ناجی تاج؛ بلند شو و سنگر را حفظ کن
منصور پورحیدری، اسطوره فوتبال ایران و استقلال خیلی حال مساعدی ندارد.
کد خبر :
۲۸۸۶۷
بازدید :
۱۵۷۰
منصور پورحیدری، اسطوره فوتبال ایران و استقلال خیلی حال مساعدی ندارد.
حمید رستمی در خبرآنلاین نوشت: منصورخان تمام حجت من بود برای سی سال آبی بودن. یک آبی سیبیلو و موفرفری که در دوران سلطنت علی زاغی در قامت سکاندار قرمزها در فوتبال ایران خوش درخشید و نقطه پایانی بر اقتدار این سلطان بی تاج و تخت گذاشت. منصورخان را تقریباً 67-66 کشف کردم و همان سالها بود که مقدمات تشکیل یک استقلال رویایی آماده شد و بعدها با قهرمانی در مسابقات باشگاههای تهران و ایران و آسیا ادامه یافت. تیمی رویایی و تکرار نشدنی که ذخیره هایش هم ستاره بودند. در آن برهه کنترل کردن ستاره هایی همچون عابدزاده، حسن زاده، زرینچه، ورمزیار، فنونی زاده، شاهین، شاهرخ، نامجو، قلعه نوعی، مختاریفر، احدی، نعلچگر، چنگیز، مرفاوی، سرخاب، بابازاده و ... کار چندان آسانی نبود که منصورخان به خوبی از عهده اش برآمد و نامش را جاودانه تاریخ آبی ها کرد.
تنها کسی بود که بازی زیبا و نتیجه گیری را یک جا داشت و با کمک دستیارش بونژاک مجاری نخستین بار سیستم 3-5-2 را به ایران آورد و تمام انتقادات این ریسک بزرگ را به جان خرید و در آسیا آقایی کرد تا در دفترچه خاطرات هواداران آبی صفحات زیادی رابه خود اختصاص دهد و بتواند تا روز آخر هم روی نیمکت تیمش وفادارانه بنشیند. نیمکتی که بیش از ده سال است از علی زاغی قرمزها دریغ شده و مجبور است از منزل و با تکیه بر بالش بازیهای تیم محبوبش را دنبال کند. ناجی همیشگی تاجی ها همیشه برای بازگشت به نیمکت تیم محبوبش دلایلی فرازمینی داشت که اوجش برمیگشت به ترک تیم ملی در سال 78 - در حالیکه بعد از قهرمانی در مسابقات آسیایی و نتایج قابل قبول در دیدارهای دوستانه با حریفان درجه اول از جمله دانمارک و آمریکا و مکزیک و.... جایگاه محکمی در نیمکت تیم ملی داشت - تیم از هم پاشیده سکومورخوف - مرد یخی - را تحویل گرفت. آن هم چند روز مانده به دربی و بزرگترین ریسک عمرش را کرد تا سال بعد تیمی جوان و با طراوت درست کند و از همان آغاز به هر تیمی سه تا چهار تا بزند.
آقای منصورخان پورحیدری، مرد دوست داشتنی، مرد مؤدب، ما را دست چه کسانی می سپاری و می روی. شاگردانت که یکی پس از دیگری رفوزه شدند و امید چندانی هم به آیندهشان نیست. آقای پدر! آقای سبیلو! آقای بی قراول و بی یساول! دست کم به چشمهایمان رحم می کردی که الان نرگسی شده اند یکی اشک شده و یکی خون! چه می شد اگر این سفر کمی به تاخیر می انداختی و جایت را هم در نیمکت استقلال و هم در دل ماها و هم در قاب چشمانمان حفظ می کردی؟ انگار خیلی دوست داری که یتیم مان کنی!
حمید رستمی در خبرآنلاین نوشت: منصورخان تمام حجت من بود برای سی سال آبی بودن. یک آبی سیبیلو و موفرفری که در دوران سلطنت علی زاغی در قامت سکاندار قرمزها در فوتبال ایران خوش درخشید و نقطه پایانی بر اقتدار این سلطان بی تاج و تخت گذاشت. منصورخان را تقریباً 67-66 کشف کردم و همان سالها بود که مقدمات تشکیل یک استقلال رویایی آماده شد و بعدها با قهرمانی در مسابقات باشگاههای تهران و ایران و آسیا ادامه یافت. تیمی رویایی و تکرار نشدنی که ذخیره هایش هم ستاره بودند. در آن برهه کنترل کردن ستاره هایی همچون عابدزاده، حسن زاده، زرینچه، ورمزیار، فنونی زاده، شاهین، شاهرخ، نامجو، قلعه نوعی، مختاریفر، احدی، نعلچگر، چنگیز، مرفاوی، سرخاب، بابازاده و ... کار چندان آسانی نبود که منصورخان به خوبی از عهده اش برآمد و نامش را جاودانه تاریخ آبی ها کرد.
تنها کسی بود که بازی زیبا و نتیجه گیری را یک جا داشت و با کمک دستیارش بونژاک مجاری نخستین بار سیستم 3-5-2 را به ایران آورد و تمام انتقادات این ریسک بزرگ را به جان خرید و در آسیا آقایی کرد تا در دفترچه خاطرات هواداران آبی صفحات زیادی رابه خود اختصاص دهد و بتواند تا روز آخر هم روی نیمکت تیمش وفادارانه بنشیند. نیمکتی که بیش از ده سال است از علی زاغی قرمزها دریغ شده و مجبور است از منزل و با تکیه بر بالش بازیهای تیم محبوبش را دنبال کند. ناجی همیشگی تاجی ها همیشه برای بازگشت به نیمکت تیم محبوبش دلایلی فرازمینی داشت که اوجش برمیگشت به ترک تیم ملی در سال 78 - در حالیکه بعد از قهرمانی در مسابقات آسیایی و نتایج قابل قبول در دیدارهای دوستانه با حریفان درجه اول از جمله دانمارک و آمریکا و مکزیک و.... جایگاه محکمی در نیمکت تیم ملی داشت - تیم از هم پاشیده سکومورخوف - مرد یخی - را تحویل گرفت. آن هم چند روز مانده به دربی و بزرگترین ریسک عمرش را کرد تا سال بعد تیمی جوان و با طراوت درست کند و از همان آغاز به هر تیمی سه تا چهار تا بزند.
آقای منصورخان پورحیدری، مرد دوست داشتنی، مرد مؤدب، ما را دست چه کسانی می سپاری و می روی. شاگردانت که یکی پس از دیگری رفوزه شدند و امید چندانی هم به آیندهشان نیست. آقای پدر! آقای سبیلو! آقای بی قراول و بی یساول! دست کم به چشمهایمان رحم می کردی که الان نرگسی شده اند یکی اشک شده و یکی خون! چه می شد اگر این سفر کمی به تاخیر می انداختی و جایت را هم در نیمکت استقلال و هم در دل ماها و هم در قاب چشمانمان حفظ می کردی؟ انگار خیلی دوست داری که یتیم مان کنی!
۰