سنگی که آرزوهای محمدحسین را گرفت

۴ سال از آن روز شوم می‌گذرد. روزی که دانش‌آموز تیزهوش مدرسه صیاد شیرازی همدان در حیاط مدرسه قربانی شوخی بچگانه یکی از هم‌مدرسه‌ای‌هایش شد و نه‌تنها یکی از چشمانش، که همه آرزوهایش را یکباره از دست داد.

کد خبر : ۱۷۹۴۸
بازدید : ۱۸۲۳
۴ سال از آن روز شوم می‌گذرد. روزی که دانش‌آموز تیزهوش مدرسه صیاد شیرازی همدان در حیاط مدرسه قربانی شوخی بچگانه یکی از هم‌مدرسه‌ای‌هایش شد و نه‌تنها یکی از چشمانش، که همه آرزوهایش را یکباره از دست داد.

به گزارش همشهری، حالا و با گذشت همه اين سال‌ها خانواده محمدحسين مي‌گويند در اين مدت كمرشان زير بار مخارج درمان او خم شده و مهم‌تر اينكه هيچ‌يك از مسئولان آموزش و پرورش به دادشان نرسيده است.

صبح پنجشنبه 20مهرماه سال 91بود كه محمدحسين 12ساله، ساك ورزشي‌اش را برداشت و راهي مدرسه شد. آن روز قرار بود او و همكلاسي‌هايش در حياط مدرسه تمرين و خود را براي مسابقه فوتبال كه روز بعد انجام مي‌شد آماده كنند. محمدحسين عاشق فوتبال بود و آرزو داشت كه روزي به تيم ملي دعوت شود غافل از اينكه آن روز حادثه شومي در كمينش نشسته بود؛ حادثه‌اي كه همه آرزوهايش را گرفت.

مادر محمدحسين در گفت‌وگو با همشهري مي‌گويد: حدود ساعت 10صبح بود كه از مدرسه تماس گرفتند و گفتند كه محمدحسين دچار حادثه و صورتش خراشيده شده است. مي‌گفتند يكي از بچه‌ها سنگ پرت كرده و به‌صورت پسرم خورده است. وحشت كردم و سراسيمه خودم را به مدرسه رساندم. پسرم هنوز آنجا بود. وقتي پرس‌وجو كردم، متوجه شدم كه پسرم و دوستانش سرگرم تمرين فوتبال بودند و دو سه نفر ديگر از دانش‌آموزان در گوشه‌اي از حياط مدرسه سنگ‌پراني مي‌كردند. پسرم سراغ آنها رفته و گفته بود كه ممكن است سنگ به بچه‌ها برخورد كند اما يكي از آنها جواب داده بود كه «نگران نباش، به تو يكي برخورد نمي‌كند». اما دقايقي بعد زماني كه محمدحسين به زمين بازي برگشته بود، ناگهان سنگي به چشمش خورده و باعث شده بود كه او ديگر نتواند جايي را ببيند.

خانم يوسفيان ادامه مي‌دهد: وقتي به مدرسه رسيدم، از چشم پسرم خون سياه مي‌آمد و مسئولان مدرسه حتي آمبولانس خبر نكرده بودند. نمي‌دانم چقدر از حادثه گذشته بود اما خودم دست به‌كار شدم و پسرم را به بيمارستان بردم. اما در آنجا دكتر نبود و براي همين پسرم را به بيمارستان ديگري منتقل كرديم. در اين مدت دعا مي‌كردم كه اتفاقي براي پسرم نيفتاده باشد اما نيمه‌شب پزشكان گفتند كه او تب كرده و حالش بد است و بايد به تهران منتقل شود.

هر طوري بود آمبولانس گرفتيم و پسرم را به بيمارستان فارابي تهران برديم. 5شبانه‌روز در آنجا بستري بود تا اينكه گفتند شبكيه چشم چپش آسيب جدي ديده و او بينايي‌اش را از دست داده است. با شنيدن اين خبر دنيا روي سرم خراب شد. اين اما همه مشكلات خانواده يوسفيان نبود. آنها كه وضعيت مالي كاملا متوسطي دارند، پس از اين حادثه مجبور بودند هر‌ماه يك‌بار پسرشان را براي ادامه درمان و معاينه از همدان به تهران منتقل كنند و همين مسئله باعث شده بود كه نه‌تنها همه پس‌اندازشان را از دست بدهند، كه مجبور به قرض كردن از دوستان و آشنايانشان شوند.

از سوي ديگر اين حادثه باعث شده بود كه بينايي چشم راست محمدحسين هم كاهش پيدا كند و او ديگر نتواند مثل گذشته درس‌هايش را به‌خوبي بخواند. همه اينها دست به‌دست هم داده بود تا پسربچه تيزهوش مدرسه دچار افسردگي و افت شديد تحصيلي شود.مادر محمدحسين مي‌گويد: پسرم هميشه مي‌گفت كه آرزو دارد روزي به تيم ملي برود اما حالا از همه ورزش‌ها منع شده است چرا كه مي‌گويند اگر به سر او ضربه بخورد ممكن است چشمش خونريزي كند.

روحيه‌اش را از دست داده و كم‌حرف شده است. در اين سال‌ها نزد بسياري از مسئولان رفتيم و درخواست مساعدت كرديم. فقط رئيس سابق آموزش و پرورش بود كه حرفمان را شنيد و كمي كمكمان كرد اما اين اتفاق فقط در سال اول رخ داد و ديگر خبري از مساعدت نشد.

ما حتي از عامل اين حادثه كه يكي از دانش‌آموزان بود شكايت كرديم و او به پرداخت ديه محكوم شد اما خانواده‌اش مي‌گويند كه پولي براي پرداخت ديه ندارند و پرونده‌مان همينطور بلاتكليف مانده است. از سوي ديگر به ما گفته‌اند كه بيمه حوادث هم به پسرم تعلق نمي‌گيرد و در اين سال‌ها كمرمان زير بار غصه و هزينه سنگين درمان پسرم خم شده است.خانواده يوسفيان مي‌گويند ديگر توان پرداخت مخارج درمان پسرشان را ندارند و اگر مسئولان آموزش و پرورش مساعدت نكنند، دنيايشان هم چون بينايي پسرشان تيره و تار خواهد شد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید