"شهرزاد" به سرنوشت "کیمیا" دچار میشود؟
کد خبر :
۱۶۴۰۹
بازدید :
۱۵۰۳
کتایون کیخسروی در خبرآنلاین نوشت:
دیگر عادت کردهایم، انگار که انتظار دیگری جز این نداریم. انتظار نداریم محصولاتی که در عرصههای مختلف از صنایع و بستهبندی گرفته تا فرهنگ و هنر وقتی به دستمان میرسد، کیفیت خود را در تمام مدت استفاده حفظ کنند.
دیگر همه میدانیم خوب کار کردن فلان وسیله یا مورد قبول بودن محصولات فلان کارخانه یا نهاد خدماتی امری پایدار و همیشگی نیست. کافی است که مخاطبان به یک اثر اقبال نشان دهند یا اظهار رضایت کنند، آن وقت است که ورق برمیگردد و همه چیز عوض میشود.
فرهنگ و هنر هم از این قاعده مستثنی نیست. عادت بدی شده این خواب آلودگیها و خماریهای اواخر دوران خلق هر اثر هنری در ایران. اینکه دیگر تقریبا اواخر تماشای هر کار نسبتا پر و پیمان و زمانبری میدانیم آخر ماجرا سرهمبندی میشود و البته این سرهمبندی هم به شکل کاملا دم دستی و قابل پیش بینی و پر اشکال انجام میشود.
عادت که نه، انگار سنتی است که خلاف آن رفتار کردن کائنات را بر هم میریزد. سنتی که مثل هزاران سنت دیگر فرهنگ و اعتماد مخاطب را نشانه میگیرند و آن را مانند موریانه از درون تهی میسازند.
حالا این سوال برای قاطبه مخاطبان آثار هنری از جمله مجموعههای تلویزیونی و سریالهای شبکه نمایش خانگی پیش آمده که چرا خالقان آثار هنری در تمام حوزهها حوصله به سرانجام رساندن کارهایشان را ندارند یا اینکه قادر به پایان رساندن اصولی، منطقی و حساب شده آثارشان نیستند.
بگذریم که برخی از این آثار به دلایل مختلف بد شروع میشوند، بد ادامه مییابند و بد به پایان میرسند اما سوال مهم اینجاست که آثار شاخصی که در ابتدا و میانه راه تعریف و تمجیدهای بسیاری را متوجه خود کردند و در مجموع اثری موفق شناخته شدند چرا در انتهای راه و بخشهای پایانی دچار تزلزلی تکراری و سوال برانگیز میشوند؟
سریال شهرزاد شروع و روند موفقی داشت. سریالی که موفقیتهایش در میزان جذب مخاطب و البته واقعیتهای کیفیاش باعث شد تلویزیون و سریالهای کم بینندهاش رقیب تازهای به عنوان شبکه نمایش خانگی پیدا کند. اما این سریال هم که با پخش منظم و بموقعش تمام ناهنجاریها، بیاعتمادیها و بینظمیهای توزیع سریال در این حوزه را از اذهان پاک کرد با تمام معیارهایی که میشد این مجموعه را اثری موفق بنامیم به همان ورطه پایان بندیهای سرهمبندی شده افتاده و پیش بینی میشود با ادامه روندی که در آخرین قسمت پخش شده مشاهده شد همین اتفاق در هفتههای پایانی پخش فصل اول به کلیت اثر لطمه بزرگی وارد کند.
هر چند به نظر میرسد بعد از لو رفتن پایان قصه در فصل اول از سوی یکی از عوامل شهرزاد، تغییرات نابهنگام در بخشی از قسمتهای پایانی رخ داده باشد اما در همین قسمت بیست و ششمی که اخیرا توزیع شده میشود نشانههایی از همان سرهمبندی را به وضوح پیدا کرد.
برای مثال تکرار صحنه چیدن مهرههای شطرنج توسط بزرگ آقا که همزمان با آن تسویه حسابهای شخصی او با آدمها هم نشان داده میشود، ابتداییترین چیزی است که به ذهن هر کسی میرسد،. یا خطابهای که بزرگآقا بعد از انجام قتلها خطاب به شخصیت نصرت ایراد میکند، بیش از آنکه به شناخت شخصیت یا جهانبینی او کمک کند، تکرار مکرراتی است پیش از این بارها و بارها به مخاطب نشان داده شده است.
از طرفی دیگر نویسندگان این مجموعه شخصیت شهرزاد را در دهه ۳۰ تهران به عنوان نماد زن امروزی متفاوت و مدرنی تعریف کردهاند که تن به قواعد از پیش تعیین شده نمیدهد و نمیخواهد زیر بار هر حرفی برود اما کنش این شخصیت، به خصوص در بخشهای پایانی سریال، دربرگیرنده مجموعه رفتارهایی است که از هر زن عادی و مظلومی انتظار میرود. زنی که فرزندش را از او گرفتهاند و او را به دور انداختهاند.
مشاهده چنین رفتاری از شهرزاد این پرسش را به وجود میآورد که چرا تنها واکنش او به طلاق اجباریاش بغل کردن فرزندش برای چند لحظه و بعد انفعال محض باشد؟ حال اگر پاسخ این است که اجازه بدهید و در فصل دوم گره گشاییهای برخی ماجرها را ببینید هم نمیتواند چندان قانع کننده باشد چرا که تکلیف برخی مسائل مربوط به قصه باید در همین فصل اول روشن شود.
جدای از این وقتی برای یک شخصیت شناسنامه تعریف میشود ــ که سریال شهرزاد از معدود آثاری بود که کاراکترهایش این مشخصه را داشتند ــ چرا رفتار و کنش او با آنچه که به عنوان شناسنامه و شخصیت او تعریف شده تعارض دارد؟ و علت آن چیست؟
واقعیت این است که همواره قسمت پایانی بسیاری از سریالهای ایرانی بدترین قسمت آن مجموعه بودهاند چرا که کارگردان و نویسنده به شکل عجیب و غریبی قصد دارند تمام گرههای داستانی را در همان قسمت آخر باز کنند یا میخواهند در قسمت آخر شگفتی بزرگی برای مخاطبان مشتاق خود داشته باشند اما تعدد سوالهای به وجود آمده در قسمتهای قبلی و بیجواب ماندنشان تا قسمت آخر باعث میشود همه چیز به بدترین شکل ممکن جمع و جور شود، متاسفانه سریال شهرزاد هم در فاصله دو قسمت مانده به پایانی فصل اول ظاهرا به این وادی افتاده است.
آیا حوصله خالقان آثار تلویزیونی و سریالهای ایرانی، در ادامه و پایان کار سر میرود؟ آیا تنها شروع متفاوت و پرقدرت برای خوب بودن یک سریال کافیست؟ کافی است فقط کمی به گذشته و پیشینه تصویریمان نگاه کنیم.
سریالهایی مثل هزاردستان یا دایی جان ناپلئون و... کدام یک از آنها از میانه سریال به بعد یا در بخشهای پایانی خود این گونه دست مخاطب را خالی میگذارند؟ کدام یک از آنها با محول کردن گرهگشایی داستان به قسمتهای آخر، پایان بندی را به جزوهای تبدیل میکردند که قرار است به طور خلاصه و شتابزده به پرسشهای شکل گرفته در متن سریال پاسخ بگویند؟
مخاطب ایرانی پیش از هر چیز، به دنبال احترام گذاشته شدن به شعور و سلیقه خود است. اتفاقی که این روزها به خصوص در عرصه تلویزیون کمتر رخ میدهد، حالا اگر سریالی توانسته مخاطب را به این باور برساند که به شعور و سلیقه او نه تنها احترام میگذارد که برای جلب رضایتش، تلاش هم میکند، حیف نیست که با یک پایانبندی سرهمبندی شده اعتماد سخت به دست آمده او را دوباره از دست بدهد؟ کاش دستاندرکاران سریال شهرزاد برای این موضوع فکری بکنند.
دیگر عادت کردهایم، انگار که انتظار دیگری جز این نداریم. انتظار نداریم محصولاتی که در عرصههای مختلف از صنایع و بستهبندی گرفته تا فرهنگ و هنر وقتی به دستمان میرسد، کیفیت خود را در تمام مدت استفاده حفظ کنند.
دیگر همه میدانیم خوب کار کردن فلان وسیله یا مورد قبول بودن محصولات فلان کارخانه یا نهاد خدماتی امری پایدار و همیشگی نیست. کافی است که مخاطبان به یک اثر اقبال نشان دهند یا اظهار رضایت کنند، آن وقت است که ورق برمیگردد و همه چیز عوض میشود.
فرهنگ و هنر هم از این قاعده مستثنی نیست. عادت بدی شده این خواب آلودگیها و خماریهای اواخر دوران خلق هر اثر هنری در ایران. اینکه دیگر تقریبا اواخر تماشای هر کار نسبتا پر و پیمان و زمانبری میدانیم آخر ماجرا سرهمبندی میشود و البته این سرهمبندی هم به شکل کاملا دم دستی و قابل پیش بینی و پر اشکال انجام میشود.
عادت که نه، انگار سنتی است که خلاف آن رفتار کردن کائنات را بر هم میریزد. سنتی که مثل هزاران سنت دیگر فرهنگ و اعتماد مخاطب را نشانه میگیرند و آن را مانند موریانه از درون تهی میسازند.
حالا این سوال برای قاطبه مخاطبان آثار هنری از جمله مجموعههای تلویزیونی و سریالهای شبکه نمایش خانگی پیش آمده که چرا خالقان آثار هنری در تمام حوزهها حوصله به سرانجام رساندن کارهایشان را ندارند یا اینکه قادر به پایان رساندن اصولی، منطقی و حساب شده آثارشان نیستند.
بگذریم که برخی از این آثار به دلایل مختلف بد شروع میشوند، بد ادامه مییابند و بد به پایان میرسند اما سوال مهم اینجاست که آثار شاخصی که در ابتدا و میانه راه تعریف و تمجیدهای بسیاری را متوجه خود کردند و در مجموع اثری موفق شناخته شدند چرا در انتهای راه و بخشهای پایانی دچار تزلزلی تکراری و سوال برانگیز میشوند؟
سریال شهرزاد شروع و روند موفقی داشت. سریالی که موفقیتهایش در میزان جذب مخاطب و البته واقعیتهای کیفیاش باعث شد تلویزیون و سریالهای کم بینندهاش رقیب تازهای به عنوان شبکه نمایش خانگی پیدا کند. اما این سریال هم که با پخش منظم و بموقعش تمام ناهنجاریها، بیاعتمادیها و بینظمیهای توزیع سریال در این حوزه را از اذهان پاک کرد با تمام معیارهایی که میشد این مجموعه را اثری موفق بنامیم به همان ورطه پایان بندیهای سرهمبندی شده افتاده و پیش بینی میشود با ادامه روندی که در آخرین قسمت پخش شده مشاهده شد همین اتفاق در هفتههای پایانی پخش فصل اول به کلیت اثر لطمه بزرگی وارد کند.
هر چند به نظر میرسد بعد از لو رفتن پایان قصه در فصل اول از سوی یکی از عوامل شهرزاد، تغییرات نابهنگام در بخشی از قسمتهای پایانی رخ داده باشد اما در همین قسمت بیست و ششمی که اخیرا توزیع شده میشود نشانههایی از همان سرهمبندی را به وضوح پیدا کرد.
برای مثال تکرار صحنه چیدن مهرههای شطرنج توسط بزرگ آقا که همزمان با آن تسویه حسابهای شخصی او با آدمها هم نشان داده میشود، ابتداییترین چیزی است که به ذهن هر کسی میرسد،. یا خطابهای که بزرگآقا بعد از انجام قتلها خطاب به شخصیت نصرت ایراد میکند، بیش از آنکه به شناخت شخصیت یا جهانبینی او کمک کند، تکرار مکرراتی است پیش از این بارها و بارها به مخاطب نشان داده شده است.
از طرفی دیگر نویسندگان این مجموعه شخصیت شهرزاد را در دهه ۳۰ تهران به عنوان نماد زن امروزی متفاوت و مدرنی تعریف کردهاند که تن به قواعد از پیش تعیین شده نمیدهد و نمیخواهد زیر بار هر حرفی برود اما کنش این شخصیت، به خصوص در بخشهای پایانی سریال، دربرگیرنده مجموعه رفتارهایی است که از هر زن عادی و مظلومی انتظار میرود. زنی که فرزندش را از او گرفتهاند و او را به دور انداختهاند.
مشاهده چنین رفتاری از شهرزاد این پرسش را به وجود میآورد که چرا تنها واکنش او به طلاق اجباریاش بغل کردن فرزندش برای چند لحظه و بعد انفعال محض باشد؟ حال اگر پاسخ این است که اجازه بدهید و در فصل دوم گره گشاییهای برخی ماجرها را ببینید هم نمیتواند چندان قانع کننده باشد چرا که تکلیف برخی مسائل مربوط به قصه باید در همین فصل اول روشن شود.
جدای از این وقتی برای یک شخصیت شناسنامه تعریف میشود ــ که سریال شهرزاد از معدود آثاری بود که کاراکترهایش این مشخصه را داشتند ــ چرا رفتار و کنش او با آنچه که به عنوان شناسنامه و شخصیت او تعریف شده تعارض دارد؟ و علت آن چیست؟
واقعیت این است که همواره قسمت پایانی بسیاری از سریالهای ایرانی بدترین قسمت آن مجموعه بودهاند چرا که کارگردان و نویسنده به شکل عجیب و غریبی قصد دارند تمام گرههای داستانی را در همان قسمت آخر باز کنند یا میخواهند در قسمت آخر شگفتی بزرگی برای مخاطبان مشتاق خود داشته باشند اما تعدد سوالهای به وجود آمده در قسمتهای قبلی و بیجواب ماندنشان تا قسمت آخر باعث میشود همه چیز به بدترین شکل ممکن جمع و جور شود، متاسفانه سریال شهرزاد هم در فاصله دو قسمت مانده به پایانی فصل اول ظاهرا به این وادی افتاده است.
آیا حوصله خالقان آثار تلویزیونی و سریالهای ایرانی، در ادامه و پایان کار سر میرود؟ آیا تنها شروع متفاوت و پرقدرت برای خوب بودن یک سریال کافیست؟ کافی است فقط کمی به گذشته و پیشینه تصویریمان نگاه کنیم.
سریالهایی مثل هزاردستان یا دایی جان ناپلئون و... کدام یک از آنها از میانه سریال به بعد یا در بخشهای پایانی خود این گونه دست مخاطب را خالی میگذارند؟ کدام یک از آنها با محول کردن گرهگشایی داستان به قسمتهای آخر، پایان بندی را به جزوهای تبدیل میکردند که قرار است به طور خلاصه و شتابزده به پرسشهای شکل گرفته در متن سریال پاسخ بگویند؟
مخاطب ایرانی پیش از هر چیز، به دنبال احترام گذاشته شدن به شعور و سلیقه خود است. اتفاقی که این روزها به خصوص در عرصه تلویزیون کمتر رخ میدهد، حالا اگر سریالی توانسته مخاطب را به این باور برساند که به شعور و سلیقه او نه تنها احترام میگذارد که برای جلب رضایتش، تلاش هم میکند، حیف نیست که با یک پایانبندی سرهمبندی شده اعتماد سخت به دست آمده او را دوباره از دست بدهد؟ کاش دستاندرکاران سریال شهرزاد برای این موضوع فکری بکنند.
۰