نقش سه زن در اطراف لنین؛ کمونیستها چه نگاهی به موضوع زنان داشتند؟
در اطراف لنین سه زن کمونیست برجسته بودند که هر سه به سهم خود نقش مهمی در پیشرفت جنبش زنان داشتند. نخستین آنها، نادژدا کروپسکایا – همسر لنین – بود که نقش مهمی در به رسمیت شناخته شدن روز جهانی زن در روسیه داشت.
در یکی از روزهای سال 1908 میلادی، "اتحادیۀ جهانی زنان کارگر صنایع پوشاک"، کارگران زن را دعوت به اعتصاب کرد. در تاریخ جنبش جهانی زنان، این روز 8 مارس ثبت شده است و نخستین بار در 28 فوریۀ 1909، حزب سوسیالیست آمریکا مراسم "روز زن" را برای گرامیداشت اعتصاب مذکور، در نیویورک برگزار کرد.
با اینکه به درستی معلوم نیست که اعتصاب زنان کارگر در صنایع پوشاک، در روز 8 مارس 1908 برگزار شده یا نه، ولی نخستین مراسم روز زن قطعا در 28 فوریه 1909 برگزار شده است، با این حال روز 8 مارس به عنوان "روز جهانی زن" رسمیت یافته است.
اما 8 مارس دیگر نه صرفا به عنوان یک روز مرتبط با مطالبات کارگری زنان، بلکه به مثابه روز پاسداشت آزادیخواهی و حقطلبی زنان محسوب میشود.
با این حال انصاف نیست اگر نگوییم که سوسیالیستها و کمونیستها در تثبیت روز جهانی زن پیشرو و پیشتاز بودند. جنبش جهانی "حق رأی زنان" ابتدا از نیوزیلند آغاز شد ولی این جنبش ریشه در جنبشهای کارگری آمریکای شمالی و اروپا در اوایل قرن بیستم داشت.
اما چرا آمریکای شمالی و اروپا؟ چون کشورهای این مناطق، پیشرفتهتر از سایر کشورهای دنیا بودند. اینکه روز جهانی زن از دل جنبشهای کارگری بیرون آمده، علتش این است که در اواخر قرن نوزدهم، کارگران و زنان برای کسب حق رأی مبارزه میکردند.
طبیعتا بخش زیادی از کارگران، زن بودند و وقتی کارگران درخواست برخورداری از حق رای را مطرح کردند، دلیلی نداشت که بگویند فقط به کارگران مرد باید حق رای اعطا شود. بنابراین بین مطالبۀ حق رای برای کارگران و زنان نوعی در هم تنیدگی ایجاد شده بود و به بیان دقیقتر، حق رای زنان از دل حق رای کارگران بیرون آمد.
در اواخر قرن نوزدهم، برخی از جوامع سرمایهداری در جهان غرب، با شرط و شروطی حاضر شده بودند که به بخشی از کارگران حق رای بدهند. اما بدیهی بود که این محدودیت چندان دوام نمیآورد و حق رای گسترده و فراگیر شامل حال طبقۀ کارگر خواهد شد.
هر چه بود، کارگران و زنان در برابر سرمایهداران و مردان احساس مظلومیت میکردند و همین موجب پیوند برابریخواهی کارگران و زنان شده بود.
در چنین فضایی، کمونیستها نقشی مترقی در تحقق حقوق زنان ایفا میکردند. بنابراین عجیب نبود که احزاب سوسیالیست در آمریکای شمالی و اروپا، چه سوسیالیستهای انقلابی چه سوسیالیستهای میانهرو، از حقوق زنان نیز مانند حقوق کارگران دفاع کنند.
پس از برگزاری نخستین مراسم روز زن در 28 فوریه 1909، با هدف گرامیداشت اعتصاب زنان کارگر در سال 1908، چپگرایان آلمانی در سال 1910 پیشنهاد کردند روز ویژهای برای زنان در نظر گرفته شود.
در سال 1911، اولین تظاهرات روز جهانی زنان در سراسر اروپا برگزار شد. دینامیسم کارگری جنبش زنان، قدرت ویژهای به این جنبش داده بود و کمونیستها زنان و کارگران را به عنوان دو نیروی "پایه"، ارکان نیروهای "حرکت" جنبش کمونیسم در متن و حاشیۀ جهان میدیدند.
بنابراین کمونیستها میکوشیدند زنان را جذب کنند و به همین دلیل مواضعی مترقی در قبال حقوق زنان اتخاذ میکردند.
البته مواضع آنها قلابی نبود و اصالت داشت زیرا مارکس و انگلس رویکردی مرتجعانه یا محافظهکارانه نسبت به مسئلۀ زن نداشتند. همچنین فقدان پیشینۀ تاریخی، موجب میشد کمونیستها در قیاس با محافظهکاران اروپایی و دینداران غربی و غیرغربی، دست بازتری برای دفاع از حقوق زنان داشته باشند.
کمونیستها در هیچ کشوری به قدرت نرسیده بودند و قوانینی چند صد ساله یا یکی دو هزار ساله دربارۀ زنان نداشتند. بنابراین دستشان بازتر بود که حقوق مدرن و کاملا تازهای را برای زنان طلب کنند. از این حیث، آنها مثل لیبرالهایی بودند که در مقام اظهار نظر و موضعگیری، دغدغۀ محافظهکاران را نداشتند.
در همین گیر و دار، انقلاب اکتبر به رهبری لنین پیروز شد. لنین اگرچه مثل بولدوزر از روی مخالفان کمونیسم عبور میکرد، ولی در مسئلۀ زنان، مثل مارکس و انگلس، مواضعی مترقی داشت و از آزادیخواهی زنان حمایت میکرد.
در اطراف لنین سه زن کمونیست برجسته بودند که هر سه به سهم خود نقش مهمی در پیشرفت جنبش زنان داشتند. نخستین آنها، نادژدا کروپسکایا - همسر لنین - بود که نقش مهمی در به رسمیت شناخته شدن روز جهانی زن در روسیه داشت.
ناددژدا کروپسکایا
دیگری، فمینیست پاریسیتبار، اینسا آرماند بود که معشوقۀ لنین هم بود. او با فرهنگ فرانسوی بزرگ شده بود و در خانوادهای مرفه میزیست و کمونیسمی آمیخته به لیبرالیسم داشت.
اصولا کمونیستها در مسئلۀ زن، تفاوت رادیکالی با لیبرالها نداشتند و به همین دلیل یکی از مهمترین فیلسوفان لیبرال، یعنی برتراند راسل، خودش را کمونیست هم میدانست. در واقع راسل با عدالت اقتصادی به سبک و سیاق کمونیستی موافق بود ولی در حوزۀ فلسفه و حقوق زنان، مردی کاملا لیبرال بود.
اینسا آرماند
اما مهمترین زنی که جزو انقلابیون روسیه بود و نقش مهمی در پیشرفت جنبش زنان ایفا کرد، الکساندرا کولونتای (1952-1872) بود.
کولونتای یک آزادیخواه رادیکال بود و از "عشق آزاد" هم دفاع میکرد. نوشتههای زیادی از او دربارۀ حقوق زنان باقی مانده است و نگاه رادیکالی که او به خانواده و آزادی زنان داشت، موجب شد که از دهۀ 1970 به این سو، آثارش در غرب بازخوانی شود و فمینیستهای غربی از او به عنوان چهرهای مدافع رهایی زنان و انقلاب جنسی یاد کنند.
کولونتای در 26 سالگی (1898) جذب مارکسیسم شد و در همان سال از شوهرش طلاق گرفت. افزایش مطالعات و فعالیتهای مارکسیستی او سبب شد تا سرانجام در سال 1915 به لنین یعنی کمونیستهای بلشویک بپیوندد.
وقتی که انقلاب اکتبر در سال 1917 پیروز شد، مادام کولونتای 45 ساله بود و یکی از زنان طراز اول حزب کمونیست روسیه. او به عنوان اولین کمیسر رفاه اجتماعی در دولت تحت رهبری لنین منصوب شد و با دستی گشاده، طی دوازده سال قوانین متعددی به نفع زنان در زمینۀ ازدواج، طلاق و مراقبت از فرزندان تصویب کرد.
الکساندرا کولونتای
کولونتای به همراه اینسا آرماند، خواستار بخشی ویژۀ زنان در حزب کمونیست شد. این دو در سال 1918 موفق شدند "ژنوتدِل" یا بخش زنان حزب کمونیست شوروی را تاسیس کنند.
اهدف ژنوتدل عبارت بود از بهبود شرایط اجتماعی زنان در سراسر اتحاد جماهیر شوروی، مبارزه با بیسوادی، آموزش حقوق زنان، تصویب قوانین جدید ازدواج و ارتقای سطح آزادی زنان مسلمان در آسیای میانه.
برای اولین بار و بواسطهٔ تلاشهای ژنوتدل، سقط جنین در شوروی سال ۱۹۲۰ قانونی اعلام شد و از آن پس زنان توانستند از خدمات رایگان سقط جنین در بیمارستانها برخوردار شوند. "کمونیستکا" (زن کمونیست) نیز مجلۀ رسمی ژنوتدل بود.
از بخت بد، اینسا آرماند در سال 1920 درگذشت و پس از آن، الکساندرا کولونتای یکتنه ژنوتدِل را رهبری کرد. مصوبات رادیکال او تا سال 1930 وضع زنان را، دست کم به لحاظ قانونی، روز به روز بهبود بخشیده بود اما سرانجام ژنوتدل در سال 1930 به دستور استالین تعطیل شد.
لئون تروتسکی در کتاب "زنان و خانواده"، استالین را به ارتجاع در مسئلۀ زنان متهم کرده و علت رویکرد ارتجاعی استالین را نیاز او به بوروکراسی فاسد مستقر در ساختار حکومتی اتحاد جماهیر شوروی دانسته است.
تروتسکی در این کتاب، آمار قابل توجهی از بهبود شرایط زنان در شوروی طی سالهای 1917 تا 1925 ارائه میکند. او در 7 دسامبر 1925 در سومین همایش سراسری "حمایت از مادران و کودکان"، به کاهش چشمگیر آمار مرگ و میر نوزادان زیر یکسال در شهرهای ولادیمیر و مسکو در سالهای 1913 و 1923 میپردازد.
مثلا در مسکو نرخ مرگ و میر کودکان زیر یکسال از 28 درصد در 1913 به 14 درصد در 1923 رسیده بود. مطالعۀ آرای تروتسکی در این کتاب و نیز مطالعۀ جزوههایی که از الکساندرا کولونتای وجود دارد (در کنار سه کتاب مشهور وی)، نشان میدهد که کمونیستها اگرچه خانواده را هم تا حدی پادگانی میدیدند، اما آزادی زنان را عمیقا به رسمیت میشناختند.
مثلا تروتسکی مینویسد: «بدون مبارزۀ گسترده با الکلیسم، نمیتوان کاری برای بهتر شدن وضعیت مادران و کودکان صورت داد... خطری بزرگتر از این نیست که روابط جنسی به فرمان الکل باشد... و اغلب هم در محیطهایی رخ میدهد که سطح سواد پایینتر است... شما {مادران} باید طلایهدار مبارزه با الکلیسم باشید.»
لئون تروتسکی
تروتسکی در این کتاب جملات قابل توجهی دارد. مثلا میگوید: «آدمها عادتهای احمقانۀ زیادی دارند و، بدبختانه، به شدت در برابر تغییر مقاومت میکنند. نفوذ این عادتهای احمقانۀ بیمعنا در هیچ جا بیشتر از زندگی تاریک و تکافتادۀ درون خانواده نیست و برای مبارزه با بیفرهنگی خانواده به چه کسی بهتر از زنان انقلابی میتوان متوسل شد؟ کسانی که از کهنه بیشتر آزار دیدهاند، همواره پرتوانتر برای رسیدن به نو میجنگند.»
الکساندر کولنتای نیز در جزوۀ "تزهایی دربارۀ اخلاق کمونیستی در زندگی زناشویی"، اگرچه تا حدی مبتلا به نگاه دستوری و پادگانی همۀ کمونیستها است، اما نظراتی دارد که فمینیستهای غربی، چند دهه بعد به چنان نظراتی رسیدند.
فمینیستهای انگلیسی و آمریکایی، به هر حال در اتمسفر "اخلاق مسیحی" بزرگ شده بودند و با کمونیستهایی مثل تروتسکی و کولونتای، که به مراتب از قیودات اخلاق مسیحی رهاتر بودند، تفاوت داشتند.
مثلا در حالی که الکساندرا کولونتای حق سقط جنین را برای زنان شوروی به رسمیت شناخته بود، دولت شوروی این قانون را لغو کرد و تروتسکی میگوید زنان کارگر در شوروی، برای اینکه کارشان را از دست ندهند، اقدام به سقط جنین میکنند اما دولت شوروی مدعی است در این کشور فقر و بیکاری وجود ندارد و زنان حق ندارند "از لذت مادر شدن" دست بکشند.
مدت نقشآفرینی کولونتای در حکومت شوروی، چندان طولانی نبود. با اینکه ژنوتدل تا سال 1930 فعال بود، اما کولونتای را در زمانی که لنین بیمار شده بود و رشتۀ امور به تدریج در دست استالین قرار میگرفت، یعنی در سال 1922، به عنوان مامور دیپلماتیک به نروژ فرستادند. اعزامی که نوعی تبعید سیاسی بود برای ممانعت از نقشآفرینی بیشتر او در مسائل داخلی شوروی.
ژوزف استالین
واقعیت این بود که بسیاری از کمونیستهای شوروی نیز به لحاظ فرهنگی ثمرۀ عصر تزار بودند. عصری که پایههایش سلطنت محافظهکار و مسیحیت ارتدوکس بود. بنابراین همۀ آنها مطابق منطق برابریخواهیِ کمونیستی به "مسئلۀ زن" نمینگریستند و اگرچه خواهان برابری اقتصادی و لغو مالکیت خصوصی بودند، اما با تغییرات رادیکال در حوزۀ زنان و خانواده موافق نبودند. این افراد فقط در حوزۀ اقتصاد و احتمالا دین، رادیکال بودند.
اینکه چند درصد کمونیستهای شوروی مثل تروتسکی و الکساندرا کولونتای و اینسا آرماند و لنین و همسرش، نادژدا کروپسکایا، در قبال "مسئلۀ زن" مترقی بودند و چند درصد آنها مثل استالین محافظهکاری در این حوزه را ترجیح میدادند، معلوم نیست. اما منطق کمونیسم، چنانکه الکساندرا کولونتای گفته است، حکم میکند به برابری کامل زن و مرد در حوزههای "خانواده" و "جامعه".
در واقع کمونیسم در قبال مسئلۀ زن، منطقی لیبرالیستی دارد. فقط تفاوت در این است که لیبرالها با داس و چکش و به شیوههای پادگانی و سرکوبگرانه، در پی تحول اجتماعی و افزایش آزادی زنان نبودند، ولی آثار تروتسکی و کولونتای نشان میدهد که اگر آنان بسط ید پیدا میکردند، ایدههای مترقی خودشان را با روشهای خشونتآمیز عملی میکردند. یا دست کم استعداد درافتادن به چنین ورطهای را داشتند.
به هر حال تبعید سیاسی و محترمانۀ الکساندرا کولونتای در دوران حکمرانی استالین به درازا کشید. او در سال 1926 سفیر شوروی در مکزیک شد. از 1927 تا 1930 سفیر شوروی در نروژ بود و از 1930 تا 1945، سفیر شوروی در سوئد. در واقع الکساندرا کولونتای نخستین سفیر زن در جهان بوده است.
او در سال 1945 بازنشسته شد و به شوروی بازگشت و در سال 1952 در سن 80 سالگی درگذشت. درست یکسال قبل از مرگ ژوزف استالین.
به هر حال روز جهانی زن تا سال 1967 یک تعطیلات کمونیستی بود. در این سال فمینیستهای موج دوم، یعنی فمینیستهایی که از 1960 فعالیت خود را آغاز کرده بودند و تا اوایل دهۀ 1990 حضور موثری در فضای اجتماعی آمریکا داشتند، روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن پذیرفتند. یعنی پنجاه سال پس از انقلاب کمونیستی در روسیه.
ده سال بعد، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، از کشورهای عضو این سازمان خواست تا 8 مارس را به عنوان تعطیلی رسمی سازمان ملل برای "حقوق زنان و صلح جهانی" اعلام کنند. در حالی الکساندرا کولونتای و ولادیمیر لنین، هفتاد سال قبل، یعنی در سال 1917، روز 8 مارس را تعطیل رسمی کرده بودند.