ساعت 2 نیمه شب ما را به عروسی دعوت کردند!
تا همین چند سال پیش وقتی نام عروسک برای دهه شصتیها میآمد همه ذهنشان به دنبال کلاه قرمزی و پسرخاله میرفت و همچنین عروسکهای شهر موشها، قورباغه سبز، زی زی گولو، مخمل و همه عروسکهایی که در دهههای قبل متولد شدند و خاطرات ما را رقم زدند.
کد خبر :
۲۶۶۹۷
بازدید :
۴۴۹۴
محمد بحرانی در گفتگویی از خاطرات خود در دوران کودکی و جنگ گفت و بغضی که باعث شده است در شخصیت های عروسکی که صداپیشگی آنها را بر عهده دارد باقی بماند.
تا همین چند سال پیش وقتی نام عروسک برای دهه شصتیها میآمد همه ذهنشان به دنبال کلاه قرمزی و پسرخاله میرفت و همچنین عروسکهای شهر موشها، قورباغه سبز، زی زی گولو، مخمل و همه عروسکهایی که در دهههای قبل متولد شدند و خاطرات ما را رقم زدند.
این چند سال اخیر اما بواسطه زوج هنرمند ایرج طهماسب و حمید جبلی و با مجموعه «کلاه قرمزی» باز هم عروسکهای جدیدی به دنیای آدمها پا گذاشتند.
«جیگر»، «عزیزم ببخشید»، «پسرعمه زا»، «ببعی»، «آقای همساده»، «فامیل دور» که این چند سال با مجموعه «کلاه قرمزی» همراه شدند، غیر از عروسک، شخصیت هایی بودند که هر چقدر هم بزرگ شوند انگار هنوز چیزی از کودکی های خود ما در آنها مانده است.
اینها گاهی از آدم ها هم واقعیتر هستند؛ اشتباه میکنند، شادی میکنند، غمگین میشوند، جیغ و فریاد میکشند، لجبازی میکنند و گاهی لج دیگری را درمیآورند، عاشق میشوند و حسرت میخورند و فرقشان با آدمها این است که خودسانسوری و تظاهر و دورویی و کینه ندارند. بی شیله پیله اند فقط همین. شاید تنها به همین دلیل باشد که اینقدر دوستشان داریم.
از میان اینها ببعی و آقای همساده اگرچه کمتر بچگی و شیطنت دارند اما یکیشان بیشتر اهل سکوت است و دیگری اهل تعریف کردن خاطرههای تلخ خنده دار و اگر فکر میکنید براساس یک فرضیه فلسفی جمع نقیضین محال است باید در گفتگویی که در زیر میآید، بخوانید و متوجه شوید که چرا و چگونه محمد بحرانی صداپیشه همساده خودش از تعریف کردن خاطرات تلخ خندهاش میگیرد.
این را هم باید بدانید که بحرانی قرار نیست در زندگی شخصیتهای عروسکی که صداپیشگی آنها را بر عهده دارد دخالت کند و به قول خودش سعی میکند این شخصیتها روند طبیعی خود را طبق قواعدی که کاراکترشان ایجاب میکند، طی کنند و به همین دلیل است که گاهی وقتی سوالی درباره چرایی یک دیالوگ و یا اکت عروسکها میپرسید، می گوید جوابش را نمیداند و یا برایش فکر نکرده است بلکه تنها زمانی که پشت تریبون آن عروسک بوده حرفی را به زبان آورده است!
ببعی، همساده و جناب خان سه شخصیتی هستند که محمد بحرانی در «کلاه قرمزی» و «خندوانه» صداپیشه آنهاست و در سومین قسمت از گفتگویی که با او انجام دادهایم از این شخصیت ها سخن گفت. البته وی در این بخش از گفتگو درباره جنگ هم صحبت کرده است که مناسب دیدیم این بخش را در هفته دفاع مقدس پیش روی مخاطبان خود قرار دهیم.
قسمت پایانی این گفتگو را در زیر می خوانید:
*شما پیش از صداپیشگی جناب خان، صداپیشه دو شخصیت دوست داشتنی ببعی و آقای همساده در «کلاه قرمزی» هم بودهاید و مخاطب دوست دارد گاهی بین این شخصیت ها مقایسه کند. فکر میکنم این سه شخصیت نزدیکی هایی با یکدیگر دارند و از گذشته تلخی برخوردار هستند اما میان آنها ببعی به یک سکوت عمیق میرسد، آقای همساده تلخی های خود را بیان میکند و جناب خان هم بیشتر سعی میکند همراه با شوخی حق خود را بگیرد.
- همساده هم همین طور است، او هم تلخی ها را با خنده بیان میکند. درست است هر کدام از این شخصیت ها مشترکاتی با هم دارند چون قاعدتا بخشی از شخصیت آنها به صداپیشه وصل میشود ولی من واقعا سعی کردم تا آنجا که ممکن است این شخصیت ها از یکدیگر تفکیک شوند و فکر می کنم تا حد زیادی هم این استقلال شخصیتی وجود دارد. سعی ما این است که دایره واژگان شخصیت ها، احساس آنها و میزان سکوت این سه شخصیت با یکدیگر تفاوت داشته باشد.
*از زمانی که ببعی انگلیسی صحبت کردنش ادامه دار شد چقدر زندگی شما تغییر کرد؟ به طور مثال چقدر سراغ زبان انگلیسی رفتید و یا چه خوراکی نیاز داشتید که بیشتر به سمت آن رفتید؟
- تلفن های من به برادرم که زبان تدریس میکند خیلی بیشتر شد. (با خنده) موزیک های «old songs» را بیشتر مرور می کردم چون ببعی بیشتر در میان این موزیک ها میچرخد. برخلاف جناب خان که بیشتر به موسیقی نواحی علاقمند است. دسته بندی موسیقایی این دو تفاوت بسیاری دارد، در کنار این دو همساده هم واسّونک (شعرهایی که در عروسی های شیرازی ها خوانده می شود) میخواند.
*چرا همساده به ژان ژاک روسو علاقمند است و آثارش را مطالعه میکند؟
- نمی دانم. واقعا هیچ متن از پیش تعیین شده ای درباره همساده و ژان ژاک روسو وجود ندارد. همساده در یکی از تمرین ها نام ژان ژاک روسو را بر زبان آورد بدون اینکه من به آن فکر کرده باشم و یا کسی پیشنهاد داده باشد. به نظرم صرفا فکر کردم ادای ژان ژاک روسو با صدا و لحن آقای همساده خنده دار باشد ولی اینکه چرا او باید از روسو فکت بیاورد من خودم هم نمی دانم و باید باور کنید که تا یک ثانیه قبل از آوردن نام روسو من هرگز به او فکر نکرده بودم.
من هنگام صداپیشگی عروسکها منطق، فکر و عقل را کنار میگذارم و پشت میکروفن دیوانگی میکنم
*این سه شخصیت برای شما مثل تریبون است؟ یعنی فکر میکنید چه زمانهایی دوست دارید چه حرفهایی را از پس هر یک از این عروسکها بیان کنید؟
- ممکن است. یک نکته هم وجود دارد که من در بسیاری از موارد پشت میکروفن خود را رها می کنم و شاید این یک پیشنهاد برای صداپیشه ها باشد. من هنگام صداپیشگی عروسک ها منطق، فکر و عقل را کنار می گذارم و پشت میکروفن دیوانگی می کنم. قاعدتا دیالوگی که همساده از ژان ژاک روسو می گوید محصول یک دیوانگی است و شما نمی توانید مهندسی کنید که حالا آقای همساده چه بگوید و چه نگوید.
*چقدر این سه شخصیت با خاطرات دهه ۶۰ شما ارتباط دارند چون فکر میکنم جز ببعی که کمی مدرن تر است جناب خان و آقای همساده به دهه ۶۰ تعلق دارند.
- ببعی هم مدرن تر نیست. اتفاقا اگر موسیقی های «oldsongs» را در نظر بگیرید ببعی هم می تواند به دهه ۵۰ تعلق داشته باشد. جناب خان هم به نظرم کمی سن و سال بیشتری دارد و به قبل از دهه ۶۰ تعلق دارد ولی بله باید گفت حال و هوای دهه شصتیِ منِ محمدِ بحرانی در این سه بسیار دیده میشود.
*میتوانید مصادیقی هم برای این حال و هوا بیاورید؛ مثلا جنگ یا دیگر شرایط زمانه؟
- بله جنگ مهمترین آنهاست. ارتباط آدم ها با یکدیگر که به نظرم به دلیل نبود وسایلی مثل تلفن همراه و... بیشتر با یکدیگر سخن می گفتند.
حتی کارتون های آن زمان ویژگی خاصی داشتند و اگر شما می بینید که جناب خان، ببعی و آقای همساده در اوج شادی یک باره بغض می کنند به این دلیل است که جنس کارتون هایی که می دیدیم این تلخی را میطلبید.
به طور مثال دنی برادر کوچیکه آنت از بالای تپه افتاد و پایش برای همیشه فلج شد و لوسین دچار عذاب وجدان شد و یا دیگر کارتون هایی که فضایشان همراه با شیرینی هایی که داشت از نوعی بغض تلخِ عمیق و انسانی هم برخوردار بود که در قصه های خود ما ایرانی ها هم وجود داشت.
زمانی که در دهه ۶۰ آژیر خطر به صدا درمی آمد ما به پناهگاهی میرفتیم، معلم میترسید و ما که کلاس اول بودیم و هنوز متوجه شرایط نبودیم، میخندیدیم و خودتان تصور کنید که چه فضای ابزوردی در آن شرایط ایجاد میشده است
*و در عین اینکه نوعی صمیمیت در آن زمان میان مردم بود اما انگار شما در همه این شخصیت ها نوعی تنهایی و تلخی به خصوص را جا گذاشتهاید.
- بله کشوری که درگیر جنگ است نوعی بغض در آدم ها باقی خواهد گذاشت. من خاطرم هست کلاس اول دبستانم به خاطر موشک باران شیراز ۶ ماه تعطیل شد و من سه ماه به مدرسه رفتم.
ما حروف الفبا را از تلویزیون یاد گرفتیم و یک خانم معلم این حروف را روی تخته ای می نوشت. اگر اشتباه نکنم من حدود ۶ ماه از کلاس اول دبستان را از طریق تلویزیون و در منزل یاد گرفتم. طبیعتا چنین آموزشی و چنین فضایی روی این نسل تاثیرگذار خواهد بود. ما سر کلاس اول دبستان بارها مجبور بودیم یک باره به پناهگاه برویم.
زیرزمینی در حیاط مدرسه حفر شده بود و زمانی که آژیر خطر به صدا درمی آمد ما به این پناهگاه میرفتیم، معلم میترسید و ما که کلاس اول بودیم و هنوز متوجه شرایط نبودیم، میخندیدیم و خودتان تصور کنید که چه فضای ابزوردی در آن شرایط ایجاد میشده است. ما کیف میکردیم که حمله شده و کلاس تعطیل میشود و می خندیدیم اما مربیان و معلمان دلشان میلرزید که مسئول دانش آموزانی هستند که هر لحظه ممکن است در مدرسه شان بمب بخورد.
*ببعی میان شخصیت هایی که صداپیشگی آنها را بر عهده دارید سکوت بیشتری دارد و چند کلمه ای هم که می گوید بار معنایی خاصی دارد. آیا او قرار است فیلسوف باشد؟
- من از دریچه خالق شخصیت و یا اتاق فکر آن نمی گویم بلکه از نگاه یکی از مخاطبان می گویم که به نظر می آید که این شخصیت، متفکر است.
*امسال میتوانیم منتظر «کلاه قرمزی» باشیم؟
-هیچ خبری از «کلاه قرمزی» و برنامه های آن ندارم.
*دلتان برای آن دو شخصیت دیگر تنگ شده است؟
- حتما تنگ شده است.
*دوست دارید امسال با «کلاه قرمزی» همراه شوید و یا ترجیح میدهید نوروز ۹۶ از همه عروسکها فراغت داشته باشید؟
- نه فکر میکنم، می توانم این دو شخصیت را داشته باشم و ببعی و آقای همساده هم دلشان تنگ شده است که حرفهایی بزنند.
*فکر میکنم این شخصیتها انرژی کمتری از جناب خان صرف میکنند.
- نمی توان گفت کمتر، اما متفاوت است. به طور مثال برای همساده یک اتفاق حدودا صد در صدی به صورت بداهه رخ میدهد. من بعد از گفتن یک آیتم برای همساده انگار به کوهنوردی رفته و برگشتهام.
خنده های آقای همساده خنده های واقعی خود من است که فکر می کنم چرا باید اینقدر اتفاق تلخ برای یک نفر رخ دهد
*من حیرت می کنم که چطور این همه دیالوگ را پشت سر هم میگویید.
- من هم نمیدانم.
شیما بخشنده که عروسک گردان است و آقای طهماسب و باقی هم نمیدانند. ما فقط سر صحنه میرویم و آقای طهماسب لطف دارند و دیگر تمرین هم نمیکنیم و بعد یک باره یک آیتم میرویم درحالیکه نمیدانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد و بعد من یک باره ۱۵ یا ۲۰ دقیقه حرف میزنم. ما فقط میدانیم که همساده قرار است درباره سینما رفتن حرف بزند اما اینکه چه جزییاتی بیان شود، نمیدانیم!
همه خاطرات واقعا محصول لحظه است. البته اینها طبق یک قواعد شخصیتی پیش میرود؛ یک اتفاق تلخ برایش رخ میدهد، می خندد و بعد آن را تعریف می کند اما جزییات این اتفاقات مشخص نیست.
من یک بار تست کردم و از قبل خاطرات و اتفاقاتی را آماده کردم اما دیدم خودم خندهام نمیگیرد چون ابتدا باید خود من خنده ام بگیرد؛ خنده های همساده هم خندههای واقعی خود من است که فکر میکنم چرا باید اینقدر اتفاق تلخ برای یک نفر رخ دهد.
*شما بیشتر خسته میشوید یا خانم بخشنده عروسک گردان؟
- گاهی میبینم که خانم بخشنده با ظاهری موجه و آرام برای ضبط آیتم وارد می شود و بعد از ضبط نزدیک است که از فرط خستگی بیهوش شود.
مساله اینجاست که او اصلا نمی داند که قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد و چه سخنانی گفته می شود. حداقل من در کسری از ثانیه می توانم روی خودم کنترل داشته باشم اما او اصلا نمیتواند، بداند.
*معمولا عروسک گردان باید با صداپیشه هماهنگ باشد؟
- بله اولویت این است و این ایده آقای طهماسب است که اولویت را روی صدا میگذارد و عروسک گردانان باید خود را با صدا هماهنگ کنند. البته برعکس هم میشود و اگر عروسک گردان کار ویژهای انجام دهد صداپیشه باید آن را ببیند و نسبت به آن واکنش مناسبی نشان دهد.
*البته در «کلاه قرمزی» جایگاه صداپیشه و عروسک گردان هر دو یکی است ولی زمانیکه من به پشت صحنه «خندوانه» آمدم، متعجب شدم که شما بتوانید تنها با یک مانیتور هماهنگی خود را با یکدیگر حفظ کنید.
- مهدی برقعی و حامد ذبیحی گاهی مرا شگفت زده میکنند، به نظرم روند پیشرفت آنها از روز اول تا امروز باورنکردنی است.
*ساز زدن، خواندن و هم متمرکز بودن روی محتوا و دیالوگ کار را سخت نمیکند؟
- جناب خان انرژِی ذهنی و بدنی عجیبی میگیرد. از بیرون ممکن است فکر کنند یک عروسک است که حرف می زند ولی پشت آن کلی انرژی صرف میشود.
من باید ساز کوبه ای بزنم، همزمان به مانیتور نگاه کنم و واکنش درستی داشته باشم، حواسم به دیالوگ های رامبد و مهمان باشد.
حواسم به لهجه ام باشد، قصه را به درستی جلو ببریم، شوخی را از حد نگذرانیم و معمولا گفته میشود مغز مردها یک کاره است و شما تصور کنید که چطور می توانیم همزمان همه این کارها را با هم انجام دهیم.
*فکر کنم جناب خان اولین عروسکی است که کنسرت هم برگزار کرد و اتفاقات جالبی را هم رقم زد.
- بله این اتفاق خیلی ناگهانی شکل گرفت.
من یک شب قبل از اجرا ایده ام را با محسن شریفیان مطرح کردم و او هم از آن استقبال کرد. به هر حال او استاد نی انبان است و بارها برای ما ساز زده است و فکر می کنم بهترین نوازنده نی انبان جهان باشد.
من ایده را مطرح کردم و او هم با مجوزهایی که گرفت این امکان را فراهم کرد. بنابراین خود را از ضبط برنامه «خندوانه» به کنسرت رساندم و بدون هیچ تمرینی و فقط به اندازه ساندچک چند دقیقه ای کنسرت را آغاز کردیم. ما قطعه «نِیمه» را خواندیم و تجربه بسیار خوبی را داشتیم و بسیار هم استقبال شد و ممکن است بعدا چنین اجراهایی را ادامه دهیم.
برای ما واقعا جدی ترین کارمان جناب خان است و برای همین زندگی ما را گرفته است
*اینکه حضورتان در این کنسرت را ناگهانی خواندید و یا از دیالوگ های خود در «کلاه قرمزی» به صورت بداهه یاد کردید ممکن است سوءتفاهمی را پیش بیاورد که بداهه پیش میروید و احتمالا با شانس کار میگیرد اما شاید تمرینهای دوره ای شما را در «کلاه قرمزی» و یا درگیری ها و تمرین های موسیقایی برای جناب خان را به حساب نیاورند چون فکر میکنم حداقل عروسکها در «کلاه قرمزی» و «جناب خان» جدی ترین برنامه های تلویزیون را شامل میشوند به لحاظ اهمیتی که برای کار قایل هستند.
- ما در «کلاه قرمزی» بیشتر از دو ماه تمرین می کنیم و منظور من تنها بداهه در لحظه است. مغز متفکری چون ایرج طهماسب و هنرمندان متفکر و با تجربه ای مثل حمید جبلی و دنیا فنی زاده در کنار ما هستند.
من باز هم میگویم که مقایسه ای با دیگر برنامه ها ندارم ولی برای ما واقعا جدی ترین کارمان جناب خان است و برای همین زندگی ما را گرفته است. برای او فکر می کنیم و بحث میکنیم تا خروجی استانداردی داشته باشیم.
*سینمایی جناب خان و رامبد جوان به کجا رسید؟
- هنوز خبری نیست ولی فکر می کنم با توجه به شخصیت جناب خان اتفاقات خوبی در این فیلم رخ بدهد.
*به نظر شما محمد بحرانی مشهورتر است یا جناب خان؟
- جناب خان.
*این شما را ناراحت نمیکند؟
- ابدا. خوشحالم هم میکند.
*گاهی هنرمندان ما به واسطه شهرتی که دارند رفتارشان به تدریج تغییر میکند چون مسلما کمی زندگی شخصی آنها تحت تاثیر قرار میگیرد. شما چقدر به خاطر شهرت جناب خان ممکن است این تغییرات را داشته باشید؟
- خانم موذن شما به عنوان خبرنگار چند سال است که مرا می شناسید آیا در این چند سال تغییری را احساس کردید؟
*واقعا خیر.
- من هم باید بگویم واقعا خیر.
اصلا چرا باید تغییر کنم. بالاخره وقتی شما دیده میشوید باید این انتظار را داشته باشید که فردی که شما و کارتان را دوست دارد بخواهد با شما عکسی داشته باشد و شما باید به خواسته آن فرد احترام بگذارید.
به طور مثال وقتی راننده تاکسی می شوید باید بپذیرید که گاهی سر ظهر باید در آفتاب پشت فرمان باشید. شغل ما هم ویژگی هایی دارد و به نظرم باید بپذیریم. البته ما انسانیم و ممکن است گاهی بگوییم من خسته ام که همان را هم نباید گفت. خود من نه تنها سرم بالاتر نرفته است بلکه خم تر هم شده است و دوست ندارم از خودم فریب بخورم که فکر کنم به واسطه یک تریبون فکر کنم آدم دیگری شده ام.
پیش آمده است که ۲ نیمه شب با من تماس بگیرند و بپرسند که جناب خان به عروسی هم میآید؟ و من فکر کرده ام که نوعی سادگی در این پرسش وجود دارد و به همین دلیل جواب بد ندادهام. تنها گفته ام «مخلصم نه نمی تواند، بیاید»
*هیچ وقت اذیت هم شدهاید؟
- اذیت نبوده ولی خنده دار بوده است. مثلا پیش آمده است که ۲ نیمه شب با من تماس بگیرند و بپرسند که جناب خان به عروسی هم میآید؟ و من فکر کرده ام که نوعی سادگی در این پرسش وجود دارد و به همین دلیل جواب بد ندادهام. تنها گفته ام «مخلصم نه نمی تواند، بیاید» همین که صبح به این تماس تلفنی فکر می کنم و اینکه فرد اسم جناب خان را می آورد و چنین خواسته ای دارد یعنی او را باور کرده است ولی شبش ممکن است کلافه بشوم. (با خنده)
*و به عنوان سوال پایانی فعالیت دیگری هم دارید این روزها؟
- پیشنهادهایی برای بازی در چند تئاتر، سریال و فیلم سینمایی داشتهام اما زمانی نداشتم. چندی پیش هم ایده یک فیلم سینمایی را ارایه کردم که یک فیلمنامه نویس در حال نگارش آن است.
تا همین چند سال پیش وقتی نام عروسک برای دهه شصتیها میآمد همه ذهنشان به دنبال کلاه قرمزی و پسرخاله میرفت و همچنین عروسکهای شهر موشها، قورباغه سبز، زی زی گولو، مخمل و همه عروسکهایی که در دهههای قبل متولد شدند و خاطرات ما را رقم زدند.
این چند سال اخیر اما بواسطه زوج هنرمند ایرج طهماسب و حمید جبلی و با مجموعه «کلاه قرمزی» باز هم عروسکهای جدیدی به دنیای آدمها پا گذاشتند.
«جیگر»، «عزیزم ببخشید»، «پسرعمه زا»، «ببعی»، «آقای همساده»، «فامیل دور» که این چند سال با مجموعه «کلاه قرمزی» همراه شدند، غیر از عروسک، شخصیت هایی بودند که هر چقدر هم بزرگ شوند انگار هنوز چیزی از کودکی های خود ما در آنها مانده است.
اینها گاهی از آدم ها هم واقعیتر هستند؛ اشتباه میکنند، شادی میکنند، غمگین میشوند، جیغ و فریاد میکشند، لجبازی میکنند و گاهی لج دیگری را درمیآورند، عاشق میشوند و حسرت میخورند و فرقشان با آدمها این است که خودسانسوری و تظاهر و دورویی و کینه ندارند. بی شیله پیله اند فقط همین. شاید تنها به همین دلیل باشد که اینقدر دوستشان داریم.
از میان اینها ببعی و آقای همساده اگرچه کمتر بچگی و شیطنت دارند اما یکیشان بیشتر اهل سکوت است و دیگری اهل تعریف کردن خاطرههای تلخ خنده دار و اگر فکر میکنید براساس یک فرضیه فلسفی جمع نقیضین محال است باید در گفتگویی که در زیر میآید، بخوانید و متوجه شوید که چرا و چگونه محمد بحرانی صداپیشه همساده خودش از تعریف کردن خاطرات تلخ خندهاش میگیرد.
این را هم باید بدانید که بحرانی قرار نیست در زندگی شخصیتهای عروسکی که صداپیشگی آنها را بر عهده دارد دخالت کند و به قول خودش سعی میکند این شخصیتها روند طبیعی خود را طبق قواعدی که کاراکترشان ایجاب میکند، طی کنند و به همین دلیل است که گاهی وقتی سوالی درباره چرایی یک دیالوگ و یا اکت عروسکها میپرسید، می گوید جوابش را نمیداند و یا برایش فکر نکرده است بلکه تنها زمانی که پشت تریبون آن عروسک بوده حرفی را به زبان آورده است!
ببعی، همساده و جناب خان سه شخصیتی هستند که محمد بحرانی در «کلاه قرمزی» و «خندوانه» صداپیشه آنهاست و در سومین قسمت از گفتگویی که با او انجام دادهایم از این شخصیت ها سخن گفت. البته وی در این بخش از گفتگو درباره جنگ هم صحبت کرده است که مناسب دیدیم این بخش را در هفته دفاع مقدس پیش روی مخاطبان خود قرار دهیم.
قسمت پایانی این گفتگو را در زیر می خوانید:
*شما پیش از صداپیشگی جناب خان، صداپیشه دو شخصیت دوست داشتنی ببعی و آقای همساده در «کلاه قرمزی» هم بودهاید و مخاطب دوست دارد گاهی بین این شخصیت ها مقایسه کند. فکر میکنم این سه شخصیت نزدیکی هایی با یکدیگر دارند و از گذشته تلخی برخوردار هستند اما میان آنها ببعی به یک سکوت عمیق میرسد، آقای همساده تلخی های خود را بیان میکند و جناب خان هم بیشتر سعی میکند همراه با شوخی حق خود را بگیرد.
- همساده هم همین طور است، او هم تلخی ها را با خنده بیان میکند. درست است هر کدام از این شخصیت ها مشترکاتی با هم دارند چون قاعدتا بخشی از شخصیت آنها به صداپیشه وصل میشود ولی من واقعا سعی کردم تا آنجا که ممکن است این شخصیت ها از یکدیگر تفکیک شوند و فکر می کنم تا حد زیادی هم این استقلال شخصیتی وجود دارد. سعی ما این است که دایره واژگان شخصیت ها، احساس آنها و میزان سکوت این سه شخصیت با یکدیگر تفاوت داشته باشد.
*از زمانی که ببعی انگلیسی صحبت کردنش ادامه دار شد چقدر زندگی شما تغییر کرد؟ به طور مثال چقدر سراغ زبان انگلیسی رفتید و یا چه خوراکی نیاز داشتید که بیشتر به سمت آن رفتید؟
- تلفن های من به برادرم که زبان تدریس میکند خیلی بیشتر شد. (با خنده) موزیک های «old songs» را بیشتر مرور می کردم چون ببعی بیشتر در میان این موزیک ها میچرخد. برخلاف جناب خان که بیشتر به موسیقی نواحی علاقمند است. دسته بندی موسیقایی این دو تفاوت بسیاری دارد، در کنار این دو همساده هم واسّونک (شعرهایی که در عروسی های شیرازی ها خوانده می شود) میخواند.
*چرا همساده به ژان ژاک روسو علاقمند است و آثارش را مطالعه میکند؟
- نمی دانم. واقعا هیچ متن از پیش تعیین شده ای درباره همساده و ژان ژاک روسو وجود ندارد. همساده در یکی از تمرین ها نام ژان ژاک روسو را بر زبان آورد بدون اینکه من به آن فکر کرده باشم و یا کسی پیشنهاد داده باشد. به نظرم صرفا فکر کردم ادای ژان ژاک روسو با صدا و لحن آقای همساده خنده دار باشد ولی اینکه چرا او باید از روسو فکت بیاورد من خودم هم نمی دانم و باید باور کنید که تا یک ثانیه قبل از آوردن نام روسو من هرگز به او فکر نکرده بودم.
من هنگام صداپیشگی عروسکها منطق، فکر و عقل را کنار میگذارم و پشت میکروفن دیوانگی میکنم
*این سه شخصیت برای شما مثل تریبون است؟ یعنی فکر میکنید چه زمانهایی دوست دارید چه حرفهایی را از پس هر یک از این عروسکها بیان کنید؟
- ممکن است. یک نکته هم وجود دارد که من در بسیاری از موارد پشت میکروفن خود را رها می کنم و شاید این یک پیشنهاد برای صداپیشه ها باشد. من هنگام صداپیشگی عروسک ها منطق، فکر و عقل را کنار می گذارم و پشت میکروفن دیوانگی می کنم. قاعدتا دیالوگی که همساده از ژان ژاک روسو می گوید محصول یک دیوانگی است و شما نمی توانید مهندسی کنید که حالا آقای همساده چه بگوید و چه نگوید.
*چقدر این سه شخصیت با خاطرات دهه ۶۰ شما ارتباط دارند چون فکر میکنم جز ببعی که کمی مدرن تر است جناب خان و آقای همساده به دهه ۶۰ تعلق دارند.
- ببعی هم مدرن تر نیست. اتفاقا اگر موسیقی های «oldsongs» را در نظر بگیرید ببعی هم می تواند به دهه ۵۰ تعلق داشته باشد. جناب خان هم به نظرم کمی سن و سال بیشتری دارد و به قبل از دهه ۶۰ تعلق دارد ولی بله باید گفت حال و هوای دهه شصتیِ منِ محمدِ بحرانی در این سه بسیار دیده میشود.
*میتوانید مصادیقی هم برای این حال و هوا بیاورید؛ مثلا جنگ یا دیگر شرایط زمانه؟
- بله جنگ مهمترین آنهاست. ارتباط آدم ها با یکدیگر که به نظرم به دلیل نبود وسایلی مثل تلفن همراه و... بیشتر با یکدیگر سخن می گفتند.
حتی کارتون های آن زمان ویژگی خاصی داشتند و اگر شما می بینید که جناب خان، ببعی و آقای همساده در اوج شادی یک باره بغض می کنند به این دلیل است که جنس کارتون هایی که می دیدیم این تلخی را میطلبید.
به طور مثال دنی برادر کوچیکه آنت از بالای تپه افتاد و پایش برای همیشه فلج شد و لوسین دچار عذاب وجدان شد و یا دیگر کارتون هایی که فضایشان همراه با شیرینی هایی که داشت از نوعی بغض تلخِ عمیق و انسانی هم برخوردار بود که در قصه های خود ما ایرانی ها هم وجود داشت.
زمانی که در دهه ۶۰ آژیر خطر به صدا درمی آمد ما به پناهگاهی میرفتیم، معلم میترسید و ما که کلاس اول بودیم و هنوز متوجه شرایط نبودیم، میخندیدیم و خودتان تصور کنید که چه فضای ابزوردی در آن شرایط ایجاد میشده است
*و در عین اینکه نوعی صمیمیت در آن زمان میان مردم بود اما انگار شما در همه این شخصیت ها نوعی تنهایی و تلخی به خصوص را جا گذاشتهاید.
- بله کشوری که درگیر جنگ است نوعی بغض در آدم ها باقی خواهد گذاشت. من خاطرم هست کلاس اول دبستانم به خاطر موشک باران شیراز ۶ ماه تعطیل شد و من سه ماه به مدرسه رفتم.
ما حروف الفبا را از تلویزیون یاد گرفتیم و یک خانم معلم این حروف را روی تخته ای می نوشت. اگر اشتباه نکنم من حدود ۶ ماه از کلاس اول دبستان را از طریق تلویزیون و در منزل یاد گرفتم. طبیعتا چنین آموزشی و چنین فضایی روی این نسل تاثیرگذار خواهد بود. ما سر کلاس اول دبستان بارها مجبور بودیم یک باره به پناهگاه برویم.
زیرزمینی در حیاط مدرسه حفر شده بود و زمانی که آژیر خطر به صدا درمی آمد ما به این پناهگاه میرفتیم، معلم میترسید و ما که کلاس اول بودیم و هنوز متوجه شرایط نبودیم، میخندیدیم و خودتان تصور کنید که چه فضای ابزوردی در آن شرایط ایجاد میشده است. ما کیف میکردیم که حمله شده و کلاس تعطیل میشود و می خندیدیم اما مربیان و معلمان دلشان میلرزید که مسئول دانش آموزانی هستند که هر لحظه ممکن است در مدرسه شان بمب بخورد.
*ببعی میان شخصیت هایی که صداپیشگی آنها را بر عهده دارید سکوت بیشتری دارد و چند کلمه ای هم که می گوید بار معنایی خاصی دارد. آیا او قرار است فیلسوف باشد؟
- من از دریچه خالق شخصیت و یا اتاق فکر آن نمی گویم بلکه از نگاه یکی از مخاطبان می گویم که به نظر می آید که این شخصیت، متفکر است.
*امسال میتوانیم منتظر «کلاه قرمزی» باشیم؟
-هیچ خبری از «کلاه قرمزی» و برنامه های آن ندارم.
*دلتان برای آن دو شخصیت دیگر تنگ شده است؟
- حتما تنگ شده است.
*دوست دارید امسال با «کلاه قرمزی» همراه شوید و یا ترجیح میدهید نوروز ۹۶ از همه عروسکها فراغت داشته باشید؟
- نه فکر میکنم، می توانم این دو شخصیت را داشته باشم و ببعی و آقای همساده هم دلشان تنگ شده است که حرفهایی بزنند.
*فکر میکنم این شخصیتها انرژی کمتری از جناب خان صرف میکنند.
- نمی توان گفت کمتر، اما متفاوت است. به طور مثال برای همساده یک اتفاق حدودا صد در صدی به صورت بداهه رخ میدهد. من بعد از گفتن یک آیتم برای همساده انگار به کوهنوردی رفته و برگشتهام.
خنده های آقای همساده خنده های واقعی خود من است که فکر می کنم چرا باید اینقدر اتفاق تلخ برای یک نفر رخ دهد
*من حیرت می کنم که چطور این همه دیالوگ را پشت سر هم میگویید.
- من هم نمیدانم.
شیما بخشنده که عروسک گردان است و آقای طهماسب و باقی هم نمیدانند. ما فقط سر صحنه میرویم و آقای طهماسب لطف دارند و دیگر تمرین هم نمیکنیم و بعد یک باره یک آیتم میرویم درحالیکه نمیدانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد و بعد من یک باره ۱۵ یا ۲۰ دقیقه حرف میزنم. ما فقط میدانیم که همساده قرار است درباره سینما رفتن حرف بزند اما اینکه چه جزییاتی بیان شود، نمیدانیم!
همه خاطرات واقعا محصول لحظه است. البته اینها طبق یک قواعد شخصیتی پیش میرود؛ یک اتفاق تلخ برایش رخ میدهد، می خندد و بعد آن را تعریف می کند اما جزییات این اتفاقات مشخص نیست.
من یک بار تست کردم و از قبل خاطرات و اتفاقاتی را آماده کردم اما دیدم خودم خندهام نمیگیرد چون ابتدا باید خود من خنده ام بگیرد؛ خنده های همساده هم خندههای واقعی خود من است که فکر میکنم چرا باید اینقدر اتفاق تلخ برای یک نفر رخ دهد.
*شما بیشتر خسته میشوید یا خانم بخشنده عروسک گردان؟
- گاهی میبینم که خانم بخشنده با ظاهری موجه و آرام برای ضبط آیتم وارد می شود و بعد از ضبط نزدیک است که از فرط خستگی بیهوش شود.
مساله اینجاست که او اصلا نمی داند که قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد و چه سخنانی گفته می شود. حداقل من در کسری از ثانیه می توانم روی خودم کنترل داشته باشم اما او اصلا نمیتواند، بداند.
*معمولا عروسک گردان باید با صداپیشه هماهنگ باشد؟
- بله اولویت این است و این ایده آقای طهماسب است که اولویت را روی صدا میگذارد و عروسک گردانان باید خود را با صدا هماهنگ کنند. البته برعکس هم میشود و اگر عروسک گردان کار ویژهای انجام دهد صداپیشه باید آن را ببیند و نسبت به آن واکنش مناسبی نشان دهد.
*البته در «کلاه قرمزی» جایگاه صداپیشه و عروسک گردان هر دو یکی است ولی زمانیکه من به پشت صحنه «خندوانه» آمدم، متعجب شدم که شما بتوانید تنها با یک مانیتور هماهنگی خود را با یکدیگر حفظ کنید.
- مهدی برقعی و حامد ذبیحی گاهی مرا شگفت زده میکنند، به نظرم روند پیشرفت آنها از روز اول تا امروز باورنکردنی است.
*ساز زدن، خواندن و هم متمرکز بودن روی محتوا و دیالوگ کار را سخت نمیکند؟
- جناب خان انرژِی ذهنی و بدنی عجیبی میگیرد. از بیرون ممکن است فکر کنند یک عروسک است که حرف می زند ولی پشت آن کلی انرژی صرف میشود.
من باید ساز کوبه ای بزنم، همزمان به مانیتور نگاه کنم و واکنش درستی داشته باشم، حواسم به دیالوگ های رامبد و مهمان باشد.
حواسم به لهجه ام باشد، قصه را به درستی جلو ببریم، شوخی را از حد نگذرانیم و معمولا گفته میشود مغز مردها یک کاره است و شما تصور کنید که چطور می توانیم همزمان همه این کارها را با هم انجام دهیم.
*فکر کنم جناب خان اولین عروسکی است که کنسرت هم برگزار کرد و اتفاقات جالبی را هم رقم زد.
- بله این اتفاق خیلی ناگهانی شکل گرفت.
من یک شب قبل از اجرا ایده ام را با محسن شریفیان مطرح کردم و او هم از آن استقبال کرد. به هر حال او استاد نی انبان است و بارها برای ما ساز زده است و فکر می کنم بهترین نوازنده نی انبان جهان باشد.
من ایده را مطرح کردم و او هم با مجوزهایی که گرفت این امکان را فراهم کرد. بنابراین خود را از ضبط برنامه «خندوانه» به کنسرت رساندم و بدون هیچ تمرینی و فقط به اندازه ساندچک چند دقیقه ای کنسرت را آغاز کردیم. ما قطعه «نِیمه» را خواندیم و تجربه بسیار خوبی را داشتیم و بسیار هم استقبال شد و ممکن است بعدا چنین اجراهایی را ادامه دهیم.
برای ما واقعا جدی ترین کارمان جناب خان است و برای همین زندگی ما را گرفته است
*اینکه حضورتان در این کنسرت را ناگهانی خواندید و یا از دیالوگ های خود در «کلاه قرمزی» به صورت بداهه یاد کردید ممکن است سوءتفاهمی را پیش بیاورد که بداهه پیش میروید و احتمالا با شانس کار میگیرد اما شاید تمرینهای دوره ای شما را در «کلاه قرمزی» و یا درگیری ها و تمرین های موسیقایی برای جناب خان را به حساب نیاورند چون فکر میکنم حداقل عروسکها در «کلاه قرمزی» و «جناب خان» جدی ترین برنامه های تلویزیون را شامل میشوند به لحاظ اهمیتی که برای کار قایل هستند.
- ما در «کلاه قرمزی» بیشتر از دو ماه تمرین می کنیم و منظور من تنها بداهه در لحظه است. مغز متفکری چون ایرج طهماسب و هنرمندان متفکر و با تجربه ای مثل حمید جبلی و دنیا فنی زاده در کنار ما هستند.
من باز هم میگویم که مقایسه ای با دیگر برنامه ها ندارم ولی برای ما واقعا جدی ترین کارمان جناب خان است و برای همین زندگی ما را گرفته است. برای او فکر می کنیم و بحث میکنیم تا خروجی استانداردی داشته باشیم.
*سینمایی جناب خان و رامبد جوان به کجا رسید؟
- هنوز خبری نیست ولی فکر می کنم با توجه به شخصیت جناب خان اتفاقات خوبی در این فیلم رخ بدهد.
*به نظر شما محمد بحرانی مشهورتر است یا جناب خان؟
- جناب خان.
*این شما را ناراحت نمیکند؟
- ابدا. خوشحالم هم میکند.
*گاهی هنرمندان ما به واسطه شهرتی که دارند رفتارشان به تدریج تغییر میکند چون مسلما کمی زندگی شخصی آنها تحت تاثیر قرار میگیرد. شما چقدر به خاطر شهرت جناب خان ممکن است این تغییرات را داشته باشید؟
- خانم موذن شما به عنوان خبرنگار چند سال است که مرا می شناسید آیا در این چند سال تغییری را احساس کردید؟
*واقعا خیر.
- من هم باید بگویم واقعا خیر.
اصلا چرا باید تغییر کنم. بالاخره وقتی شما دیده میشوید باید این انتظار را داشته باشید که فردی که شما و کارتان را دوست دارد بخواهد با شما عکسی داشته باشد و شما باید به خواسته آن فرد احترام بگذارید.
به طور مثال وقتی راننده تاکسی می شوید باید بپذیرید که گاهی سر ظهر باید در آفتاب پشت فرمان باشید. شغل ما هم ویژگی هایی دارد و به نظرم باید بپذیریم. البته ما انسانیم و ممکن است گاهی بگوییم من خسته ام که همان را هم نباید گفت. خود من نه تنها سرم بالاتر نرفته است بلکه خم تر هم شده است و دوست ندارم از خودم فریب بخورم که فکر کنم به واسطه یک تریبون فکر کنم آدم دیگری شده ام.
پیش آمده است که ۲ نیمه شب با من تماس بگیرند و بپرسند که جناب خان به عروسی هم میآید؟ و من فکر کرده ام که نوعی سادگی در این پرسش وجود دارد و به همین دلیل جواب بد ندادهام. تنها گفته ام «مخلصم نه نمی تواند، بیاید»
*هیچ وقت اذیت هم شدهاید؟
- اذیت نبوده ولی خنده دار بوده است. مثلا پیش آمده است که ۲ نیمه شب با من تماس بگیرند و بپرسند که جناب خان به عروسی هم میآید؟ و من فکر کرده ام که نوعی سادگی در این پرسش وجود دارد و به همین دلیل جواب بد ندادهام. تنها گفته ام «مخلصم نه نمی تواند، بیاید» همین که صبح به این تماس تلفنی فکر می کنم و اینکه فرد اسم جناب خان را می آورد و چنین خواسته ای دارد یعنی او را باور کرده است ولی شبش ممکن است کلافه بشوم. (با خنده)
*و به عنوان سوال پایانی فعالیت دیگری هم دارید این روزها؟
- پیشنهادهایی برای بازی در چند تئاتر، سریال و فیلم سینمایی داشتهام اما زمانی نداشتم. چندی پیش هم ایده یک فیلم سینمایی را ارایه کردم که یک فیلمنامه نویس در حال نگارش آن است.
۰