همه چالش های مادرانه «مهاجرت»
وقتی به عنوان پدر یا مادر از کشوری در خاورمیانه، شرق دور یا آسیای میانه تصمیم می گیریم برای تضمین آینده فرزندانمان به دنیای غرب مهاجرت کنیم، چقدر به چالش های پیش رو فکر می کنیم؟ ذهن ما و از ما مهم تر، روح و ذهن فرزندانمان تا چه حد آماده پذیرش تفاوت ها یا حتی تضادهای پیش رو است؟
کد خبر :
۳۷۴۷۵
بازدید :
۱۵۶۷
وقتی به عنوان پدر یا مادر از کشوری در خاورمیانه، شرق دور یا آسیای میانه تصمیم می گیریم برای تضمین آینده فرزندانمان به دنیای غرب مهاجرت کنیم، چقدر به چالش های پیش رو فکر می کنیم؟ ذهن ما و از ما مهم تر، روح و ذهن فرزندانمان تا چه حد آماده پذیرش تفاوت ها یا حتی تضادهای پیش رو است؟
به گزارش ماهنامه زنان و زندگی در دنیای امروز، فرزندپروری با مشکلات و چالش های زیادی همراه است. تصور کنید که به این چالش ها، تفاوت فرهنگی، تفاوت دیدگاه و حتی گاهی تفاوت بین زبان پدر و مادر با بچه ها هم اضافه شود!
با افزایش نرخ مهاجرات به خصوص از کشورهای آسیایی به کشورهای مهاجرپذیر غربی، دنیا با مفاهیم و تعاریف جدیدی رو به رو شده است. یکی از این عبارت ها «Tiger Mother» یا «ببر مادر»است. مادران آسیایی به خصوص آسیای شرقی در فرهنگ غرب به ببر مادر معروف هستند. آن ها مادران سختگیری هستند که فرزندانشان را برای گرفتن نمرات بالا در مدرسه، قبول شدن در دانشگاه های ممتاز و به دنبال آن تصاحب مشاغلی با درآمد و جایگاه اجتماعی بالا تحت فشار می گذارند.
به طور کلی تفکر رایجی که تقریبا در بیشتر والدین نسل اول مهاجرت مشاهده می شود، این است که در قبال فرصت هایی که با قبول زحمت و دردسرهای مهاجرت برای فرزندانشان فراهم کرده اند، دستاوردهای فرزندان در زمینه های مختلف درسی، شغلی و درآمد حاصل از آن، به انتظارات آن ها نزدیک باشد.
یکی از دلایل اصلی مهاجرت به دست آوردن فرصت های بهتر تحصیلی و اقتصادی برای نسل دوم مهاجرت است.
مطالعات متعدد قوم شناسی نشان می دهد که کودکان نسل دوم مهاجرت به خوبی از انگیزه پدر و مادر خود برای ترک وطن و تصمیم به زندگی در کشور دیگر آگاه هستند، به این سبب وقتی به سنین بزرگسالی نزدیک می شوند فداکاری و از خود گذشتگی والدین خود را به عنوان یکی از عوامل انگیزشی قوی برای رسیدن به موفقیت در جامعه جدید عنوان می کنند.
دردسر همراه با دانه های رنگی
«پنک پن»، خبرگار چینی الاصل ساکن استرالیا که برای شبکه ای.بی.سی (ABC) کار می کند در یکی از مقالات خود می نویسد: «به عنوان مادری تحصیل کرده و موفق در زمینه شغلی خودم، بسیار شگفت زده شدم وقتی دیدم پسر کوچکم از من اظهار ناامیدی می کند! روزی پسرم از مدرسه به خانه آمد و از من خواست تا برای برنامه پیک نیکی که قرار بود با مدرسه برود، نان فری (Fairy Bread) آماده کنم. وقتی با چهره گیج من مواجه شد با ناراحتی گفت: «تو هیچ چیز نمی دونی.
تو حتی نمی دونی اون چیه، درسته؟» بعد از یک جست و جوی ساده اینترنتی، دستور درست کردن نان فری را پیدا کردم. نان تست ساده ای که با دانه های رنگی خوراکی پوشیده شده بود؛ ولی تمام آن شب به این فکر می کردم که آیا این انتظار زیادی نیست که بچه های نسل دوم مهاجرت از والدینشان دارند؟ پدران و مادرانی که رنج مهاجر بودن را به جان خریده اند، ولی توانایی تطابق کامل با فرهنگ و روش زندگی جدید را ندارند.»
دنیای متفاوت ملبورن و بنگلور
یک مادر مهاجر، به صبر زیاد، درک متقابل، صداقت با بچه ها و کمی شجاعت بیشتر همراه با انگیزه بالا برای یادگیری در طول زندگی نیاز دارد.
«اسپانا چندو»، هنرمندی است با پدر و مادری هندی. او که در استرالیا متولد شده همیشه حس می کند بین دو دنیای متفاوت ملبورن و بنگلور در رفت و آمد است. چندو می گوید: «هرچه بزرگ تر می شدم بیشتر حس می کردم استرالیایی هستم و این چیزی نبود که خوشایند والدینم باشد. کودکی ام هموراه با سوال های زیادی همراه بود.
دوست داشتم با بقیه همسالانم به کمپ بروم یا بازی در سواحل زیبای ملبورن را تجربه کنم؛ اما اجازه انجام هیچ یک را نداشتم زیرا در فرهنگ پدر و مادرم، دوازده سالگی سن مناسبی برای یک دختر نبود تا به تنهایی سفر کند؛ ضمن اینکه آفتاب تند ساحل ملبورن پوست تیره مرا آفتاب سوخته تر می کرد. حتی مجبور شدم پنج سال برای خوشایند خانواده ام دندانپزشکی بخوانم و سپس در رشته هنر که زمینه مورد علاقه ام بود ادامه تحصیل دهم. هنوز هم به صورت نیمه وقت به شغل دندانپزشکی مشغولم و اکنون که یک مجسمه ساز حرفه ای هستم، تلفیق این دو رشته، ترکیب زیبایی از تکنیک، تصویرسازی و مهارت دستی را برای من به همراه داشته است.»
«سانیل بادامی» از هند با «انجلو» که یک استرالیایی است ازدواج کرده و خوشحال است که دخترانش از مزایای بزرگ شدن در محیطی با چند فرهنگ متفاوت بهره می برند: «خوشحالم که فرزندانم حق انتخاب دارند. زمانی که مدرسه می رفتم، همیشه از اینکه نژاد هندی دارم و از نظر ظاهر با بقیه متفاوت هستم رنج می بردم و زندگی در غربت در آن زمان این حس را در من تشدید می کرد؛ اما این روزها با افزایش چشمگیر مهاجرت، همه چیز تغییر کرده است.
دختران من در مدرسه تاریخ هند می آموزند و سال نوی هندی را جشن می گیرند و با لباس و غذای هندی فرهنگ ما را در مراسم چندملیتی خود معرفی می کنند. من برای آن ها کتاب هایی در مورد افسانه ها و اسطوره های قدیمی کشورم می خوانم تا بدانند که در تمدنی بزرگ و قدیمی ریشه دارند و در عین حال در کشور و فرهنگی بزرگ می شوند که یاد می گیرند همه انسان ها از هر نژاد و رنگی برابرند؛ اینکه چطور آزادانه انتخاب کنند و شاد زندگی کنند و به جای قضاوت در مورد دیگران، به حق انتخاب آن ها هم احترام بگذارند. این ها چیز کمی نیست و خوشحالم که فرزندانم می توانند از هر دو فرهنگ بهترین ها را انتخاب کنند.»
یک مسافر بین المللی روزانه
«مارگارت چو» که از پدر و مادری کرده ای در آمریکا به دنیا آمده دیدگاه متفاوتی در مورد نسل دوم مهاجران غرب دارد.
او خودش را یک مسافر بین المللی روزانه می بیند چرا که صبح تا بعد از ظهر را در امریکا می گذارند و در حالی که سعی می کند تا حد امکان یک آمریکایی تمام عیار باشد؛ وقتی به خانه بر می گردد مجبور است تمام عصر و شب خود را در کره بگذراند. با پدر و مادر کره ای که از او انتظار دارند مانند یک کره ای اصیل رفتار کند.
او می گوید: «مناسفانه پایی در این فرهنگ و پایی در آن فرهنگ به من این اجازه را نداد که در هیچ کدام کامل باشم. ما در شرایط سختی بزرگ می شویم؛ پدران و مادرانمان در کشوری بزگر شده اند که والدینشان نیز در همان سرزمین عمر گذرانده اند. آن ها جایی را دارند که آن را وطن و خانه می نامند، هر چند که در آن جا زندگی نمی کنند ولی حتی نام بردن از آن نیز حس وطن پرستی را در آن ها زنده می کند. اما داستان برای ما کاملا متفاوت است. از طرف دیگر فرزندان ما- که حالا درگیر این فرهنگ و آن فرهنگ هستیم- در اینجا به دنیا می آیند و رشد می کنند بدون آنکه لحظه ای در آمریکایی بودن خود شک کنند و زندگی به مراتب پایدارتری نسبت به ما دارند.»
مارگارت در منطقه ای به نام توکوایلا (tukwaila) زندگی می کند؛ جایی در آمریکا که اخیرا نیویورک تایمز از آن به عنوان منطقه ای با بیشترین تنوع قومی یاده کرده است. او خودش را تنها نمی بیند و معتقد است حسی که دارد در بیشتر بچه های نسل دوم مهاجرات مشترک است. همکلاسی هایی از چین، بوسنی، مکزیک، هند و... که با چالشی مشترک مواجهند. آن ها به کشور مبدا والدینشان حس تعلق چندانی ندارند در حالی که به کشور جدید هم به چشم وطن نگاه نمی کنند. انگار فرهنگ خودشان را ساخته اند، با هموطنانی از جنس خودشان که با چالشی مشترک دست و پنجه نرم می کنند.
احترام، مساله است!
برخی از جامعه شناسان معتقدند بزرگ ترین تفاوتی که از نظر والدین در فرهنگ شرق و غرب به چالش تبدیل می شود این است که بچه هایی که در فرهنگ شرقی بزرگ می شوند احساس تعهد و احترام عمیق تری نسبت به والدین خود دارند، چه از نظر زیر سوال بردن یا پذیرفتن بی چون و چرای قوانین و دستورالعمل های وضع شده توسط پدر و مادر وقتی هنوز کودک هستند، یا احترامی که برای مفهوم خانواده قائل هستند، و چه از نظر تعهدی که در آینده با پذیرفتن مراقبت از والدین خود دارند.
در حالی که خانواده های شرقی سعی دارند در محیط پراسترس غرب مفهوم خانواده را در ذهن بچه های خود برجسته کرده و به آن ها بیاموزند که حامی و پشتیبان اعضای خانواده خود باشند، سیستم فرزندپروری غرب بیشتر بر فردگرایی و تشویق بچه ها برای استقلال فردی شکل گرفته است. ولی در انتها همه والدین صرفنظر از اینکه از چه فرهنگ یا ملیتی هستند، زندگی توام با شادی را برای فرزندان خود آرزومندند.
بی شک جامعه ای که با حجم گسترده ای از فرهنگ ها، اندیشه ها و آداب و رسوم ملل مهاجر مواجه است باید بتواند از این تفاوت ها و پیچیدگی های فرهنگی، فرصتی برای تغییر مثبت ایجاد کند.
درواقع زمانی که بچه ها احساس مسئولیت و تعهد بیشتری نسبت به خانواده دارند، تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا در بزرگسالی از نظر درآمد و تحصیلات به نقطه ای برسند که توانایی جبران آنچه را که والدینشان در دوران کودکی در اختیار آن ها گذاشته اند، داشته باشند. همین حس در زمان تشکیل زندگی مستقل در آن ها تمایل زندگی کردن در کنار یا نزدکی خانواده را به وجود می آورد و به این ترتیب شاهد آن هستیم که در بسیاری از شهرهای بزرگ غربی، اجتماعات بزرگی از مهاجران آسیایی یا لاتین تبار که عمدتا از یک خانواده کوچک نشات می گیرند، در کنار هم زندگی می کنند.
زندگی در این اجتماعات به کودکان فرصت می دهد که در کنار بهره گیری از فرهنگ کشور جدید با آداب و رسوم سرزمین مادری خود بیشتر آشنا شوند و از خطر احساس بی هویتی در امان بمانند. همچنین به کودکان غربی نیز مفهوم وسیع تری از خانواده را نشان می دهد و حس تعهد و مسئولیت پذیری در قبال والدین را در آن ها افزایش می دهد.
دغدغه های مادرانه
همه ما به عنوان مادر، روزی از خودمان پرسیده ایم که آیا راهی را که فرزندانمان انتخاب کرده اند راه صحیحی است؟ به او اجازه بدهم به این روش زندگی کند؟ آیا نباید به روشی که من فکر می کنم درست است، متمایلش کنم؟ من فکر می کنم پاسخ به این سوال شور و اشتیاق درونی خود آن هاست. به عنوان مادر باید آن ها را در پیداکردن بهترینی که به آن علاقه دارند کمک کنیم. اگر بهترینشان را یافتند، دیگر برای ادامه راه به حضور دائمی ما نیاز ندارند. این سفر آن هاست، ما می توانیم نقشه راه را به آن ها بدهیم، حق انتخاب با خودشان است.
۰