زندگی پر رمز و راز لوطیها
کد خبر :
۲۸۲۵۵
بازدید :
۲۵۰۸۵
فرادید | عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» توصیفی جذاب از شیوههای فعالیت لوطیها و داشها در دوره قاجار ارایه کرده است. او همچنین کوشیده است سلسله مراتب و جایگاه آنان را در جامعه ایران روزگار قاجار تشریح کند.
مستوفی در توصیف «داشیها» چنین مینویسد: «شک نیست که در مصارف تعزیه داریها بالاخره از کیسه اعیان و مردمان توانا بیرون می آمد ولی انصاف را اگر سعی و همت و فداکاری بی ریای طبقه ی داش مشدی ها با آن توأم نمی شد. گذشته از سینه زنی و دسته گردانی که عزاداری مخصوص این آقایان بود با تزیین طاق نمای تکیه جات محلات تماما به سعی این مردمان ساده و باایمان صورت میگرفت. بعضی از آنها که کسب و کار و توانایی داشتند، مصارف طاق نمای تکیه را هم از کیسه ی فتوت خود میپرداختند.
این مردمان ساده و بیآلایش نه جمعیت خاصی در جامعه تشکیل میدادند و نه آیین نامه ای کتبی و تشریفاتی برای پذیرش افراد در جمعیت خود داشتند، بلکه هر کس عملا لوطی گری خود را ظاهر میکرد، جزو این جمعیت محسوب میشد. نان خوردن از دسترنج خود، احترام نسبت به بزرگتر، محبت و مهربانی با کوچکتر، دستگیری از ضعیف، کمک به مردمان درمانده، پیشه کردن عفاف و پاکدامنی، تعصب کشی از افراد و جمعیت و اهل کوچه و محله و بالاخره شهر و ولایت و کشور، فداکاری، رکی و بی پروائی، حقگویی و حمایت از حق، بی اعتنایی به ماده، عدم تحمل تعدی و بی حسابی، اخلاق خاصه ی داشی بود. لوطی نباید در مقابل هر پنطی (نالوطی) سرتعظیم فرود آورد- دست خود را برای جیفه ی دنیا پیش این و آن دراز کند. لوطی در مقابل رفیق باید از مال و جان دریغ نداشته باشد».
مستوفی سپس به مشاغلی اشاره میکند که داشها باید بدانها اشتغال داشته یا از آنها دوری میجستهاند «هیچوقت یک نفر داش به کسب حلاجی، دلاکی، مقنی گری، کناسی و حمالی مشغول نمی شد، چون اینها مشاغل پنطی ها بود. در عوض طبق کشی، توت فروشی، چغاله فروشی، بادبادک و فرفره سازی- پالوده ریزی، دوغ فروشی و گردوی تازهفروشی، از مشاغل خاص جوان های این طبقه به شمار می آمد.
مسن ترها که سرمایه ای داشتند دکانی باز کرده به همه کسبی مشغول می شدند. معهذا فرنی فروشی و میوه فروشی و آجیل فروشی از مشاغل مرجع آنها بود. در هر کوچه و گذر، این جمعیت عده ای داشت که روزها در پی کسب و کار و شبها در قهوه خانه ی سرگذر جمع شده و یکی دو ساعت می نشستند و از حال یکدیگر باخبر می شدند.
مرشدی که در زورخانه کار کشتی یاد می داد و پشت کوس نشسته و اشعار شاهنامه میخواند کاری بود که به آسانی نصیب هر داشی نمی شد، باید یک داش خیلی امتحان لوطی گری داده باشد تا بتواند پشت کوس بنشیند. کرکبازی، بلبل بازی، سهره بازی و کفتربازی [و] در این اواخر قناریبازی از تفریحات این طبقه و تربیت قوچ و خروس جنگی و جنگ انداختن آنها در سر چهار راه ها و میدان های عمومی نیز منحصر به آنها بود و عده ای هم در سر فتح و شکست دو جنگنده گروبندی می کردند».
توصیفهایی که این تاریخنگار از برخی منشها و رفتارهای این جماعت در عصر قاجار ارایه میدهد، از دقت نظر او در شناخت این بخش از جامعه نشان دارد «در میان امامزاده های اطراف تهران امامزاده داوود خیلی طرف توجه این طبقه بود. کمتر داشی پیدا می شد که سالی یک بار به زیارت این امامزاده نرفته باشد، چنانکه امامزاده داوود به مکه ی مشدی ها معروف بود. از شهدای کربلا به حضرت عباس و حر بسیار معتقد بودند. بزرگترین قسم آنها «به حضرت عباس و کمربند حر» بود. فداکاری این ٢ بزرگوار (حضرت عباس، امان نامه ی ابن زیاد را رد کرد و حر از مقام ریاست قبیله و سرکردگی در نزد ابن زیاد صرف نظر کرده و در نزد امام حسین، جان خود را فدا کرد.) با طبع این مردمان ساده ی بی آلایش متناسب بود».
عبدالله مستوفی در بخشی از توصیف داشها و لوطیها، به زبان ویژه آنان نیز اشاره میکند «این طبقه لهجه ی خاصی هم داشتند که اگر می خواستند کسی حرف آنها را نفهمد به آن لهجه با هم حرف میزدند. در حرف زدن معمولی هم اصرار زیاد به ترخیم کلمات و انداختن بعضی از حروف و تبدیل بعضی دیگر داشتند. برای مثال دیوار را دیفال میگفتند و هیچ داشی کلمه «از» را کامل ادا نمی کرد و حرف الف را با مشدد کردن حرف اول کلمه ی بعدی به آن میچسباند و به کار میبرد».
سلسله مراتب لوطیان در تاریخ ایران، از جمله مسایل پیچیده و پر رمز و راز این دسته به شمار میآمده است. مستوفی به فنون و کارهایی اشاره میکند که دستکم در زمانه وی موجب میشده است فردی در این سلسله ارتقا یابد «یک چغاله مشدی عبث عبث به مقام داشی نمی رسید تا کار برجسته ای که از همه کس برنیاید انجام دهد، مثلاً با پشت قاشق قزوینی یک کاسه هل و گلاب را طوری بخورد که هیچ ته کاسه باقی نماند یا بیست سی دور بدون وقفه در چاله حوض حمام شنا کند، یا ده دست چلوکباب بخورد. برای ترقی از داشی به مقام ریاست های عالیتر، جمعیت از قبیل کشیدن علم و نوحهخوان شدن دسته و مرشد شدن در زورخانه گذشته از دارا بودن اخلاق داشی و لیاقت و کفایت این کار، پیشکسوتی و شاگردی کردن در نزد استادان فن هم شرط بود، زیرا سایرین زیر بار هر تازه از راه رسیده ای هر قدر هم نمایش لوطیگری داده بود، نمیرفتند و به این ترتیب می توان فهمید که باباشمل شدن و مطاع گشتن در نزد رؤسای یک محل چقدر کار مشکلی بوده و چقدر اخلاق لازم داشته است تا بتوان به همین مقامی رسید که هیچکس برخلاف امر و اراده ی او نتواند رفتاری بنماید. همگی افراد مطیع و گوش به حرف باباشمل بودند و اگر حادثه ای برای بابای حاضر پیش میآمد برای تعیین جانشین او حاجتی به انتخاب نداشتند، زیرا قبلا همه میدانستند که بعد از این بابا کدامیک از رؤسا و سردسته ها لایق این مقام میباشد. بعضی از تاجر زاده ها و اعیان زادهها و حتی در پارهای موارد شاهزاده ها هم در این جمعیت بودند».
مستوفی در توصیف «داشیها» چنین مینویسد: «شک نیست که در مصارف تعزیه داریها بالاخره از کیسه اعیان و مردمان توانا بیرون می آمد ولی انصاف را اگر سعی و همت و فداکاری بی ریای طبقه ی داش مشدی ها با آن توأم نمی شد. گذشته از سینه زنی و دسته گردانی که عزاداری مخصوص این آقایان بود با تزیین طاق نمای تکیه جات محلات تماما به سعی این مردمان ساده و باایمان صورت میگرفت. بعضی از آنها که کسب و کار و توانایی داشتند، مصارف طاق نمای تکیه را هم از کیسه ی فتوت خود میپرداختند.
این مردمان ساده و بیآلایش نه جمعیت خاصی در جامعه تشکیل میدادند و نه آیین نامه ای کتبی و تشریفاتی برای پذیرش افراد در جمعیت خود داشتند، بلکه هر کس عملا لوطی گری خود را ظاهر میکرد، جزو این جمعیت محسوب میشد. نان خوردن از دسترنج خود، احترام نسبت به بزرگتر، محبت و مهربانی با کوچکتر، دستگیری از ضعیف، کمک به مردمان درمانده، پیشه کردن عفاف و پاکدامنی، تعصب کشی از افراد و جمعیت و اهل کوچه و محله و بالاخره شهر و ولایت و کشور، فداکاری، رکی و بی پروائی، حقگویی و حمایت از حق، بی اعتنایی به ماده، عدم تحمل تعدی و بی حسابی، اخلاق خاصه ی داشی بود. لوطی نباید در مقابل هر پنطی (نالوطی) سرتعظیم فرود آورد- دست خود را برای جیفه ی دنیا پیش این و آن دراز کند. لوطی در مقابل رفیق باید از مال و جان دریغ نداشته باشد».
مستوفی سپس به مشاغلی اشاره میکند که داشها باید بدانها اشتغال داشته یا از آنها دوری میجستهاند «هیچوقت یک نفر داش به کسب حلاجی، دلاکی، مقنی گری، کناسی و حمالی مشغول نمی شد، چون اینها مشاغل پنطی ها بود. در عوض طبق کشی، توت فروشی، چغاله فروشی، بادبادک و فرفره سازی- پالوده ریزی، دوغ فروشی و گردوی تازهفروشی، از مشاغل خاص جوان های این طبقه به شمار می آمد.
مسن ترها که سرمایه ای داشتند دکانی باز کرده به همه کسبی مشغول می شدند. معهذا فرنی فروشی و میوه فروشی و آجیل فروشی از مشاغل مرجع آنها بود. در هر کوچه و گذر، این جمعیت عده ای داشت که روزها در پی کسب و کار و شبها در قهوه خانه ی سرگذر جمع شده و یکی دو ساعت می نشستند و از حال یکدیگر باخبر می شدند.
مرشدی که در زورخانه کار کشتی یاد می داد و پشت کوس نشسته و اشعار شاهنامه میخواند کاری بود که به آسانی نصیب هر داشی نمی شد، باید یک داش خیلی امتحان لوطی گری داده باشد تا بتواند پشت کوس بنشیند. کرکبازی، بلبل بازی، سهره بازی و کفتربازی [و] در این اواخر قناریبازی از تفریحات این طبقه و تربیت قوچ و خروس جنگی و جنگ انداختن آنها در سر چهار راه ها و میدان های عمومی نیز منحصر به آنها بود و عده ای هم در سر فتح و شکست دو جنگنده گروبندی می کردند».
توصیفهایی که این تاریخنگار از برخی منشها و رفتارهای این جماعت در عصر قاجار ارایه میدهد، از دقت نظر او در شناخت این بخش از جامعه نشان دارد «در میان امامزاده های اطراف تهران امامزاده داوود خیلی طرف توجه این طبقه بود. کمتر داشی پیدا می شد که سالی یک بار به زیارت این امامزاده نرفته باشد، چنانکه امامزاده داوود به مکه ی مشدی ها معروف بود. از شهدای کربلا به حضرت عباس و حر بسیار معتقد بودند. بزرگترین قسم آنها «به حضرت عباس و کمربند حر» بود. فداکاری این ٢ بزرگوار (حضرت عباس، امان نامه ی ابن زیاد را رد کرد و حر از مقام ریاست قبیله و سرکردگی در نزد ابن زیاد صرف نظر کرده و در نزد امام حسین، جان خود را فدا کرد.) با طبع این مردمان ساده ی بی آلایش متناسب بود».
عبدالله مستوفی در بخشی از توصیف داشها و لوطیها، به زبان ویژه آنان نیز اشاره میکند «این طبقه لهجه ی خاصی هم داشتند که اگر می خواستند کسی حرف آنها را نفهمد به آن لهجه با هم حرف میزدند. در حرف زدن معمولی هم اصرار زیاد به ترخیم کلمات و انداختن بعضی از حروف و تبدیل بعضی دیگر داشتند. برای مثال دیوار را دیفال میگفتند و هیچ داشی کلمه «از» را کامل ادا نمی کرد و حرف الف را با مشدد کردن حرف اول کلمه ی بعدی به آن میچسباند و به کار میبرد».
سلسله مراتب لوطیان در تاریخ ایران، از جمله مسایل پیچیده و پر رمز و راز این دسته به شمار میآمده است. مستوفی به فنون و کارهایی اشاره میکند که دستکم در زمانه وی موجب میشده است فردی در این سلسله ارتقا یابد «یک چغاله مشدی عبث عبث به مقام داشی نمی رسید تا کار برجسته ای که از همه کس برنیاید انجام دهد، مثلاً با پشت قاشق قزوینی یک کاسه هل و گلاب را طوری بخورد که هیچ ته کاسه باقی نماند یا بیست سی دور بدون وقفه در چاله حوض حمام شنا کند، یا ده دست چلوکباب بخورد. برای ترقی از داشی به مقام ریاست های عالیتر، جمعیت از قبیل کشیدن علم و نوحهخوان شدن دسته و مرشد شدن در زورخانه گذشته از دارا بودن اخلاق داشی و لیاقت و کفایت این کار، پیشکسوتی و شاگردی کردن در نزد استادان فن هم شرط بود، زیرا سایرین زیر بار هر تازه از راه رسیده ای هر قدر هم نمایش لوطیگری داده بود، نمیرفتند و به این ترتیب می توان فهمید که باباشمل شدن و مطاع گشتن در نزد رؤسای یک محل چقدر کار مشکلی بوده و چقدر اخلاق لازم داشته است تا بتوان به همین مقامی رسید که هیچکس برخلاف امر و اراده ی او نتواند رفتاری بنماید. همگی افراد مطیع و گوش به حرف باباشمل بودند و اگر حادثه ای برای بابای حاضر پیش میآمد برای تعیین جانشین او حاجتی به انتخاب نداشتند، زیرا قبلا همه میدانستند که بعد از این بابا کدامیک از رؤسا و سردسته ها لایق این مقام میباشد. بعضی از تاجر زاده ها و اعیان زادهها و حتی در پارهای موارد شاهزاده ها هم در این جمعیت بودند».
۰