وسترنِ واژگون
همه چیز «تلما و لوئیز» در همین نمای ابتدایی و پایانی خلاصه میشود؛ شروعی که آنچه قرار است در آینده ببینیم را الهام میبخشد و پایانی که انگار پایانی است بر هرچه وسترن که دیدیم.
کد خبر :
۴۴۰۳۳
بازدید :
۲۲۱۰
حسین عیدیزاده | انگار فیلم باید در همین گرند کنیون تمام میشد و جز این اگر بود عجیب بود؛ «تلما و لوئیز»، این فیلم چندوجهی ریدلی اسکات از همان نمای آغازینش، از همان تصویر سیاه و سفیدش از بیابانی بیانتها که لوحِ قرارگرفتن نام فیلم و عواملش است و بعد آرامآرام رنگی میشود و در آخر هم آرامآرام در سیاهی محو میشود، به ما میگوید که با یک وسترن روبهرو هستیم اما وسترنی واژگون.
این بار به جای مردهای تکافتاده و مبادی آداب دو زن خسته از ملال روزمره و مردان بیمبالات دوروبرشان هستند که به جای اسب، سوار بر ماشینی روباز میشوند و به دل جاده و بیابان میزنند تا دَمی از همان اصولی رها شوند که در فیلمهای وسترن سنگشان به سینه زده شده است.
همه چیز «تلما و لوئیز» در همین نمای ابتدایی و پایانی خلاصه میشود؛ شروعی که آنچه قرار است در آینده ببینیم را الهام میبخشد و پایانی که انگار پایانی است بر هرچه وسترن که دیدیم.
همه چیز «تلما و لوئیز» در همین نمای ابتدایی و پایانی خلاصه میشود؛ شروعی که آنچه قرار است در آینده ببینیم را الهام میبخشد و پایانی که انگار پایانی است بر هرچه وسترن که دیدیم.
نمای سیاه و سفید ابتدایی و رنگیشدنش بیش از آنکه ترفندی جذاب برای جلب نظر مخاطب باشد، اشاره است؛ اشاره به همان وسترنهای رنگووارنگی که دیدیم و قرار است بدلش را، نسخه واژگونش را حالا مشاهده کنیم و همین است که حسوحالی حُزنانگیز در همین مقدمه دو، سهدقیقهای تزریق کرده؛ حزن و اندوهی که در ادامه، با وجود همه سرخوشیهای رهاشدهای که تلما و لوئیز از خود بروز میدهند از یاد نمیرود.
دو زنی که میدانند دیگر سفرشان برگشتی ندارد، میدانند آخر این جاده به دره ختم میشود اما تصمیم میگیرند تختگاز به پیش بروند، دلشان را به جاده بزنند و هرآنچه را از آنها دریغ شده، بازستانند و برای یکی، دو روز هم شده زندگی کنند.
در این فیلم وسترن فقط با بدلشدن مرد به زن و اسب به ماشین، واژگون نمیشود. واژگونی آنجایی رخ میدهد که ارزشها جابهجا میشوند. تمامی آمال مردانهای که در وسترن میدرخشیدند اینجا رنگ میبازند، مردانگی ارزشی میشود که با شرارت و خودخواهی گره خورده، ستاره درخشانی که بر سینه کلانتر جا خوش کرده بود در اینجا دیگر برقی ندارد و تلاشهای کاراکتر هاروی کایتل هم بیشتر کاریکاتوری از مردان قدرتمند وسترن سنتی است و مردان قانون حالا فقط به فکر ختم غائله هستند، نقش سنتی زن بهمثابه گرمکننده فضای خانه، آشپز یا خوشگلِ کافه بهناگهان و در لحظهای کلیدی در یک پارکینگ بینِراهی (یا شاید بدل امروزی اصطبل که فضایی اساسا مردانه دارد) تغییر پیدا میکند و حالا زنها همان چیزی هستند که وسترن از آن فراری بود: موجودات مؤنث سرخوش، در لحظه زندگی کن، اهل معاشرت و تفریح، صاحبنظر، صاحب اراده، تصمیمگیرنده و سبکبال همچون هر مردی دیگر و همینهاست که باعث میشود وسترن در «تلما و لوئیز» واژگون شود.
همه چیز به گرند کنیون ختم میشود؛ چشماندازی که سالیان سال محل جولان سوارانی بینامونشان بود، سوارانی که هفتتیر را همچون اسباببازی در دست میچرخاندند و نجاتبخش زن و مرد، پیر و جوان بودند و در انتها در افق محو میشدند، مردانی تنها که زندگی را کنار گذاشته بودند و دنبال آرمانی بودند که در آن زن همان نقشهای سنتی را داشت و مردان در آن هر از چندگاه نیاز به ادبشدن.
تلما و لوئیز اما در این نقطه پایان دنیا، کاری به آن آرمان ندارند. آنها میخواستند چندروزی را زندگی کنند و قدر لحظهلحظه آن را بدانند و تمامی اصولی را که بر دنیای وسترن بنا شد، به بازی بگیرند و خب به کام دل رسیدند.
حالا شروع و پایان فیلم، معنا و منزلتی دوچندان پیدا میکند: با وسترن سنتی خداحافظی میکنیم، وسترن واژگون را در آغوش میگیریم و با تلما و لوئیز، با تختگاز به دل دره میزنیم، دست در دست هم و در سفیدی خیرهکننده محو میشویم... «تلما و لوئیز» فرزند مشروع «بانی و کلاید» است که حدود ٣٠ سال بعد به دنیا آمده، پایانِ یک شورش با دلیل زنانه نیست، این شیرجهزدن از مرز سنت به مدرنیته است، گذر از مرزهای وسترن سنتی و قدمگذاشتن به نئووسترن است، این کنارگذاشتن پایان خوش مرسوم هالیوودی و پذیرفتن واقعیت گریزناپذیری است که جز با وارونهکردن دنیای مردانه وسترن، جز با واژگونکردن وسترن ممکن نبوده، این یک آغاز است.
تلما و لوئیز
Thelma & Louise
کارگردان: ریدلی اسکات
فیلمنامهنویس: کارولاین کوری
بازیگران: سوزان ساراندون
جینا دیویس، برد پیت
هاروی کایتل و...
محصول ١٩٩١ آمریکا
١٢٩ دقیقه
۰