از جوان حادثه‌دیده انتظار چه معجزه‌ای هست؟!

کد خبر : ۱۶۳۶۹
بازدید : ۱۳۲۴
مسعود رفیعی‌طالقانی در روزنامه شهروند نوشت:

سریال شهرزاد را هرکس یک‌جور می‌بیند، البته از آنهایی حرف می‌زنیم که آن را می‌بینند؛ به بیانی دیگر هرکس از ظن خود یار آن می‌شود. بگذارید این‌جا یک پرانتز باز کنیم (جدی‌جدی، مولانای بلخ عجب شعری سروده؛ هرکسی از ظن خود شد یار من، وز درون من نجست اسرار من... قرن‌ها گذشته اما هنوز و تا همیشه، این بیت تازگی دارد. اگر مولانا را به‌واسطه سرودن همین یک‌بیت، شاعری نامدار و یکه در تاریخ ادبیات و عرفان ایران بدانیم، بیراه نگفته‌ایم. به تعبیر این یک‌بیت، هیچ‌کس ما را و ما هیچ‌کس را آن‌گونه که هستیم و هستند، نمی‌شناسیم و نمی‌شناسند و این شاید فاجعه‌بار‌ترین مسأله دنیای ما باشد.

از درون همین ظن شخصی است که‌ هزار فاجعه بارمی‌آید و یکی پیدا نمی‌شود که در آغاز از همین ظن شخصیِ خود، پرسشی کند و به تعبیر امروزی، یقه خودش را بچسبد و بعد برود سراغ دیگران. اینجوری است که نه ما کسی را درست می‌شناسیم و نه کسی ما را! خب بدیهی است که فاجعه بار می‌آید دیگر!)

پرانتزمان را ببندیم بهتر است؛ بیم آن هست که از بحث اصلی این نوشته جدا بیفتیم. تا حالا چند نفر از خود پرسیده‌اند که قصه و سناریوی سریال‌شهرزاد واقعا روی چه اصلی استوار شده و مسأله جوانان و جوانی در آن چگونه ساخته و پرداخته و موردتوجه قرار گرفته‌است؟ مجموعه نقدها و تفسیر‌ها و... که درباره این سریال خوانده‌ایم، نشان می‌دهد بیشترین تمرکز بر چندساحتی‌بودن قصه، تعلیق مستمر، بافتار تاریخی، طراحی صحنه و لباس، موسیقی، فرازو‌فرود منطقی و انگیزاننده بافت اصلی درام و... بوده‌است و البته هریک در جای خودشان محل بحث و بررسی و گفت‌وگوست.

از این مهم‌تر این‌که شهرزاد، سریالی است که بعد از مدت‌ها پیر و جوان را در جامعه شهری ایران، پای خود نگه‌داشته؛ تازه با این‌که در شبکه نمایش‌خانگی عرضه می‌شود و همین وجه ماجراست که دست‌اندرکاران صداوسیما را اندکی هم دل‌آزرده می‌کند، حتی اگر این دل‌آزردگی را بیان نکنند! در این نوشته اما، ما می‌خواهیم به یک وجه بارز دیگر این سریال اشاره کنیم که بی‌تردید؛ «جوانی»، «حادثه» و «ازدست‌رفتن رشته‌سرنوشت» است.

این مهم در جای‌جای سریال شهرزاد به‌چشم می‌خورد اما بارزترین قسمتی که حالا ما را مجاب کرده تا درباره آن، مطلبی را قلمی کنیم، قسمت ٢٦ این سریال و بازگشت فرهاد دماوندی به دل واقعه عاشقانه اولیه و بیان دوباره حسی عاشقانه به شهرزاد توسط اوست؛ آن‌هم در دل وضع تلخ شهرزاد. فرهاد، چترش یعنی سرپناه شب بارانی‌اش را به شهرزاد می‌دهد و از او سراغ گردن‌آویزِ مرغ‌آمین (نشان عشق آتشین) را می‌گیرد.

کجا؟ درمقابل در کافه‌نادری، پاتوق قرارهای عاشقانه، جایی که آخرین قرار عاشقانه در روز کودتا، در همانجا گذاشته شد و نیز جایی که فراق اجباری نیز در همانجا رقم خورد. کافه‌نادری، بی‌تردید استعاره‌ای از مکان همیشگی حادثه و رخداد است و «جوانی» در همین مکان درحال‌گذار و گذر. «جوانی» به‌سرعت درحال عبور از رهگذارهای زندگی است، دارد بی‌رحم و بی‌صبر تمام می‌شود، میل عجیب و وحشتناکی دارد به‌سوی پیری و حادثه، مستمرا در دل یک وضع استبدادزده و غیرقابل پیش‌بینی، پدید می‌آید.

زندگی آدم‌ها در درون قصه شهرزاد، زندگی‌ای خطی و بی‌نوسان نیست، بلکه بسیار پرفرازونشیب است و این یگانه ارمغان! وضعیت استثنایی موجود در متن قصه است؛ قصه‌ای که زندگی تاریخی و اجتماعی ما را روایت می‌کند. در دل همین ماجراست که رفت و برگشت‌های فرهاد و شهرزاد، بابک و مریم و بقیه جوان‌ها، دارد رقم می‌خورد و این همان ازدست‌رفتن رشته‌سرنوشت در جوانی است.

حادثه؛ این همان چیزی است که دارد بی‌رحم و هول‌انگیز، رشته‌سرنوشت آدم‌ها را از آنها می‌گیرد و به گردباد می‌سپارد و جوانی در کشاکش همین گردباد، در حال برباد رفتن است. متن زندگی یک جوان، شباهت‌های عجیبی به شخصیت‌های قصه شهرزاد دارد و حادثه‌ها یک‌سره در مسیر زندگی فردی و اجتماعی این جوان‌های ما فرود می‌آیند، نه از ناکجا، بلکه از جاهای شناخته‌شده و قابل‌بررسی.

شعار زیبایی روی قاب‌های مقوایی دی‌وی‌دی سریال شهرزاد حک شده که توجه‌ها را به‌خود جلب‌می‌کند؛ در تندباد حادثه، عشق اولین قربانی است. عشق؛ یکی از چهار رویه اصلی حقیقت در زندگی و گاهی که قربانی می‌شود، درواقع «جوانی» قربانی شده است؛ مفهوم جوانی، معنای جوانی و سال‌های جوانی را می‌گویم. درکنار عشق و جوانی، سیاست هم قربانی می‌شود و حقیقت بر باد می‌رود. بگذارید این‌جا این شعار زیبا را شکل دیگری بخوانیم و بنویسیم: در تندباد حادثه، «جوانی» اولین قربانی است.

درست همین حالا که این متن را می‌نویسم، معتقدم هیچ اثری، بی‌تأثیر از زمان و زمانه خود پدیدار نمی‌شود و شهرزاد بی‌تردید از زمان و زمانه ما تاثیرات بسیاری دارد. پرسش این‌جاست که جوان امروزی را تا چه اندازه از معرض تندبادهای حادثه درامان نگه‌داشته‌ایم که حالا از او انتظار معجزه داریم؟!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید