بگذار ببخشمت!

کد خبر : ۱۹۲۸۳
بازدید : ۱۳۴۹
یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَی بِالأُنثَی فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَه فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! درباره کشتگان بر شما قصاص نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس کسی که از طرف برادرش (ولّی مقتول) چیزی [از حقّ قصاص] به او بخشیده شود، باید [پرداخت دیه را] به طور شایسته دنبال کند و آن را با خوش‌رفتاری به او بپردازد، این تخفیف و رحمتی است از جانب پروردگارتان، پس هرکس بعد از این تعدّی کرد، برای او عذابی دردآور خواهد بود.»

آیه ١٨٧ سوره بقره حق قصاص را برای خانواده مقتول محفوظ می‌داند. خداوند اختیار قصاص‌کردن را به دست خانواده‌ای داده که عزیزشان را از دست داده‌اند. شاید بسیاری از ما بخواهیم برای اهداف بزرگ و اجتماعی که در ذهن داریم، بسیاری از خانواده‌های داغ‌دار را مجاب کنیم که از این حق خود بگذرند. تصور کنید خانواده‌ای را که عزیزش را به هر دلیلی از دست داده، هرکسی در هر جایگاهی خانواده‌اش برایش عزیز است و ازدست‌دادن آنها در یک نزاع و به طور ناگهانی عذاب‌آور است. بخشیدن کسی که زندگی را از عزیز تو گرفته و روزهایت را سیاه کرده، کار راحتی نیست. این راحت نیست که پدر، مادر یا فرزند تو زیر خروارها خاک باشد و تو بخواهی به قاتل او زندگی ببخشی و بعد‌ها خبر زندگی، موفقیت و خوشحالی او را بشنوی... .

اما این ماجرا طرف دیگری هم دارد. طرف دیگر آن همان قاتلی است که روزهای زیادی را در زندان می‌گذراند و روزهای زیادی منتظر مرگ است. تصور کن کسی که هنوز به بلوغ نرسیده، تصور کن نوجوان ١٦ساله‌ای را که سر قرار‌ومدارهای بچه‌محل‌ها به جان یکی از همسایه‌ها می‌افتد، آنها با هم گلاویز می‌شوند و هیچ‌کس هم نمی‌خواهد اتفاق بدی بیفتد. این فقط یک دعوای کودکانه است. یک ضربه، دو زندگی را از هم می‌پاشد. یکی در روزگار نوجوانی هم‌بستر خاک می‌شود و یکی تا آخر عمر قاتل می‌ماند.

این همان مرز باریکی است که شناختش بسیار دشوار است و ما هم هیچ‌کداممان در جایگاه تشخیص نیستیم. هرکدام از ما می‌توانیم در جایگاه یک فعال اجتماعی حرکت کنیم و قدمی برداریم تا خانواده‌ها را مجاب کنیم برای بخشیدن و برای همین بخشیدن بود که عده‌ای از فعالان اجتماعی به همراه گروه سینمایی هنر و تجربه روز جمعه ٢١ خرداد در پردیس سینمایی کوروش، گل‌ریزانی را برای آزادی شش محکوم به اعدام برگزار کردند.

گل‌ریزان با اکران فیلم «چهارشنبه» به کارگردانی سروش محمدزاده هم‌زمان شد، فیلمی که موضوعش قصاص بود. برگزار‌کنندگان این مراسم میهمان حضور چندین‌هزار‌نفری مردم و چهره‌هایی چون شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری، شهاب حسینی، مهتاب کرامتی، امیرمهدی ژوله، اندیشه فولادوند و شبنم مقدمی بودند و مژده لواسانی نیز اجرای مراسم را عهده‌دار بود.

ماجرای اصلی طرح برگزاری این گل‌ریزان، کمک به زنان محبوس در زندان قرچک به دلیل ارتکاب قتل بود. زنانی که به دلیل اینکه جزء خانواده‌های آسیب‌دیده اجتماعی محسوب می‌شوند، به ازدواج در سنین نوجوانی تن می‌دهند و البته نبودن در فضای استاندارد باعث می‌شود نتوانند در شرایط غیرعادی و بحرانی تصمیم منطقی بگیرند.

سمیه یکی از همین افراد است که در زندان قرچک زندانی است. او در تماس تلفنی با خبرنگار روزنامه «شرق» درباره ارتکاب جرم قتل همسرش صحبت می‌کند. ٢٥ساله است و در ١٤سالگی به عقد مردی ٣١ساله از دوستان پدرش در می‌آید. سمیه می‌گوید: «همون موقع بود که توی شهرری دو تا اتاق اجاره کرد. شاگرد سلمونی بود و تو مغازه سلمونی نزدیک حرم کار می‌کرد. بابام که یه عمر نون‌خشکی بود، فکر کرد عروسی من با ناصر، می‌تونه خوشبختم کنه. ١٤سالگی رفتم خونه بخت، ١٥سالگی دوقلوهام به دنیا اومدن، ١٧سالگی پسرم... توی تمام این سال‌ها هیچ‌کس نمی‌دونست ناصر معتاده و حقوق ماهی ١٥٠تومنی که از آرایشگاه می‌گیره، فقط خرج دود می‌شه و دوا.

بعد از هفت، هشت ماه با یکی از دوستام که توی تولیدی کفش کار می‌کرد، حرف زدم و قرار شد کفش‌ها رو بیارن خونه ما و من نگین کفش براشون بچسبونم. برای هر جفت کفش ٢٥٠ تومن می‌گرفتم... دوقلوها که به دنیا اومدن، دیگه واقعا خرج نمی‌گذشت، آن‌قدر غذا نمی‌خوردم که شیرم خشک شد. یکی از قل‌ها که تنها دخترم بود هم یه بار مریض شد و چون پول نداشتیم ببریمش دکتر، بعد هشت ماه مرد...».

سمیه می‌گوید: «پسرم که به دنیا اومد، حتی ناصر نرفت سراغ شناسنامه. امروز و فردا زیاد می‌کرد، تا اینکه از طریق رفقاش فهمیدم پسرمون رو می‌خواد بفروشه. باور نمی‌کردم این کار رو بکنه. جدی نگرفتم، یه روز که رفته بودم سر کوچه نون بخرم، اومدم خونه دیدم بچه دوماهم، ابوالفضلم، خونه نیست. ناصر هم پای بساط بود، گفت بچه اینجا تلف می‌شد، گفت یه پسر دیگه هم داریم، تازه هر وقت بخوام بچه‌دار می‌شیم. گفت عوضش ٥٠٠ ‌هزار تومن پول گرفته و می‌تونیم یه مدت رو بگذرونیم.

گفت عوضش برام یه لباس نو می‌خره، لباس نویی که حسرتش به دلم بود...». سمیه بعد از گفتن این خاطرات، چنددقیقه‌ای سکوت می‌کند و می‌گوید: «اصلا باور نمی‌کردم، توی کمد رو گشتم، رفتم توی حیاط دیدم پسرم نیست، ابوالفضلم نبود، پسر بزرگم حسین می‌گفت داداشی نیست. از پای بساط بلندش کردم و با مشت به سروصورتش کوبیدم، جیغ می‌کشیدم و بچم رو می‌خواستم و او حرف نمی‌زد، نمی‌دونم توی گلاویز‌شدن چی شد، چی‌ کار کردم که تعادلش به هم خورد و موقع زمین‌افتادن سرش خورد به لب طاقچه و خون‌ریزی مغزی کرد.

حالا هم منتظرم بکشنم بالا...». بعد از قتلی که توسط سمیه صورت گرفته، فرزند بزرگش به بهزیستی منتقل شده و کسی هم اثری از پسر فروخته‌شده‌اش پیدا نکرده است. خانواده همسرش ناصر، نزدیک به هفت سال است که او را در زندان نگه داشته‌اند و حالا خبرها حکایت از آن دارد که بعد از ماه مبارک رمضان، حکم اعدام اجرا می‌شود. فعالان مدنی در تلاش هستند با جلب رضایت خانواده مقتول آنها را وادار به بخشش در قبال دیه کنند، دیه‌ای که بتواند زندگی آنها را تغییر دهد و سمیه را شاید دوباره به زندگی باز گرداند.

فرخنده جبارزادگان، یکی از فعالان مدنی که در گل‌ریزان روز چهارشنبه نیز حاضر بود و امید داشت بعد از گل‌ریزان بتواند یکی از زندانیان مدنظرش را از زندان آزاد کند، به «شرق» می‌گوید: «هدف از برپایی این گل‌ریزان‌ها علاوه بر جمع‌آوری هزینه آزادی زندانیان، صحبت‌کردن با مردم درباره بخشش است؛ علاوه بر آن در بیشتر آیین‌های گل‌ریزان بیشترین توجه به زندانیان مالی است. این در حالی است که طلب اجتماعی محکومان به اعدام نادیده انگاشته می‌شود. مطابق آمار اکثر متهمان به قتل، جزء آسیب‌دیدگان اجتماعی محسوب می‌شوند. آنها شرایط تحلیل و فکر منطقی ندارند و برای جبران اشتباهاتشان عموما دست به اشتباهات بزرگ‌تر می‌زنند».

ولی‌الله، جوان ٢٤سا‌له‌ای است که بعد از پرداختن دیه ٣٠٠‌میلیونی از زندان آزاد شده است. این ٣٠٠ ‌میلیون با فروش خانه کوچک پدری‌اش در میدان جوادیه تهران به مبلغ ٢٠٠ ‌میلیون و گرفتن نزول فراهم شده.

او درباره زندگی پس از آزادی‌اش به «شرق» می‌گوید: «وقتی قراره اعدام بشی، همه زندگیشون رو به آتیش می‌کشن تا بیای بیرون. وقتی اومدی بیرون، تو رو به آتیش می‌کشن با زخم‌ زبون. آن‌قدر مادر و پدر و برادرم بهم گفتن تو باعث آوارگی و بدبختی ما شدی، آن‌قدر برایم آرزوی مرگ کردن که الان دو سالی می‌شه از خونه زدم بیرون، پدر بدبختم به خاطر فشارهای مالی سکته کرده. اون موقع کسی نبود کمکمون کنه دربه‌در نشیم. ما هنوز داریم نزول می‌دیم...».

فرخنده جبارزادگان درباره آزادشدن محکومان به اعدام تأکید می‌کند: «عده زیادی از این زندانیان بعد از آزادشدن تازه بدبختی‌هایشان شروع می‌شود. مثلا پدرشان سقف خانه را فروخته، زندگی‌شان را به آتش کشیده؛ چون فقط نجات‌دادن جان جگرگوشه‌اش را در آن زمان حس می‌کرده، اما بعد از اینکه خطر از بیخ گوش پسرش گذشت، تازه حقایق جلوی چشمش رژه می‌روند، تازه می‌فهمد که بقیه خانواده را از حقشان محروم کرده و آن‌وقت نگرانی جای خودش را به اضطراب و نفرت می‌دهد و دل‌ها هرگز با هم صاف نمی‌شوند. در واقع هدف برگزاری آیین گل‌ریزان این است که جلوی این فاجعه‌ها گرفته شود. مردم دست به دست هم دهند تا زندگی‌های بیشتری دستخوش اتفاقات ناگوار نشود...».

در مراسم گل‌ریزانی که برگزار شد، شهیندخت مولاوردی ضمن ابراز خرسندی از حضور در میان خیران اظهار کرد: «خدا را شکر می‌کنم در چهارمین روز ماه مبارک رمضان توانستم در این برنامه حضور پیدا کنم. این برنامه از نظر من از دو لحاظ حائز اهمیت است؛ یکی اینکه اولیای دم کار بزرگی انجام می‌دهند و ما باید جای آنها باشیم تا ارزش کارشان را درک کنیم، از منظر دیگر حضور شما مردم که در راه نوع‌دوستی قدم می‌گذارید بسیار مهم است، در راه آزادی افرادی که در شرایط ناگوار درگیر اتفاق ناخواسته‌ای شدند که هرکدام از ما ممکن بود جای آنها باشیم. من خیلی خوشحال هستم که در این جمع بزرگ و الهی هستم و تقارن آن با ماه رمضان را به فال نیک می‌گیرم».

با مبلغی که در گل‌ریزان جمع‌آوری شد، حداقل یکی از زندانیان نجات پیدا می‌کند، اما نجات از چوبه ‌دار آخر راه نیست، اول راه پرپیچ‌وخمی است که باید دست مجرم را در آن گرفت. مجرمی که انگار می‌گوید: می‌شود بگذاری زندگی کنم؟

شهرزاد همتی_روزنامه شرق
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید