خاطراتی از استاد شجریان به روایت ناظری
آن سالها درکه بسیار خلوت بود و جز کافه کوچک (سید علی) که درون اتاقکی از سنگ بود و صدای آب و پرنده چیز دیگری به نظر نمیآمد؛ و ما ساعتها آواز میخواندیم. از آنجا که برمیگشتیم یا به منزل ما یا به منزل ایشان میرفتیم. بچههای ایشان مثل بچههای خود من بودند. همایون کوچک روی پای من مینشست. خانهای پر از مهر، دری به روی همه باز و سفرهای گشاده و همه چیز دلپذیر و گرم بود.
کد خبر :
۲۶۲۸۹
بازدید :
۱۳۹۶
روزنامه شرق بخش هایی از خاطرات شهرام ناطری از محمدرضا شجریان را منتشر کرد.
"افتخار آشنایی من با استاد شجریان به قبل از انقلاب برمیگردد. یک بعدازظهر در رادیو ایران سال ١٣٤٥ مدیر تولید موسیقی رادیو ایران ه. الف. سایه ما را به هم معرفی کردند. من جوانی ٢٦ساله بودم. اتفاق عجیبی رخ داد؛ از همان لحظه دیدار انگار سالها با هم آشنا بودیم. ساعتها با هم گپ زدیم. از دنیای موسیقی، آواز و شعر صحبت کردیم. هوا رو به تاریکی رفته بود. کارکنان رادیو همه رفته بودند. فقط ما دو نفر غرق در صحبت و آواز بودیم. و این تذکر را دربان رادیو به ما داد که بسیار دیروقت شده است.
در همان حالت یکباره استاد شجریان به من گفتند: ببین ماشینت را همینجا در حیاط رادیو بگذار بیا با ماشین من برویم منزل ما؛ و بهاتفاق رفتیم منزل تهرانپارس و من برای اولینبار با خانواده شجریان، خانم و بچههای کوچک ایشان، سه دختر و یک پسربچه (همایون) آشنا شدم. دو روز تمام در منزل ایشان ماندیم (اشتیاق و صحبتهای ما تمامی نداشت). روز سوم با هم به رادیو آمدیم و من ماشینم را برداشتم. از اینجا یک ارتباط تنگاتنگ به وجود آمد. خیلی روزها صبح زود با هم میرفتیم درکه.
آن سالها درکه بسیار خلوت بود و جز کافه کوچک (سید علی) که درون اتاقکی از سنگ بود و صدای آب و پرنده چیز دیگری به نظر نمیآمد؛ و ما ساعتها آواز میخواندیم. از آنجا که برمیگشتیم یا به منزل ما یا به منزل ایشان میرفتیم. بچههای ایشان مثل بچههای خود من بودند. همایون کوچک روی پای من مینشست. خانهای پر از مهر، دری به روی همه باز و سفرهای گشاده و همه چیز دلپذیر و گرم بود.
کلاس آموزش آواز استاد شجریان برای اولینبار در رادیو ایران حدود ٤٠ سال پیش (دو سال قبل از انقلاب تشکیل شد. اولین گروه شاگردان ایشان، گروه آقای محسن کرامتی بودند؛ البته من در کلاسهای آموزشی ایشان حضور نداشتم اما از دور شاهد آن بودم. در سال ٥٧ با بالاگرفتن انقلاب مردم ایران گروه ما هنرمندان همفکر به طور دستهجمعی و به همراه مدیر موسیقی رادیو استعفا داده و از رادیو و تلویزیون بیرون آمدیم و در همان سال ٥٧، کانون هنری چاووش را تشکیل دادیم.
از بدو تأسیس کانون چاووش علاوه بر کلاسهای آموزشی ساز سه کلاس تدریس آواز به وجود آمد که بنده و استاد ناصرپور و استاد شجریان در آن کلاسها به تدریس آواز مشغول بودیم. اولین آلبوم موسیقی که با آرم کانون هنری چاووش منتشر شد در سال ٥٨ نواری بود که قسمت A با صدای شجریان (برادر بیقراره) و قسمت B با صدای اینجانب (آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی) منتشر شد. سالهای اول انقلاب دوران سخت و عجیبی برای موسیقی بود.
حتی تلفظ واژه موسیقی ممنوع بود و باید میگفتی سرودهای انقلابی. تمام سختیهای آن دوران را با هم و در کنار اعضای کانون هنری چاووش گذراندیم. هسته اصلی کانون چاووش مدیریت آن ه. الف. سایه، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، نصرتالله ناصحپور، محمدرضا شجریان و اینجانب شهرام ناظری، ناصر فرهنگفر، علیاکبر شکارچی، عبدالنقی افشارنیا، اعضای گروه عارف و شیدا و گروه کامکارها و دیگر دوستان هنرمند کل کانون را تشکیل میداد. بعد از ازبینرفتن کانون چاووش ما هم کمکم از هم فاصله گرفتیم. همه ما از هم جدا شده بودیم. اما همگی در یک موضوع با هم متحد بودیم و آن تعهد قبلی و درونی نسبت به موسیقی و ایمان و ایستادگی در راه هنر.
این ایستادگی و تعهد و اعتقاد هنری را استاد شجریان به بهترین شکل ادامه داده است. جایگاه هنری و منزلت و شخصیت شجریان بر کسی پوشیده نیست. با وجود برخی نامهربانیها ملت ایران خوشبختانه هنرمندان واقعی خود را پاس میدارند بهخصوص با جایگاه رفیع هنری و عملکرد هنرمندانه استاد شجریان آشنایی کامل دارند. از صمیم قلب تولدشان را تبریک عرض ميكنم و آرزویم این است که سالهای سال با حضور ایشان در چنین روزی با اهل هنر جمع شویم و به شکرانه تولد و به سلامتی و جاودانگی ایشان غزل خوانیم و طرحی نو دراندازیم."
"افتخار آشنایی من با استاد شجریان به قبل از انقلاب برمیگردد. یک بعدازظهر در رادیو ایران سال ١٣٤٥ مدیر تولید موسیقی رادیو ایران ه. الف. سایه ما را به هم معرفی کردند. من جوانی ٢٦ساله بودم. اتفاق عجیبی رخ داد؛ از همان لحظه دیدار انگار سالها با هم آشنا بودیم. ساعتها با هم گپ زدیم. از دنیای موسیقی، آواز و شعر صحبت کردیم. هوا رو به تاریکی رفته بود. کارکنان رادیو همه رفته بودند. فقط ما دو نفر غرق در صحبت و آواز بودیم. و این تذکر را دربان رادیو به ما داد که بسیار دیروقت شده است.
در همان حالت یکباره استاد شجریان به من گفتند: ببین ماشینت را همینجا در حیاط رادیو بگذار بیا با ماشین من برویم منزل ما؛ و بهاتفاق رفتیم منزل تهرانپارس و من برای اولینبار با خانواده شجریان، خانم و بچههای کوچک ایشان، سه دختر و یک پسربچه (همایون) آشنا شدم. دو روز تمام در منزل ایشان ماندیم (اشتیاق و صحبتهای ما تمامی نداشت). روز سوم با هم به رادیو آمدیم و من ماشینم را برداشتم. از اینجا یک ارتباط تنگاتنگ به وجود آمد. خیلی روزها صبح زود با هم میرفتیم درکه.
آن سالها درکه بسیار خلوت بود و جز کافه کوچک (سید علی) که درون اتاقکی از سنگ بود و صدای آب و پرنده چیز دیگری به نظر نمیآمد؛ و ما ساعتها آواز میخواندیم. از آنجا که برمیگشتیم یا به منزل ما یا به منزل ایشان میرفتیم. بچههای ایشان مثل بچههای خود من بودند. همایون کوچک روی پای من مینشست. خانهای پر از مهر، دری به روی همه باز و سفرهای گشاده و همه چیز دلپذیر و گرم بود.
کلاس آموزش آواز استاد شجریان برای اولینبار در رادیو ایران حدود ٤٠ سال پیش (دو سال قبل از انقلاب تشکیل شد. اولین گروه شاگردان ایشان، گروه آقای محسن کرامتی بودند؛ البته من در کلاسهای آموزشی ایشان حضور نداشتم اما از دور شاهد آن بودم. در سال ٥٧ با بالاگرفتن انقلاب مردم ایران گروه ما هنرمندان همفکر به طور دستهجمعی و به همراه مدیر موسیقی رادیو استعفا داده و از رادیو و تلویزیون بیرون آمدیم و در همان سال ٥٧، کانون هنری چاووش را تشکیل دادیم.
از بدو تأسیس کانون چاووش علاوه بر کلاسهای آموزشی ساز سه کلاس تدریس آواز به وجود آمد که بنده و استاد ناصرپور و استاد شجریان در آن کلاسها به تدریس آواز مشغول بودیم. اولین آلبوم موسیقی که با آرم کانون هنری چاووش منتشر شد در سال ٥٨ نواری بود که قسمت A با صدای شجریان (برادر بیقراره) و قسمت B با صدای اینجانب (آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی) منتشر شد. سالهای اول انقلاب دوران سخت و عجیبی برای موسیقی بود.
حتی تلفظ واژه موسیقی ممنوع بود و باید میگفتی سرودهای انقلابی. تمام سختیهای آن دوران را با هم و در کنار اعضای کانون هنری چاووش گذراندیم. هسته اصلی کانون چاووش مدیریت آن ه. الف. سایه، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، نصرتالله ناصحپور، محمدرضا شجریان و اینجانب شهرام ناظری، ناصر فرهنگفر، علیاکبر شکارچی، عبدالنقی افشارنیا، اعضای گروه عارف و شیدا و گروه کامکارها و دیگر دوستان هنرمند کل کانون را تشکیل میداد. بعد از ازبینرفتن کانون چاووش ما هم کمکم از هم فاصله گرفتیم. همه ما از هم جدا شده بودیم. اما همگی در یک موضوع با هم متحد بودیم و آن تعهد قبلی و درونی نسبت به موسیقی و ایمان و ایستادگی در راه هنر.
این ایستادگی و تعهد و اعتقاد هنری را استاد شجریان به بهترین شکل ادامه داده است. جایگاه هنری و منزلت و شخصیت شجریان بر کسی پوشیده نیست. با وجود برخی نامهربانیها ملت ایران خوشبختانه هنرمندان واقعی خود را پاس میدارند بهخصوص با جایگاه رفیع هنری و عملکرد هنرمندانه استاد شجریان آشنایی کامل دارند. از صمیم قلب تولدشان را تبریک عرض ميكنم و آرزویم این است که سالهای سال با حضور ایشان در چنین روزی با اهل هنر جمع شویم و به شکرانه تولد و به سلامتی و جاودانگی ایشان غزل خوانیم و طرحی نو دراندازیم."
۲