خودت عنوان میكردی یا بیشتر به صورت جدی اصرار میكردی به جای واسطهها زندگیمان شكل دیگری میشد. متاسفانه یا خوشبختانه واسطهها همیشه آن چیزی كه ما در قلبمان هست را انتقال نمیدهند و بیشتر آن چیزی كه دوست دارند یا فكر میكنند را به طرف مقابل میگویند. شاید اگر خودشان رگ خواب مرا بلد بودند، بهتر بود.
البته همیشه خانمهای ایرانی اولین جوابشان منفی است.
آزاده نامداری: نه، من اینطور نبودم و میتوانم بگویم انصافا اینطوری نیستم. دلم بخواهد میگویم بله و اگر نخواهم خیلی راحت میگویم نه. در حقیقت مشكل من این بود كه خیلی سرم شلوغ بود و فکر میکردم با این کار در حق یك آدم و زندگیاش ظلم میكنم چون وقتی زن یك خانه شوید دو روز دیگر هم بچهدار میشوید و نسبت به همسرتان و خانوادهاش یك تعهدی دارید و من در آن زمان اصلا چنین آمادگی نداشتم چون واقعا سنی هم نداشتم و در اوایل جوانی بودم و پدیده ازدواج برایم اصلا قابل لمس نبود.
بعد از آن اتفاق مسیر هر دویتان تغییر كرد؟
آزاده نامداری: بله. كاملا مسیرمان از هم جدا و ارتباطمان قطع شد و چندین سال از هم خبری نداشتیم تا اینكه سال 91 من مكه بودم و از طریق یك دوست مشترك اس ام اسی به دستم رسید؛ البته نه از این اس ام اسهای شخصی از پیامهای گروهی كه متن كاملا رسمی دارد و برای خیلیها ارسال میشود. مطلع شدم كه مادر دوست گرامیمان آقای عبادی به رحمت خدا رفتهاند و من بعد از بازگشتم به ایران با ایشان تماس گرفتم و تسلیت گفتم.
اگر به ما اجازه دهید از اینجا شروع كنیم كه شما از كجا با هم آشنا شدید؟
آزاده نامداری: سال 87 به واسطه دوستان مشتركمان كه در آن زمان در تلویزیون مشغول به كار بودند كه یكی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یك دوره زمانی بود كه من بهشدت مشغول انجام فعالیتهای گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشكیل خانواده فكر نمیكردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباطمان قطع شد.
همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟
آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همانطور كه گفتم من در آن سالها اصلا شرایطش را نداشتم.
پس درواقع شما یكبار به طور جدی حدود 7 سال قبل پروسه خواستگاری و اینها رو پشت سر گذاشته بودید؟
آزاده نامداری: بله اما متاسفانه اتفاق نیفتاد چون من در آن سالها ابدا دوست نداشتم ازدواج كنم و به ایشان هم گفتم من الان به درد ازدواج نمیخورم وگرنه بهترین فردی هستید كه بخواهم یك روز با او ازدواج كنم.
واقعا چنین حرفی را به آقای عبادی گفتید؟
آزاده نامداری: بله حتی خاطرم هست موقعی كه داشتم چنین جملاتی را تلفنی به ایشان میگفتم در پاركینگ جامجم بودم چون من به این اعتقاد دارم آدمهایی كه در یك رابطه قرار میگیرند باید هم هدف باشند؛ مثلا نمیشود كه خانم هدفش ازدواج و آقا هدفش سه ماه دوستی باشد. من احساس میكردم دارم از اطلاعات ایشان و نقطهنظرات ایشان استفاده میكنم ولی تهذهن من این نیست كه بخواهم ازدواج كنم البته سن و سالم خیلی كم بود و تجربه حالا را نداشتم.
چقدر بعد از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج دادند؟
آزاده نامداری: اصلا ایشان با هدف ازدواج كردن به همان دوستان و واسطهها گفته بودند كه زمینه آشنایی را فراهم كنند و در همان جلسههای اول پیشنهادشان را مطرح كردند.
یعنی قبل از اینكه آشنا شوید شما هدفگیری كرده بودید كه میخواهید با خانم نامداری ازدواج كنید؟
سجاد عبادی: بله. همانطوری كه ایشان گفتند بنده از همان ابتدا با نیت ازدواج جلو رفته بودم.
چطور ممكن است؟ شما كه از ایشان شناختی نداشتید؟
سجاد عبادی: به هر حال ما دوستان مشترك زیادی داشتیم و در فضاهای مشترك زیادی چه در تلویزیون و چه در پروژههای دیگر خانم نامداری را دیده بودم و شناخت اولیه و حتی میتوانم بگویم تا حدودی كامل وجود داشت.
قطعا به غیر از شناخت مد نظر ما، یك حس مشترك خوب بین خودتان حس میكردید، درست است؟
سجاد عبادی: طبیعتا همینطور است. بالاخره هر كسی كه میخواهد چنین اتفاق با اهمیتی را شروع كند یا یك پیشنهادی را به شخص دیگری دهد، حالا در هر زمینهای نه فقط در ازدواج یك حس و انگیزشی در او ایجاد شده كه در مراحل بعدی به دنبال رسیدن به آن و افزودنش است.
ولی خب، این حس بعضی مواقع در حد خوش آمدن است و برخی مواقع عمیقتر، برای شما كدامیك بود؟
سجاد عبادی: برای من حسی كاملا متفاوت و عمیق بود.
در حقیقت شما درگیری حسی برایتان به وجود آمده بود؟
سجاد عبادی: بله و البته خیلی مهم و ارزشمند.
وقتی خانم نامداری پیشنهاد شما را رد كردند چه احساسی داشتید؟
آزاده نامداری: این كلمه رد كردن را بهتر است به كار نبریم چون من ایشان را رد نكردم. من به كل دوست نداشتم ازدواج كنم چه ایشان، چه هر كس دیگر. ممكن است بگوییم من این پیشنهاد را رد كردم چون چند اولویت برای زندگیام داشتم كه گذاشتم كنار هم و متوجه شدم این پیشنهاد برای من مناسب نیست اما در حقیقت در مورد ما چنین چیزی وجود نداشت.
آن سالها چه مشغلهای داشتید كه كلا دوست نداشتید ازدواج كنید؟
آزاده نامداری: فكر میكنم اواخر حضورم در شبكه یك بود و من انواع و اقسام پروژهها را داشتم.
آقای عبادی! حس شما بعد از شنیدن جواب منفی از طرف خانم نامداری چه بود؟
سجاد عبادی: فكر میكنم پاسخی كه ایشان دادند درستترین چیزی است كه میشود گفت. چون من همان سالها وقتی از طریق دوستان پیگیر بودم به نظرم آمد این موضوعی كه میگویند واقعی بود و ازدواج دغدغه ایشان نبود و اولویتهای كاری برایشان ارجحتر بود.
میخواهیم دقیقا بدانیم حس شما چه بود؟
سجاد عبادی: واقعا و عمیقا خیلی سخت بود برایم و دوستانی كه آن زمان در جریان بودند به خوبی میدانند كه كه من مدتها چه حال و هوا و حس ناامیدی داشتم.
خانم نامداری شما چطور؟
آزاده نامداری: راستش من اصلا نفهمیدم كه ایشان چه احساسی داشتند و فكر میكردم خیلی راحت برخورد كردند و با مساله كنار آمدهاند اما خب الان واقعا حس آن موقع ایشان را به خوبی درك كردم.
برگردیم به عقب چون ممكن است خوانندگان ما و اصولا مردم عادی آقای عبادی را نشناسند. كمی از خودتان بگویید تا همه بیشتر با شما آشنا شوند؟
سجاد عبادی: من سجاد عبادی هستم. چهارم اسفند 1360 در تهران و در یك خانواده فرهنگی و مذهبی به دنیا آمدم. یك خواهر و برادر هستیم و در حال حاضر در سال سوم دكترای سیاست گذاری دانشگاه آزاد تهران مشغول به تحصیل هستم. كارشناسی ارشد و كارشناسی را هم در رشته روابط بینالملل و علوم سیاسی در همین دانشگاه خواندهام.
دورهای برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم كه در دانشگاه روبرت شومن استراسبورگ در مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل بدهم ولی خب به دلیل اینكه بازه زمانی آن طولانی میشد و من میخواستم تحصیلات تكمیلیام را سریعتر تمام كنم و چون با زبان فرانسه به خوبی آشنا نبودم فقط موفق شدم یك دوره زبان بخوانم و پس از حدود یك سال و نیم به ایران بازگشتم و مجددا تحصیلاتم را پیگیری كردم.
الان مشغول به كار هستید؟
سجاد عبادی: من به صورت ثابت در حقیقت دو جا مشغول هستم؛ شغل اولم در یك دانشگاه غیرانتفاعی است كه 10 سال از زمان تاسسیس آن میگذرد. من مدیر دانشجویی و سرپرست روابط عمومی هستم.
همین دانشگاهی كه پدر شما مالك آن هستند؟
سجاد عبادی: خیر پدرم در حقیقت یكی از اعضای هیات موسس این مجموعه هستند و این دانشگاه همانطور كه از اسمش پیداست غیرانتفاعی است و فرد یا افراد خاصی انتفاعی از آن نمیبرند بلكه به طور كل تمامی درآمد آن صرف هزینههای خود دانشگاه میشود.
و شغل دومتان؟
سجاد عبادی: علاوه بر آن من در مجموعهای حدود 12،10 سال است كه فعالیت میكنم با عنوان نمایندگی فدراسیون جهانی مخترعان و مبتكران كه مقر اصلی آن در ژنو است. این مجموعه بیش از نیم قرن است كه توسط تعدادی از مهمترین كشورهای پیشرفته تاسیس شده و الان حدود دو سال است كه یكی از دوستانم كه خودشان از جوانان نخبه برگزیده المپیادهای جهانی بوده و ریاست نمایندگی ایران را برعهده داشتند به عنوان رئیس فدراسیون جهانی انتخاب شدهاند و بنده هم افتخار همكاری با این مجموعه را به عنوان دبیر فدراسیون جهانی بر عهده دارم. این فدراسیون در بیش از100 كشور جهان نمایندگی دارد و به نظرم افتخاری بزرگ برای ایران است كه یك جوان شایسته ایرانی به عنوان رئیس فدراسیون، آن را اداره میكند اما رسانهها و البته دولت ما در ایران از این فرصت و موقعیت چندان استفادهای نكردند.
مقر اصلی در ژنو است و شما در ایران حضور دارید، مشكلی پیش نمیآید؟
سجاد عبادی: در حقیقت در تردد هستیم و طی سال علاوه بر جلساتی كه در مقرمان برگزار میشود در 40 رویداد مهم علمی كه در سراسر جهان برگزار میشود، شركت میكنیم و از ایران هم تیمهایی از دانشگاهها و صنایع اعزام میكنیم.
سجاد عبادی: من تقریبا از سال 1385 تا الان به طور مستقیم بیشتر وقت و كارم در دانشگاه معطوف به حوزه الكترونیكی است و خوب بدون شك بر این باورم كه ظهور اینترنت به عنوان مهمترین پدیده قرن اخیر برای همه انسانهاست و با شكلگیری آن بسیاری از روابط، برنامهها و اهداف حكومتها و ملتها تغییر كرده و بهویژه این شبكه قدرتمند جهانی بر زندگی مردم و روابط عادی آنها نیز اثر گذاشته كه میتوان ساعتها درباره این تغییرات صحبت كرد اما اگر به طور كلی و تكجملهای بخواهم فقط در مورد این موضوع در كشور خودمان صحبت كنم به نظرم مانند بسیاری پدیدههای دیگر ما ابزارهای مربوط به آن را دست و پا شكسته وارد كشور كردیم در برخی حوزه ها مثل آموزش استفاده های خوبی شده اما فرهنگ آن را نه تعیین كردیم و نه برایمان اولویتی داشته و نتیجه این شده كه نه فقط در شبكههای اجتماعی بلكه بسیاری حوزهها باعث بسیاری آسیبهای اجتماعی و چالشهای مختلف فرهنگی شدهایم چون فكر میكنیم این ابزارها آمدهاند برای هر نوع استفاده بیحد و مرز، بدون توجه به مفهوم و كاربری واقعی آنها.
در حوزه بینالملل چطور الان با توجه به فعالیتهایی كه شما انجام میدهید، اوضاع بهتر شده است؟
سجاد عبادی: خوشبختانه با درایت و مدیریتی كه مجموعه نظام ما در خصوص پرونده هستهای نشان دادند بعد از سالها گشایشهای بسیار مثبتی ایجاد شد كه البته این موضوع در حوزه كاری ما در فدراسیون هم موثر بود. امیدوارم این بار فرصتسوزی را كنار بگذاریم و از این مجال ارزشمندی كه حاصل هزاران هزار سختی و مشكل و گرفتاری برای مردم و مسوولان بوده و باعث ارائه تصویر خوشایندی به نسبت گذشته از كشورمان در عرصه معادلات جهانی شده به نحو احسنت استفاده كنیم. منطقه و كشورهای اطراف ما گرفتار مشكلات متعددی هستند كه این بهترین فرصت را برای رشد سریع كشورمان در تمامی عرصهها فراهم كرده است.
اینطور که شنیدهام شما در حوزه جوانان هم فعال بودید و حتی كتابهایی هم در این زمینه دارید، حال و آینده این نسل را چطور میبینید؟
سجاد عبادی: ما اواسط دهه 70 اولین تشكل غیردولتی جوانان تهران را تاسیس كردیم و از آن موقع تا الان همیشه یكی از دغدغههایم موضوع جوانان و مسائل مبتلا به آنها بوده و اتفاقا بسیاری از دوستان مشترك هنرمند و ورزشكار بنده و همسرم از همین جلسات جوانان فعال در آن زمان باقی ماندند. بله دو كتاب در سالهای پیش در این حوزه منتشر كردم و در موسسه پژوهشی كه به عنوان دانشپژوهان جوان داریم، كارهای تحقیقاتی بسیاری در حوزههای مختلف جوانان انجام دادهایم كه پرداختن به آنها انشاءالله در موقعیت دیگری فراهم میشود، اما باز هم اگر بخواهم خلاصه و ملموس بگویم به نظرم مشكلات و دغدغههای جوانان ما را آقای شهبازی در فیلم مالاریا كه خانم نامداری هم در آن نقشآفرینی كردند به خوبی بیان کردهاند. سطحینگری، گسست نسلی، بیتفاوتی، دوری از فكر و عقلانیت و مطالعه و از همه مهمتر دور شدن از خانوادهها همراه مشكلات بسیار اقتصادی و اجتماعی اصلیترین مشكلات یك جوان امروزی است كه متاسفانه اكنون هیچ متولی مشخصی نیز در دولت ندارد.
ما خانواده آقای عبادی را با نام پدر محترتان میشناسیم و به واسطه ریاستشان بر سازمان ملی جوانان.
سجاد عبادی: پدرم سالهای طولانی در دولت مشغول فعالیت بودند و در آخرین دوره سازمان ملی جوانان رئیس این سازمان بودند.
اگر شما پسر آقای عبادی، رئیس اسبق سازمان ملی جوانان نبودید، باز هم تصمیم به ازدواج با خانم نامداری میگرفتید؟
سجاد عبادی: فكر نمیكنم ارتباطی داشته باشد.
آزاده نامداری: این سوال باید برعكس باشد و باید از من بپرسید وقتی ایشان پسر آقای عبادی، رئیس سازمان ملی جوانان بودند چرا با ایشان ازدواج نكردید؟
هر طور خودتان راحتید جواب دهید؟
آزاده نامداری: باید بگویم شما آقای عبادی پدر و آقای عبادی پسر را دو فرد با شخصیتهای كاملا جدا در نظر بگیرید. با همه احترامی كه برای پدر ایشان قائلم و به عنوان یك فرد حامی، نزدیك و همراه اما سجاد یك كاراكتر دوستداشتنی و خاص است و باید شخصیت ایشان را به طور مستقل بشناسید.
سجاد عبادی: در حقیقت نه زمینه آشنایی ما و نه فضاهایی كه با هم برخورد كردیم و نه هیچ زمان دیگری هیچوقت در این باره صحبت نكردیم كه پدر من چه كسی است و شما در تلویزیون هستید یا. . . .
آقای عبادی رفت آمد شما به تلویزیون و همكاریتان با صدا و سیما چطور اتفاق افتاد؟
سجاد عبادی: در حقیقت من چه در گذشته و چه در حال حاضر یك سری دوستان نزدیك دارم كه همیشه طی این سالها همكاریهای جسته و گریختهای با آنها و خود تلویزیون داشتهام و در پروژههای مختلفی در قالب مشاوره یا برنامههایی كه نیاز به ارتباط با خارج از كشور داشته باشند با آنها همكاری میكنم.
آن زمان كه خانم نامداری به شما جواب منفی دادند، شما فكر نكردید كه باید اصرار كنم؟
سجاد عبادی: اصرارم را هر جور كه از دستم برمیآمد از طریق كانالهای مختلفی پیگیری كردم. حالا شاید نه حضوری و مستقیم اما از طریق دوستان یا واسطه تلاشم را كردم كه ایشان را به ازدواج ترغیب كنم.
دقیقا چه كار كردید؟ پیغام دادید و..
آزاده نامداری: اگر خودتان مستقیم گفته بودید شاید بیشتر فكر میكردم.
سجاد عبادی: همان دوستانی كه زمینهساز آشنایی ما شده بودند درواقع قرار بود كه دوباره با خانم نامداری این موضوع را در میان بگذارند.
آزاده نامداری: اساسا یك تفاوت كاراكتری که من با ایشان دارم ـ البته اوضاع در سری جدید خیلی بهتر شده و ما به هم نزدیكتر شدهایم ـ این است كه من به شدت آدم برونگرایی هستم و ایشان درونگرا؛ مثلا ما در نوشتن و برنامههایی كه مكتوب میكنیم خیلی زود به نتیجه میرسیم.
یعنی ایشان آدم مكتوبی هستند و شما شفاهی؟
آزاده نامداری: من خودم را هم آدم مكتوبی میدانم و هم شفاهی اما مثلا وقتی ایشان سفر هستند تمام مدت چت میكنیم و وقتی به ایران برمیگردند، میگویم: من اصلا حتی یك اس ام اس را هم جواب نمیدهم چون واقعا خسته میشوم. در حقیقت من خودم را آدمی میدانم كه بیشتر چیزهایی كه در دلم دارم را بیان میكنم و حتی بعضی مواقع به شوخی به ایشان میگویم اگر آن موقع خودت عنوان میكردی یا بیشتر به صورت جدی اصرار میكردی به جای واسطهها زندگیمان شكل دیگری میشد. متاسفانه یا خوشبختانه واسطهها همیشه آن چیزی كه ما در قلبمان هست را انتقال نمیدهند و بیشتر آن چیزی كه دوست دارند یا فكر میكنند را به طرف مقابل میگویند. شاید اگر خودشان رگ خواب مرا بلد بودند، بهتر بود.
البته همیشه خانمهای ایرانی اولین جوابشان منفی است.
آزاده نامداری: نه، من اینطور نبودم و میتوانم بگویم انصافا اینطوری نیستم. دلم بخواهد میگویم بله و اگر نخواهم خیلی راحت میگویم نه. در حقیقت مشكل من این بود كه خیلی سرم شلوغ بود و فکر میکردم با این کار در حق یك آدم و زندگیاش ظلم میكنم چون وقتی زن یك خانه شوید دو روز دیگر هم بچهدار میشوید و نسبت به همسرتان و خانوادهاش یك تعهدی دارید و من در آن زمان اصلا چنین آمادگی نداشتم چون واقعا سنی هم نداشتم و در اوایل جوانی بودم و پدیده ازدواج برایم اصلا قابل لمس نبود.
بعد از آن اتفاق مسیر هر دویتان تغییر كرد؟
آزاده نامداری: بله. كاملا مسیرمان از هم جدا و ارتباطمان قطع شد و چندین سال از هم خبری نداشتیم تا اینكه سال 91 من مكه بودم و از طریق یك دوست مشترك اس ام اسی به دستم رسید؛ البته نه از این اس ام اسهای شخصی از پیامهای گروهی كه متن كاملا رسمی دارد و برای خیلیها ارسال میشود. مطلع شدم كه مادر دوست گرامیمان آقای عبادی به رحمت خدا رفتهاند و من بعد از بازگشتم به ایران با ایشان تماس گرفتم و تسلیت گفتم.
۰