گفت‌وگوی فريدون جيرانی با كارگردان «اکسیدان»

گفت‌وگوی فريدون جيرانی با كارگردان «اکسیدان»
کد خبر : ۴۱۴۲۱
بازدید : ۱۸۸۷
«اکسیدان» ازجمله فیلم‌هایی است که پیش از اکران عمومی‌اش، فضایی پیرامون اصلاحیه‌های فراوان فیلم از سوی ارشاد و بعد‌تر تحریم آن از سوی حوزه هنری سروصدای زیادی درست کرد؛ فیلمی که دومین ساخته کارگردان جوانش، حامد محمدی، است و تهیه‌کننده باسابقه سینمای ایران منوچهر محمدی ١٣ سال پس از تجربه ساخت فیلم مارمولک، بار دیگر به سراغ ساخت فیلم کمدی رفت؛ فیلمی که به زعم نویسنده و کارگردانش برای بیان برخی موضوعات، نیاز به لحن کمدی داشت و باید در این قالب قصه‌اش را تعریف می‌کرد، اما قطعا این فیلم هم نظیر بسیاری از فیلم‌ها دچار سوءتفاهم‌های فراوانی شد و تا جایی پیش رفت که برخی از نمایندگان مجلس خواستار توقیف این فیلم شدند.
گفت‌وگوی فريدون جيرانی با كارگردان «اکسیدان»
در ادامه، صحبت‌های دو فیلم‌ساز از دو نسل متفاوت را می‌خوانید. این‌بار فریدون جیرانی مقابل حامد محمدی نشست و از حواشی اکران فیلم اکسیدان و مخالفت‌هایی پرسید که به‌زعم او خیلی ربطی به خود فیلم ندارند و در ادامه به چگونگی ساخت کمدی در ایران رسیدند.
وقتی «اکسیدان» را با مردم دیدم، هیجان‌زده شدم. این فیلم مردم را شاد می‌کند و درنهایت مخاطبان سالن را با حس‌وحال خوب ترک می‌کنند و درعین‌حال هم لحن سرخوشی دارد. پشت تمام شوخی‌ها نگاهی وجود دارد که به‌زعم من مشخص است از صافی ذهنی عبور کرده که به موضوعات سلامت نگاه می‌کند. در چنین شرایطی واقعا معنی مخالفت‌ها را درک نمی‌کنم. مگر نمی‌گویند با سینمایی مخالفیم که سیاه‌نماست و موضوعات تلخی را مطرح می‌کند؟ خب «اکسیدان» فیلمی است که نه تلخ است و نه سیاه‌نما! دعوا سر چیست؟

چون عملا خودم یک طرف دعوا هستم، قضاوت‌های من ممکن است کمی جنبه احساسی پیدا کنند... .
هرچی... بگو دعوا سر چیست؟
من هم هنوز متوجه نشده‌ام واقعا مسئله برخی‌ها با فیلم چیست؟ آقای جیرانی! شما بهتر می‌دانید، کمدی اجزایی دارد که معمولا شوخی‌ها در آن تعریف می‌شوند، محورهایی مثل شوخی‌های اروتیک، سیاست یا شوخی با اصناف مختلف و... اگر این موارد را از کمدی بگیریم با چه‌چیزی باید شوخی کنیم؟ چه موضوعاتی را باید دست‌مایه ساخت فیلم کمدی قرار داد؟ بخشی از مخالفت‌ها و هجمه‌هایی که درباره «اکسیدان» مطرح است، این است که فیلم شوخی‌های اروتیک دوپهلو زیاد دارد.

خب ما در فیلم‌های دیگر هم چنین شوخی‌هایی داریم...
دست‌کم در همین فصل اخیر اکران سینماها فیلم‌هایی داشتیم که چنین شوخی‌هایی داشتند.

اتفاقا قبلا در فیلم‌هایی که در حوزه هنری ساخته شده بود هم همین شوخی‌ها را داشتیم؛ مثلا در فیلم «مرد عوضی» یا «مومیایی ٣» از این شوخی‌ها فراوان داشتیم، اما کسی آن زمان در مورد این فیلم‌ها اعتراضی نکرد و سروصدایی به‌پا نشد. داستان چیست؟ آیا این حواشی جنبه سیاسی دارند؟ آیا بخشی از آن مخالفت با پدر شماست؟
به‌ نظرم بخشی از این موارد به آقای محمدی برمی‌گردد، زمانی هم که ایشان دید فشارها روی فیلم زیاد شد و نگرانی مرا دید، گفت: «نگران فیلم نباش و بعضی از این حواشی مسئله شخصی با من است و به‌نوعی انتقام‌های شخصی است». آقای جیرانی! با سن‌وسالی که دارم و تجربه‌های اندکم در سینما این موضوع را خوب متوجه می‌شوم که حسادت اهالی سینما عجیب است! چیزی که خود اهالی سینما دوست ندارند درباره‌اش حرف بزنند و باز شود، اما شما دیدید و من هم دیدم، جلو من کارگردان نوعی می‌نشینند و تشویقم می‌کنند و از کارم تعریف و تمجید می‌کنند، ولی پشت‌سر حرف دیگری می‌زنند!

کاملا قبول دارم، به این دلیل که من هم ٣٠ سال است در این سینما نفس می‌کشم، ما کارگردان‌ها تنها صنفی هستیم که برخلاف دیگر صنوف با هم دوست نیستیم و اتفاقا دشمن هستیم؛ مثلا خوشحال نیستیم فیلم تو می‌فروشد، برعکس ناراحتیم... .
یا ناراحت می‌شویم اصغر فرهادی اسکار می‌گیرد!

من ناراحت‌شدن این دوستان را دیدم و در آدم‌هایی این ناراحتی را دیدم که اگر اسم بیاورم باور نمی‌کنی.
راستش متأسفانه باور می‌کنم و در این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که از اهالی سینما باید این مسائل را باور کرد.

باز هم برمی‌گردم به سؤال قبلی که مطرح کردم؛ فیلم لحن سرخوشی دارد و پایانی دارد که مخاطب با حال خوب سالن را ترک می‌کند و درعین‌حال لحن فیلم هم تند نیست. یک روحانی خوب و یک کشیش خوب در فیلم می‌بینیم و با تمام این ویژگی‌ها مخالفت با فیلم شما را متوجه نمی‌شوم.
ما هم نفهمیدیم چه اتفاقی افتاده.

«اکسیدان»، فیلم خوش‌ساختی است، به‌هیچ‌وجه مبتذل نیست، بازی‌های خوبی در فیلم می‌بینیم. دیالوگ‌ها بی‌نظیرند و این تمام ویژگی‌هایی است که می‌توان به تماشای یک فیلم خوب نشست.
تحلیل خودتان از این مخالفت‌ها چیست؟

درست نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم فیلم بهانه است و فضایی شکل گرفته و درواقع فیلم شما در آن فضا قرار گرفته و می‌توان از یک جریان سیاسی حرف زد که وقتی خودش رشته کار را در اختیار داشته به فیلمی پروانه داده که عده‌ای نمی‌توانستند تحمل کنند و حالا آن جریان علیه عده‌ای که مخالف بودند اقدام کرده و به نظرم این اتفاق بسیار سیاسی است و اصلا نمی‌توان از منظر سینمایی به آن نگاه کرد.
سیاست هم که به نظر من در این شرایط کشور خیلی قابل تحلیل نیست... .

نه. سیاست قابل تحلیل هست از این زاویه، که به‌هرحال یک عده انتخابات را باختند و حالا دولت جدید چهار سال دیگر به کارش ادامه می‌دهد و در این شرایط عده‌ای فکر می‌کنند نباید فضای آرامی داشته باشیم تا دولت نتواند درست کار کند. ضمن اینکه حسادت به منوچهر محمدی زیاد است و هستند آدم‌هایی که تلاش می‌کنند به هر نحوی به‌اصطلاح زیر پای پدر شما را خالی کنند. خودت تا چه اندازه فکر می‌کنی وجود سیاست در سینما می‌تواند مانع رشد فیلم‌سازی یا رشد نسل جوانی مثل شما شود؟ سیاستی که نگاهش هم نگاه درستی نیست؟
کمی به عقب برگردیم، به نظرم سیاست در کشور ما آلوده شده است. ما می‌دانیم در تمام دنیا سیاست با دروغ گره خورده است. در سیاست دو به‌علاوه دو، چهار نخواهد شد و قرار هم نیست چهار شود. اگر سیاست‌مدار دوست داشته باشد، دو به‌علاوه دو می‌شود چهار، اگر دوست نداشته باشد می‌شود پنج یا سه و... . همان‌طور که دیدید، در هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد هر چیزی می‌توانست اتفاق بیفتد.
وقتی سیاست با تفکرات شخصی یا چیزهایی که معنای سیاست نمی‌دهد همراه شود، پوششی می‌شود روی سیاست؛ در این شرایط کار سخت می‌شود و زمانی که قصد‌ داری تا به ذات سیاست برسی، همه‌چیز سخت‌تر شده است، چراکه دیگر پوششی روی آن است که وقتی می‌خواهی حرفی بزنی یا حتی انتقادی مطرح کنی، گاهی به این شکل که با چه و چه مخالفت می‌کنید تعبیر می‌شود! یعنی یکباره، برچسب خیلی بزرگی روی شخص شما و بعد هم اثرتان زده می‌شود که به این راحتی‌ها نمی‌شود جواب داد.
اجازه بدهید مصداقی صحبت کنم؛ مثلا درباره فیلم «اکسیدان» می‌گویند نامه‌ای از مجلس آمده که در آن نوشته شده این فیلم به اسلام و ادیان الهی توهین کرده، اینجاست که یکباره برچسب بزرگی به فیلم زده می‌شود که حیرت می‌کنید تا نشان دهید و حالا باید تلاش کنید مسلمان هستید و ضدانقلاب نیستید و قرار هم نیست با فیلمتان کاری کنید.

موضوع اینجاست که قطعا آن ١٧ نفر فیلم را ندیده‌اند.
همان سیاستی که بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد باب شد، فراگیرتر شده است. دروغ‌های بزرگ‌گفتن رسم شده است و در این شرایط تا بخواهی دست‌وپا بزنی که حرف من چه بوده، زمان از دست می‌رود و ناخودآگاه خودت را گوشه رینگ می‌بینی و اجازه دفاع به تو داده نمی‌شود. اگر درباره فیلم نقد‌ها به این شکل باشد که مثلا فیلم ضعیفی ساختی یا ساختارش ضعیف است قطعا جوابی برای این انتقاد خواهم داشت، اما وقتی این اتهام زده می‌شود که با این فیلم ادیان الهی را مسخره کردی، تا بخواهم پاسخی برای این اتهام داشته باشم، تمام انرژی، وقت و سرمایه ما صرف پاسخ‌گویی و دفاع از این اتهام شده است.

اصلا سرمایه سینما هم صرف این اتهام می‌شود.
متأسفانه سیاست با چیزهای دیگری؛ گره خورده است... .

به گمانم اين‌ها بهانه است، اما سؤال اینجاست که چه کسی این جریان را هدایت می‌کند؟ اینها جریان‌های هدایت‌شده‌اند، جریان‌های خودجوشی نیستند. زمانی جریان‌ها خودجوش بودند، اما الان این اعتراض‌ها هدایت‌شده‌اند.
راستش من در جایگاهی نیستم که بخواهم حکم کلی صادر کنم که این جریانات از کجا نشئت می‌گیرند، ولی خوشحالم که دست‌کم این انتقادها و فحاشی‌هایی که در قالب نقد مطرح می‌شود، در قالب رسانه و فضای مجازی و روزنامه باقی می‌ماند و به جریانی که پرده سینما را آتش بزنند یا شیشه سینما بشکنند ختم نمی‌شود.

چیزی که درباره آن صحبت می‌کنی، شدنی نیست. به اعتقاد من مخالفت‌هایی که با آتش‌زدن پرده سینما و شیشه سالن‌ها همراه باشد، نتیجه عکس خواهد داد و شدنی نیست. در گذشته مثلا یک گروه ٥٠ نفری وقتی برای مخالفت با فیلمی همراه می‌شدند، تعداد بسیار زیادی از آنها اصلا فیلم را ندیده بودند، اما در جمع معترضان بودند، چراکه از جای دیگری هدایت شده بودند. نکته اینجاست؛ آنهایی که هدایت می‌کنند، دیگر هدایتگر نیستند که آدم‌هایشان را در خیابان‌ها ببینیم، چون الان شرایط را طبیعی نمی‌بینند که مثل گذشته مخالفت کنند، اما به‌هرحال، فیلمی که در آن خیانت هست یا فیلم تلخی است که مثلا در فستیوال کن با آن طور دیگری برخورد شده است و شرایط ویژه‌ای را طی می‌کند و عده‌ای با آن مخالفت می‌کنند را متوجه می‌شوم، اما سؤال من اینجاست با اینکه تو کشیش و روحانی خوب در فیلم نشان داده‌ای و آدم‌ها در نهایت به خوبی می‌رسند و فیلم هم پایان خوشی دارد، مخالفت با آن را متوجه نمی‌شوم. راستی این لحن سرخوش از کجا می‌آید؟ از زندگی شخصی؟ چون خاطرم هست در «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بود.
در متن‌های قبلی هم بود.

در«طلا و مس» نبود.
ولی پایان شیرین و امیدواری داشت.

لحن خاصی در دو فیلمت هست که در فیلم دو کارگردان دیگری که فیلم‌نامه‌هایشان را تو نوشتی نیست؛ لحنی که به نظر من در عین تلخی، سرخوشی در آن هست.
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم؟ قطعا بخشی از آن از زندگی شخصی می‌آید.

فیلم کمدی زیاد دیده‌ای؟
فیلم کمدی خیلی دوست دارم، اما زیاد ندیده‌ام، اما یکی از علایق جدی من این است که هفته‌ای یک‌بار فیلم لئون (لوک بسون) را می‌بینم.

من هم این فیلم را دوست دارم، اما ربطی به فیلم‌های تو ندارد... .
اصلا ربطی ندارد؛ اما در همین فیلم گانگستری و فضای بی‌رحمی که تصویر شده است، امیدی هست که برایم لذت‌بخش است. گاهی از خودم می‌پرسم دلیل اینکه هر چند وقت یک‌بار فیلم را می‌بینم و هنوز هم از دیالوگ‌های فیلم لذت می‌برم، چیست؟ این فیلم برایم شبیه این است که انگار نمی‌توانم با چیزهایی بجنگم و قهرمان‌های قصه کاری را که من دوست دارم، انجام می‌دهند و این فیلم حالم را خیلی خوب می‌کند.

تو اصلا فیلم ایتالیایی می‌بینی؟
خیلی کم.

ولی دیالوگ‌های فیلم «اکسیدان» خیلی شبیه فیلم‌های ایتالیایی است... .
راستش پیش از این هم از خیلی دوستان فیلم‌بین حرفه‌ای شنیدم که گفتند اتمسفر و فضای فیلم اکسیدان، شبیه کمدی‌های قدیمی ایتالیایی است.

تو اصلا کتاب دن‌کامیلو را خوانده‌ای؟
نه.

ماجرای کشیش کمونیست را نخوانده‌ای؟
نه.

«اکسیدان» خیلی شبیه این فضا‌هاست. اصلا وقتی کتاب را بخوانی، انگار جواد عزتی و امیر جعفری را می‌بینی.
البته کمدی‌های اخیر آمریکایی را نسبتا زیاد می‌بینم.

اما جنس فیلم تو شبیه کمدی‌های آمریکایی نیست. کمدی تو یک تلخی زیر دارد و یک دیالوگ‌نویسی که مربوط به طبقه‌ای خاص است که این نکته‌ها در کمدی‌های ایتالیایی دیده می‌شود. راستی تحصیلات سینمایی داری؟
نه، من سینما نخوانده‌ام. فوق‌لیسانس حقوق از دانشگاه تهران دارم و اتفاقا بچه درس‌خوانی بودم. واقعیت این است که پدرم دوست نداشت وارد سینما شوم؛ اما من علاقه‌مند به سینما بودم و حتی کنکور هنر دادم و قبول شدم؛ اما اجازه نداد سینما بخوانم. معتقد بود سینما نیاز زیادی به تحصیلات آکادمیک ندارد.

بسیار حرف درستی است.
دوست داشت وکیل شوم و با اصرار خانواده حقوق خواندم. مدتی هم کار حقوقی کردم. بعد متوجه شدم از کاری که انجام می‌دهم، آسیب می‌بینم و همان سال‌ها خیلی جدی تیزر و فیلم مستند ساختم. کارهای سفارشی و تبلیغاتی می‌ساختم و تجربه کسب می‌کردم. از جایی شروع کردم به نوشتن که هیچ‌کدام از آنها موردپسند آقای محمدی قرار نگرفت و فیلم‌نامه را جلوی چشمم دور می‌انداخت و تشویقم می‌کرد بهتر و بیشتر کار کنم. از «طلا و مس» به بعد، کمی به من اعتماد کرد و نوشتن را خیلی جدی ادامه دادم.

فیلم‌نامه «طلا و مس» حین ساخت تغییر کرد؟
طبیعتا هر فیلم‌نامه‌ای در زمان ساخت لحن کارگردانش را می‌گیرد و تا حدی شبیه لحن آقای اسعدیان شد؛ اما ما زیاد با هم درباره سناریو بحث می‌کردیم.

به نظرم «طلا و مس» یکی از فیلم‌نامه‌های خوب ٢٠ساله اخیر سینمای ایران است و درست نوشته شده.
مسیری که آقای محمدی برای روند کار هنری‌ام تعریف کرد، بسیار درست بود و دستش را می‌بوسم که درست هدایتم کرد. از ابتدا برایم مشخص کرد که سینما نیاز به فیلم‌نامه‌نویس دارد و گفت: «اگر قصد ورود به سینما را‌ داری، فکر نکن از طرف من راهی برایت باز می‌شود و شرایط را برایت فراهم می‌کنم». بنابراین از ٢٦-٢٧سالگی که درسم تمام شد و سربازی رفتم، هم‌زمان کار حقوقی می‌کردم و خیلی جدی تیزر و مستند می‌ساختم. اتفاقا سه مستند بلند برای تلویزیون ساختم که دو تا از آنها توقیف شد و اتفاقا مستندهای خوبی هم بود.

درباره چه موضوعاتی تیزر می‌ساختی؟
از پفک گرفته تا ماشین یا لوازم‌خانگی... .

تیزر یعنی مثلا در ٥٠ ثانیه یک موضوع ببینیم و این تجربه خوبی است.
متنش را خودم می‌نوشتم. به‌هرحال، ساخت تیزر یعنی اینکه با کاغذ و زبانت مدیری را راضی کنی که در ١٠ ثانیه شرکتت را از نقطه الف به ب می‌رسانم و باید قصه‌ای تعریف کنی که طرف مقابلت مجاب شود و برای ایده تو سرمایه‌گذاری کند.

فکر نمی‌کنم تو خاطرات حاتمی را خوانده باشی؛ ولی حاتمی در خاطراتش می‌گوید ساختن آگهی تبلیغاتی که در ٢٠ یا ٥٠ ثانیه بتوانم کالایی را معرفی کنم، به من سینما یاد داد.
به من هم تیزر‌سازی چیزهای زیادی یاد داد.

از تیزر رسیدی به سناریو. اینکه پدرت خوب سناریو را می‌شناسد تردیدی نیست. اتفاقا در جایی که منوچهر محمدی را دیدیم، به او گفتم شما جزء معدود تهیه‌کنندگانی هستید که فیلم‌نامه را درست می‌شناسید. در کودکی فیلم‌نامه خوانده بودی؟
قبل از مدرسه اولین متن‌هایی که در خانه می‌خواندم، فیلم‌نامه بود. چون کار پدر ایجاب می‌کرد، در خانه ما همیشه حجم زیادی فیلم‌نامه وجود داشت.

یادت هست چه فیلم‌نامه‌ای خواندی که تأثیر زیادی روی تو داشت؟
خیلی از فیلم‌نامه‌های کارگردان‌های بزرگ سینما را خوانده بودم. حسنش هم این بود که اول فیلم‌نامه را خوانده بودم و بعد فیلم را می‌دیدم؛ یعنی من کیمیایی را از فیلم‌نامه می‌شناختم یا فیلم‌نامه‌های مهرجویی را خوانده بودم. به‌هر‌حال پدر سال‌هایی در ارشاد و فارابی بود و همیشه فیلم‌نامه در خانه ما بود. از یک جایی به هدایت آقای محمدی به سمت کتاب و رمان‌خواندن رفتم. الان که دقت می‌کنم، می‌بینم مطالعه‌ام را کاملا با هدف و مشخص مسیر هدایت کرده‌اند.

اولین رمان یا از اولین رمان‌هایی که خواندی چه بود؟
بینوایان بود.

کشیش فیلم «اکسیدان» هم از بینوایان می‌آید.
یکی از علايقم، کهن‌الگوهاست و من در کودکی به قصه‌شنیدن عادت داشتم و پدر هر شب برایم قصه می‌گفت.

قصه‌های کودکانه یا نه؟
همیشه قصه بچگانه نمی‌گفت، مثلا قصه‌های نخودی را هر شب برایم به شكل متفاوتی تعریف می‌کرد و بر حسب اینکه در طول روز چه آتش‌هایي سوزانده بودم، سعی می‌کرد نکات پندآموزی برایم در قصه تعریف کند. از یک‌جایی به بعد در مسیر مطالعه، رمان‌هایی مثل «کلیدر» را خواندم یا در دوران راهنمایی روی آوردم به خواندن هدایت و شریعتی و... .

فکر نمی‌کنم تفکر شریعتی داشته باشی... .
خیلی دوستش دارم.

یعنی فکر می‌کنی شریعتی امروز هم جواب می‌دهد؟
نگاهش به مذهب همانی است که دوست دارم. یعنی خرافه‌ها را کنار می‌گذارد و با فطرتی به مذهب نگاه می‌کند که من آن نگاه را دوست دارم. سعی می‌کنم همان نگاه در فیلم و زندگی شخصی‌ام باشد.

نگاه شریعتی کمی چپ هم هست. یعنی مارکسیست هم در آن می‌بینیم. به مارکسیست هم فکر می‌کنی؟
خیلی سعی می‌کنم به این شکل نگاهش نکنم.

چون فیلم نشان نمی‌دهد تفکر مارکسیستی داشته باشی، البته مارکسیستی که ما از آن یاد می‌کنیم اغراق‌شده است، اما بیشتر منظورم تفکر چپ است. تفکری که اول انقلاب هم در ایران بود.
اگر بخواهم به آن برچسب سیاسی بزنم، نگاه چپ اصلاح‌طلب است.

کمی اصلاح‌طلب‌ها، لیبرال شدند... .
محمدی: اصلاح‌طلب‌های الان بله، اما اصلاح‌طلب‌های آن زمان کمی متفاوت‌تر بودند و آن تفکر را بیشتر می‌پسندم که نگاه به مردم طور دیگری بود.

مثلا اقتصاد کنترل‌شده باشد.
محمدی: بله، برابری سرمایه بین مردم رعایت شده باشد یا فاصله طبقاتی بین مردم به این شدت نباشد.

جالب است که فیلم‌هایت این ویژگی را دارد و این دو فیلم می‌خواهد این فاصله را کم کند.
دوست دارم این اتفاق بیفتد که فاصله طبقاتی این‌قدر زیاد نباشد. ماشین چند‌میلیاردی زیر پای یک جوان ٢٠ساله است و کنارش در خیابان یک موتور با چند بچه قد‌ونیم‌قد ایستاده‌اند.

از رمان‌هایي که خواندی می‌گفتی. به شریعتی رسیدی و از آنجا وارد چه مرحله‌ای شدی؟
محمدی: ... مارکز و رئالیسم جادویی‌اش و خصوصا صدسال تنهایی‌اش ‌فوق‌العاده لذت‌بخش است. پائولو کوئيلو هم با کیمیاگر برایم جدی شد و آثار داستایوفسکی و چخوف را تقریبا کامل خواندم. آثار پراکنده‌ای مثل مادام بوواری هم آن‌قدر تأثیر‌گذار بود که بعضا چندین بار خواندم. نویسندگان ایرانی هم مثل هدایت، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، چوبک و دولت‌آبادی و نمایش‌نامه‌های بیضایی که جای خودشان را دارد.

این وسط اما تأثیر بعضی آثار روی متن‌هایم را خودم می‌فهمم مثل داستان‌های کوتاه عزیز نسین که خیلی‌هایش را تقریبا چندین‌بار خوانده‌ام. از جایی به بعد، درگیر درس و دانشگاه شدم ولی بحث‌های مذهبی را به دلیل دروس دانشگاهی جدی پیگیری می‌کردم. از یک زمانی بیشتر فیلم دیدم و به این دلیل که خانواده مذهبی داشتم، ویدئو در خانه ما نبود تا زمانی که آزاد شد. فقط چون پدر در صداوسیما کار می‌کرد دستگاه یوماتیک در خانه داشتیم که پدر بعضی برنامه‌ها را در خانه می‌دید و به این دلیل که خواهر و برادر کوچک‌تر داشتم، چند کارتون هم در خانه بود و با آنها سرگرم می‌شدیم. اما از اولین فیلم‌هایی که دیدم «تایتانیک» بود که دوستش داشتم.

پس «تایتانیک» جزء اولین فیلم‌های خارجی بود که دیدی؟
محمدی: سال‌های دبیرستان بود و هیجان تماشای چندین‌باره تایتانیک رهایم نمی‌کرد. اما همچنان فیلم‌نامه زیاد می‌خواندم و تقریبا تمام فیلم‌های جشنواره را می‌دیدم. ولی همچنان آقای محمدی مثل خیلی از پدر‌های آن دوره که برای بچه‌هایشان انتخاب رشته می‌کردند، خیلی سینما را به معنای آکادمیک و دانشگاهی‌اش برایم جدی نمی‌گرفتند.

اما تو این دنیا را دوست داشتی و فیلم زیاد می‌دیدی؟
بله، فیلم زیاد می‌دیدم اما یواشکی. «Good Will Hunting»

یا «American Beauty» جزء اولین فیلم‌هایی بود که یادم می‌آید یواشکی دیدیم و از زمانی به بعد با رمان یکی شد. برخی رمان‌ها را دوباره خواندم و برخی رمان‌های فارسی که در سن کم خوانده بودم و حواسم پرت چیزهای دیگر رمان بود، دوباره کشف کردم و خواندم و برایم جذاب بود. مثل «شوهر آهوخانم» و... .

یکی از بهترین رمان‌ها به لحاظ گفتارنویسی و دیالوگ‌نویسی و فضا‌سازی است و هنوز هم قابلیت تبدیل‌شدن به فیلم سینمایی یا سریال را دارد.
فیلمی که از این رمان ساخته شد را دوست ندارم.

فیلم متوسطی است، اما زمان خودش خیلی گرفت. رمان‌های سختی خواندی، جالب است که فیلم طنز در خاطراتت نیست.
طنز جدی که خیلی دوست داشتم «اجازه‌نشین‌ها» بود و فکر می‌کنم با فیلم «مادر» مرحوم حاتمی هم‌زمان بود.

بله تقریبا. آیا محدودیت‌های مذهبی بعدا در خانه شما تلطیف شد؟
محدودیت مذهبی هیچ‌وقت نبود.

ممنوعیت بود؟
ممنوعیت هم به آن معنا نبود.

صبح برای نماز بیدارت می‌کردند؟
پدر نه، ولی مادرم هنوز هم روی بعضی مسائل مذهبی مقید است.

روزه می‌گرفتی؟
بله.

یعنی مجبور بودی یا دوست‌ داشتی؟
محمدی: دوست دارم به برخی اتفاقات مذهبی پایبند باشم، اما به‌مرور شکلش برایم تغییر کرد. عاشورا برایم یکی از مناسک ویژه است اما نه به شکلی که در یک‌سری فضاها است.

نگاهت شریعتی شده؟
محمدی: به نظرم وجه رحمانی‌اش بیشتر شده است. انگار بخشی از آن برمی‌گردد به تجربه یا مدلی که پدر برایم درست کرد. یعنی نگاه شیرین و رحمانی به مذهب که حالم را خوب می‌کند.

اینکه می‌گویی با مذهب حال کنیم، این حال‌کردن در فیلم هم دیده می‌شود. فیلمت هم یک‌جور حال شخصی دارد. حال شخصی یعنی چه؟
اجازه بدهید مثالی بزنم، مثلا دیالوگ امیر جعفری در فیلم که می‌گوید: «من به اسلام خیلی ارادت دارم، اسپشیال قیمه‌هاتون...» این حال شخصی من است. هم ارادت دارد و هم سرخوشانه است. من می‌گویم با امام‌حسین(ع) و عاشورا حال می‌کنم اما با قیمه امام‌حسین(ع) جور دیگری حال می‌کنم و حتی حال خوب سخنرانی و مداحی هم حالم را خوب می‌کند.

حال خوب مداحی یعنی چه؟
در زمان دانشگاه، به جلسات آقای دکتر سروش می‌رفتم، سخنرانی‌های او درباره اسلام برایم خوشایند بود.

متوجه نمی‌شوم، سروش و شریعتی... سروش پوپری است، شریعتی سارتری است. اینها با هم همخوانی دارند؟
برداشت خودم را از حرف‌های آنها داشتم.

روزنامه و مقاله هم می‌خواندی؟
در روزنامه کار می‌کردم، صبح امروز و آفتاب امروز از روزنامه‌هایی بود که در آنجا کار کردم.

پس خیلی کارها انجام دادی، روزنامه‌نگاری دوم خرداد هم روزنامه‌نگاری عجیبی است... .
دقیقا فضای عجیب و خاصی داشت... .

با مطالعه آمدی جلو... هم کتاب و هم رمان، مقاله‌خواندن و فیلم‌دیدن، تجربه‌های خوبی برای ساخت فیلم داشتی. این دو فیلم، «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» هر دو لحن سرخوش دارند، جنسی بین کمدی و جدی و یک طنز خاص را دنبال می‌کنند. «اکسیدان» که شوخی‌های درستی دارد و «فرشته‌ها با هم می‌آیند» درعین‌حال که جدی است، شکل خاص کمدی خودش را دارد.
«فرشته‌ها با هم می‌آیند» بیشتر برایم تجربه بود و خیلی در زمان ساختش احتیاط کردم اما در زمان «اکسیدان» اصطلاحا ترسم ریخته بود و خیلی از تجربه‌های جدید در متن و اجرا هراس نداشتم.

قبلا هم از علاقه به کهن‌الگو‌ها صحبت کردی، کهن الگو‌هایی که در فیلم‌های تو به‌روز شده‌اند، این به‌روزکردن خیلی مهم است و به نظرم بیشتر غریزی است و هر دو فیلم کهن الگو‌هایی هستند که به‌روز شده‌اند و قصه‌هایی‌ داری که بحران دارند.
فکر می‌کنم هیچ وقت قصه‌های من بحران‌های عجیب‌وغریب نداشته است.

دو قصه‌ای که خودت کارگردانی کردی، بحران‌های عجیب‌وغریب ندارد، اما «طلا و مس» بحران دارد.
بحرانش را با بحران فیلم «قرمز» مقایسه کنید، بنابر این با این مقایسه بحران در فیلم‌های من نمی‌بینید. «قرمز» از نظر من بهترین فیلم شماست و از فیلم‌های مورد علاقه من است و البته «شام آخر» که فیلم جذابی است. نکته‌ای که برای خودم هم جالب است، این است که فیلم‌هایی را دوست دارم و معمولا زیاد می‌بینم که اصولا خودم به آن شکل و شمایل فیلم نمی‌سازم. مثلا فیلم‌های اکشن آمریکایی هم زیاد می‌بینم، اما علاقه‌مند به ساخت فیلم اکشن نیستم.

معمولا کارگردان‌ها فیلم‌هایی را زیاد می‌بینند که خودشان نمی‌توانند بسازند.
قطعا نمی‌توانم یک پلان «قرمز» را بنویسم یا یک سکانس آن را بسازم. اما بارها از دیدنش لذت بردم.

خب، الان در مورد شیوه کارگردانی تو می‌توان گفت که یک سبک‌ داری، سبک پیداکردن سخت است، فیلم‌نامه‌هایی که برای کارگردان‌های دیگر نوشتی با نگاه کارگردان کمی تغییر کرده است ولی دو فیلم‌نامه «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» سبک خاص خودشان را دارند. به نظرم در فیلم‌سازی لحن پیدا کردی. اصلا می‌دانی چه لحنی انتخاب می‌کنی؟
ایرادی ندارد اگر بگویم همه اینها غریزی است؟ من تصمیم نگرفتم این مدلی فیلم‌نامه بنویسم یا فیلم بسازم. درواقع به چیزی رسیدم که حس می‌کنم زبان خودم است. مثلا «جدایی نادر از سیمین» یا «درباره الی» از فیلم‌های مورد علاقه من است که بعد از دیدنشان ساعت‌ها به آن فکر کردم و بارها آقای فرهادی را برای نگاهش و شیوه ساخت فیلم‌هایش تحسین کردم، اما هیچ‌وقت نخواستم مسیر آقای فرهادی را بروم، چراکه آقای فرهادی بهترین مدل چنین فیلم‌هایی را می‌سازد.

در فیلم «اکسیدان» سکانسی‌ داری در استخر که امیر جعفری با یک شوخی زیبا و به‌جا کلی از مردم خنده می‌گیرد، من هم با این شوخی خندیدم. این سکانس از فیلم من را یاد فیلم فیلم«دوستان من» انداخت که به نظرم هر دو فیلم در عین تلخی لبخند می‌آورند و پایان تلخ را تبدیل به لحن سرخوش می‌کنند. فکر نمی‌کنم فیلم را دیده باشی، اما «اکسیدان» بسیار زیاد شبیه کمدی‌های ایتالیایی است.
اعتراف می‌کنم در سال‌های اخیر آثار موراکامی را زیاد می‌خوانم و شاید تا حدی آثارش در لحن فیلم‌هایم دخیل بوده، دنیای موراکامی تأثیر زیادی در کارم دارد. آخرین داستانی که از او خواندم ١Q٨٤ بود و فضای کارهایش معمولا بین دنیای خیال و واقعیت است؛ «اکسیدان» از نظر خودم تا حدی به فضای کارهای موراکامی نزدیک است. انگار رئال هست و نیست یا یک جور رئالیسم جادویی است. نگاهم به مذهب هم شاید نزدیک به رئالیسم جادویی باشد.

مسیری که طی ‌کردی خوب است، من در این مسیر پختگی می‌بینم و در فیلم «اکسیدان» تفکر و شعور می‌بینم و این نکته‌ای است که در سینما کم است.
لطف شماست، درباره اکسیدان می‌توانم بگویم این فیلم حرف دارد و ساخت فیلم از جایی برایم جدی شد که در یک فرودگاه خارجی برخورد بدی با من و خانواده‌ام شد که فقط به دلیل ملیتمان باید از صف بیرون می‌آمدیم و بازرسی بدنی می‌شدیم! همین اتفاق ذهنیت بدی برای دختر بزرگم به وجود آورد و گاهی درباره کشوری که زندگی می‌کنیم و برخوردی که با ما در خارج از مرزهای این کشور دارند سؤال می‌کند. از یک جایی به بعد برایم مسئله شد که چطور باید به دختر ١٤ساله‌ام توضیح بدهم که به ایرانی‌بودنش افتخار کند و این خاک را دوست داشته باشد. در این سال‌ها هرکدام از ما با آدم‌های زیادی برخورد کرده‌ایم که برای رفتن از این کشور تن به هر کاری داده‌اند. آقای جیرانی! شما به‌عنوان فیلم‌ساز به من بگويید اگر چنینی حرف‌هایی در قالب فیلم جدی بیان می‌شد اصلا می‌توانست اکران شود؟ لحنی که برای بیان این موضوع پیدا کردم طبعا کمدی بود.

کمدی تو در این فیلم کولاژ نیست و معمولا می‌بینیم که بسیاری از فیلم‌های کمدی برای ردکردن خط قرمزها کولاژ می‌شوند. «اکسیدان» قصه‌ای را تمام‌وکمال روایت می‌کند و یک زبان برای قصه‌گویی دارد که با طنز همراه است و اتفاقا تو زبانی پیدا کردی برای شکستن تابوها و این درواقع نزدیک‌شدن به آزادی‌های اجتماعی است که نیاز داریم. جای دیگری به این موضوع اشاره کردم که «اکسیدان»، فیلم مهمی در تاریخ سینمای ایران است و دلیل حرفم هم همین موضوع است که زبان خاصی برای بیان قصه پیدا کردی. برای پیداکردن این زبان فکر کرده بودی؟
شما فیلم‌ساز هستید، ابزار ما برای قصه‌گفتن چیست؟ آقای عیاری راهی را پیدا کرد برای بیان این موضوع که به چه دلیل در یک فیلم بازیگر‌های خانم در خانه باید حجاب داشته باشند. راهی را پیدا کرد و من به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستم فکر کنم با تراشیدن سر خانم‌ها و گذاشتن کلاه‌گیس سر آنها بتوان چنین فرمولی پیدا کرد. همیشه آنهایی که خط‌شکن هستند هم باید تاوان فرمولی را که پیدا می‌کنند بدهند، آقای عیاری هم تاوانش را داد و فیلمش توقیف شد. بعد دیدیم در چند سریال این فرمول را استفاده کردند و از کلاه‌گیس برای خانم‌ها استفاده شد و پخش هم شد و نه انقلاب شد و نه چيزي.

مردم که مشکلی ندارند، تنها عده‌ای مسئله دارند.
محمدی: در «اکسیدان» هم ابزار به من کمک کرد. قصد داشتم یک رابطه عاشقانه را تصویر کنم. به نظر شما چطور باید نشان داد که زوجی عاشق هم هستند؟ دو شخصیت فیلم همدیگر را می‌بوسند و ما فقط پاهای آنها را می‌بینیم، همان سکانس اصلاحیه‌های عجیب‌وغریبی خورد یا بوسیدن پشت در هم زیاد قیچی خورد.

بسیار پلان خوبی است.
به‌هر‌حال من ابزاری در سینما دارم به اسم دکوپاژ، میزانس و صدا. طبعا از این ابزارها برای بیان قصه‌ام استفاده می‌کنم و در سینمایی که نمی‌توان عشق را عیان بیان کرد باید به چنین ابزارهایی متوسل شد و دست به خلاقیت زد.

بسیاری از فیلم‌سازان از این ابزارها استفاده کرده‌اند، ولی اینکه استفاده از ابزارها تا چه حد در خدمت فیلم باشد و به اصطلاح در فیلم جا بیفتد و دربیاید، کار مشکلی است. این نکته را کسی که فیلم‌ساز است خوب درک می‌کند.
همین پلان‌هایی که درباره آن صحبت کردیم، خیلی راحت می‌توانست معنی و مفهوم دیگری پیدا کند، اما بخشی از آن برمی‌گردد به اینکه به‌عنوان کارگردان پشت دوربین، نجابت به خرج دادم.

ابتدای بحث به همین موضوع اشاره کردم، اینکه سلامت فکری پشت این فیلم هست.
آقای جیرانی! همین پلان‌ها نکته دیگری هم دارد، اگر من دو بازیگر دیگر داشتم، هرگز چنین پلانی را برای آنها تعریف نمی‌کردم، چراکه می‌دانستم، نگاه تماشاگر به آنها نگاه خوبی نخواهد بود. اما الان در فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی قصه ما کارگری است که مثل یک آدم عادی به نامزدش ابراز علاقه می‌کند.

بله، دقیقا شکل دیگری شده است. حرف من هم همین است که به چه دلیل، کسانی که مخالف فیلم هستند این موضوعات را متوجه نمی‌شوند و نیت نویسنده و کارگردان فیلم برایشان قابل درک نیست؟ با این تعاریف می‌توان این‌طور استنباط کرد که در سینمای كشور مي‌توان بوسیدن را نشان داد، بدون اینکه از آن مفهوم بدی منتقل شود. باز هم تأکید می‌کنم «اکسیدان» از این جهت فیلم مهمی است که نکاتی را ثبت کرده که قطعا در این دوران با مخالفت‌هایی روبه‌رو، اما بعدها در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد. محمدی: اتفاقا در فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بوسیدن بود و همان زمان هم حوزه هنری به‌شدت با این پلان مخالفت کرد. آقای جیرانی! حوزه هنری بعد از دیدن «اکسیدان» سه صفحه اصلاحیه داد. مثلا سکانس اول که شخصیت اصلان برای عکس سلفی روسری نامزدش را جلو می‌کشد را گفتند از فیلم حذف کنید، از نظر آنها شخصیت مرد فیلم موهای زن را لمس کرده بود در صورتی که روسری نامزدش را جلو می‌کشد که نامحرم نبیند. آیا این عشق نیست

به نظرم هیچ‌کس چنین تصوری از این پلان نداشت، دست‌کم من که فیلم را با عده زیادی از تماشاگران در سینما دیدیم، گمان کنم هیچ‌کس چنین تصوری نداشت. اتفاقا به نظرم با این سکانس ارتباط خوبی برقرار کردند.
اگر موافق باشید به یک نتیجه‌گیری برسیم. به نظرم بخشی از مخالفت‌ها به این برمی‌گردد که چرا باید با فیلمی یک خط‌هایی شکسته شود و بعد عده‌ای دیگر دنباله‌رو مسیر شوند؟ در فیلم «مارمولک» این اتفاق افتاد. این فیلم، خطی را شکست و گفت پس می‌توان وارد مسائل دیگری هم شد. شاید تصور دوستان مخالف این فیلم هم همین بود که بعد از «اکسیدان» خط‌قرمزهایی جابه‌جا خواهد شد.

سکانس‌های خوب در فیلم زیاد دیدیم اما یکی از آنها سکانسی است که شقایق دهقان در کلانتری کنار جواد عزتی می‌نشیند با لباس که عزتی به تن دارد در لانگ‌شات از جایش بلند می‌شود و این سکانس بسیار تلخ و درعین‌حال زیباست. این پلانی است که در ذهن من مانده و جزء پلان‌های زیبای فیلم است. به تو تبریک می‌گویم و صادقانه خوشحالم که این پروسه را طی ‌کردی و نشان می‌دهد من با آدم باسوادی روبه‌رو هستم که در این سینما می‌تواند نقش مؤثری ایفا کند. معتقدم سینماگران ما نباید حسادت داشته باشند و اتفاقا وقتی فیلمی می‌فروشد بايد خوشحال باشند. امیدوارم برای «اکسیدان» مشکلی پیش نیاید و به اکرانش ادامه بدهد.
دعا کنید برای فیلم بعد مشکلی پیش نیاید، فیلم بعد از «اکسیدان» تندتر است و تهیه‌کننده‌اش آقای محمدی نخواهد بود. اتفاقا بخشی از حسادت‌ها به این برمی‌گردد که من با آقای محمدی کار می‌کنم و به تهیه‌کننده‌ای که دو سال یا سالی یک‌بار فیلم می‌سازد، اجازه نمی‌دهم با کارگردان دیگری کار کند! درصورتی‌که اصلا این‌طور نیست و آقای محمدی ازجمله تهیه‌کننده‌هایی است که با طیف متنوعی از نویسندگان و کارگردان‌های سینمای ایران کار کرده و خواهد کرد.

به نظرم اصلا اشکالی ندارد، تو با پدرت فیلم بساز و به شایعات توجه نکن. فیلم خوب و فیلم‌ساز خوب باقی می‌ماند و دیده می‌شود.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید