چرا در برابر عربستان خویشتنداری کنیم؟

چرا در برابر عربستان خویشتنداری کنیم؟

برداشت جامعه‌شناختی از جامعه عربستان ما را به این واقعیت رهنمون می‌کند که ادامه این راه با بحران مواجه می‌شود پس دلیلی ندارد که ما وارد این بازی شویم و هزینه بدهیم این میوه دیر یا زود رسیده شده و سقوط خواهد کرد.

کد خبر : ۴۵۶۸۸
بازدید : ۱۵۲۷
چرا در برابر عربستان خویشتنداری کنیم؟ عباس عبدی | تحولات عربستان سعودی به نسبت عجیب است. این حد از تغییرات در مدت زمان کوتاه بدون عوارض و تبعات نخواهد بود. اولویت تحول در حوزه خارجی عربستان رخ داد و پس از بهار عربی و حذف قدرت‌های اول دنیای عرب از سیاست منطقه‌ای، عربستان به یکباره در راس قدرت منطقه‌ای عربی قرار گرفت و بار سنگینی را بر دوش خود حس کرد.
ولی تغییرات اساسی‌تر در حوزه داخلی رخ داد. ابتدا یک انتقال قدرت به نسل جدید را شاهدیم که خیلی هم معمول نیست. حکومتی که بیش از نیم قرن است از طرف رهبرانی اداره می‌شود که عموما بالای ٧٠ و ٨٠ سال سن داشته‌اند، به یکباره بخواهد با وضعیتی مواجه شود که قدرت عملی در دست کسی قرار بگیرد که به تازگی دهه سوم عمر خود را تمام کرده است.
شاید این تغییر قابل تحمل باشد، ولی هنگامی که می‌بینیم تغییرات اجتماعی به ویژه در مساله زنان که کلیدی‌ترین متغیر در تمایز یک جامعه سنتی و جدید است، رخ می‌دهد باید پذیرفت که اتفاقات مهمی در داخل عربستان در حال رخ دادن است.
به ویژه آنکه حکومت سعودی طرح چشم‌انداز ٢٠٣٠ موسسه مکنزی را برای عربستان دارد که طرحی بسیار بلندپروازانه است و الزامات زیادی برای تحقق آن وجود دارد. الزاماتی که دولت موجود بعید است از پس تامین آن برآید؛ بنابراین عربستان سعودی در سه جبهه اصلی وارد چالش و به تعبیری نبرد شده است.
جبهه سیاست خارجی که جنگ در یمن و دخالت در سوریه و اخیرا دخالت مستقیم در لبنان و پیش از این در قطر مصداق آن است و از این طریق قصد نشان دادن اقتدار خود در جهان عرب را دارد. جبهه سیاسی که باید با شاهزادگان و خانواده آل‌سعود مبارزه کند و بخش مهمی از آنان را برای همیشه از ساخت سیاسی قدرت کنار بزند؛ و بالاخره جبهه فرهنگی و اجتماعی که باید با روحانیون و شیوخ سنتی و نیز ساختار فرهنگی به نسبت متعصب عربستان مقابله کند. مبارزه در یکی از این جبهه‌ها نیز امری سخت و مشکل است، چه رسد به اینکه در سه جبهه بخواهند مبارزه کنند.

پرسش این است که رهبران سعودی چگونه و با تکیه به چه قدرتی می‌خواهند این اهداف را پیش ببرند؟ برای پاسخ به این پرسش باید اطلاعات دقیق‌تری از داخل عربستان و ساخت سیاسی آن داشت، که در اختیار نویسنده نیست، ولی می‌توان تحلیلی عام‌تر را در این باره ارایه کرد.
قدرت محمد بن سلمان شامل دستگاه دولتی، نیروی نظامی، توان پولی و اقتصادی، احتمالا حمایت بخشی از نیروهای جوان و نوگرای موافق تحولات و بالاخره حمایت‌های خارجی، چون امریکا و اسراییل و بخشی از کشورهای عربی است. ولی به نظر نمی‌رسد که این حمایت‌ها برای تحقق چنان اهداف مهمی کافی باشد. چون مخالفت‌ها نیز بسیار قوی و به نسبت ریشه‌ای هستند، در حالی که مولفه‌های فوق‌الذکر قدرت، لزوما پایدار و باثبات نیستند.

پرسش دیگر این است که چه برنامه‌ای پشت این اقدامات سعودی‌ها وجود دارد؟ برخی‌ها معتقدند طرح مشترک امریکا و اسراییل است. برخی نیز آن را درون‌زا و از سوی محمد بن سلمان می‌دانند. به نظر می‌رسد که اسراییل هیچگاه به قدرتمند شدن یک کشور جهان عرب رضایت نخواهد داد و هر برنامه‌ای که از سوی اسراییل حمایت شود، مآلاً باید به تضعیف بیشتر عربستان منتهی شود. هرچند در ظاهر و در ابتدا همسو باشند.
تجربه نشان داده که ایالات متحده نیز در هیچ برنامه ایجابی در خاورمیانه موفق نبوده است. حتی در عراق و افغانستان که لشکرکشی کرد نیز در نهایت به لحاظ ایجابی ناموفق بود مگر آنکه برنامه آنان در این دو کشور را نیز تخریبی در نظر بگیریم. اگر برنامه از سوی شخص محمد سلمان باشد با توجه به اینکه شخصی است و پس‌زمینه سیاسی و اجتماعی قدرتمندی او را همراهی نمی‌کند، بنابراین بعید است که حتی در گام‌های اولیه نیز موفق باشد.
به ویژه آنکه برنامه‌های شخصی‌محور از این قاعده تبعیت می‌کنند که به نسبت بلندپروازانه هستند و هنگامی که با نخستین مشکلات مواجه شد، همه حامیان آن، خود را کنار می‌کشند و تمام تقصیرات را بر سر رهبر اصلی تغییرات می‌اندازند. نمونه روشن آن شاه ایران بود که در سال آخر حکومتش نزدیکانش نیز از او تبری می‌جستند.
در واقع سیاست‌های مبتنی بر اراده فردی و غیرمشارکتی، همیشه با خطر خالی شدن پشت رهبر سیاسی مواجه است. نکته دیگر این نوع سیاست‌ها، تشویق رهبر تغییرات برای دست زدن به کارهای بزرگ است؛ و به طور معمول این نوع کار‌ها دشمنان خود را ایجاد می‌کند و عواقب آن نیز نامعلوم است. نمونه‌اش حمله به یمن و سپس درگیری با قطر و اکنون رفتاری که با نخست‌وزیر لبنان کرده است، یا بازداشت ده‌ها تن از مقامات کشوری است که در هر دو مورد اخیر حتی متحدانش را هم نگران کرده است؛ بنابراین برداشت تحلیلی از وضعیت عربستان و سیاست‌های توسعه‌طلبانه و نوسازی آن این است که به احتمال زیاد با بحران مواجه خواهد شد.
البته عربستان خواهد کوشید از طریق برجسته کردن دشمن خارجی عوامل مزاحم داخلی و حتی منطقه‌ای را خنثی کند. از این رو پیشنهاد تحلیلی بنده به سیاستگذاران خارجی کشور این است که خیلی نگران اقدامات عربستان نباشند. لزومی ندارد که درگیر مناقشات عربستان شوند، این رژیم دیر یا زود با وضعیتی مواجه خواهد شد که از رفتار کنونی‌اش پشیمان می‌شود.
این تحلیل بیش از اینکه سیاسی باشد، جامعه‌شناختی است. در جهت تایید ادعایم، فقط بخشی از یادداشت خود را که شش ماه پیش از سقوط مُرسی در دی ماه ٩١ در نشریه مهرنامه تحت عنوان، «بازگشت به جامعه یا فرار از سیاست؟» نوشتم در اینجا تکرار می‌کنم تا نشان دهم نگاه جامعه‌شناختی به قدرت و سیاست می‌تواند راهگشاتر از نگاه سیاسی محض باشد.

«اگر به نتایج انتخابات قانون اساسی مصر توجه شود، خواهیم دید که اخوان‌المسلمین در بخش‌هایی از جامعه دست بالا را داشته است که به لحاظ متغیرهای معرف توسعه‌یافتگی، به نسبت از سایر مناطق بسیار عقب هستند و در واقع دولت اخوان‌المسلمین همساز و همراه با بخش‌هایی که موتور پیشرفت و توسعه مصر هستند، قرار ندارد و این دولت دیر یا زود یا به مانع توسعه سیاسی و اجتماعی مصر تبدیل می‌شود، یا آنکه سقوط خواهد کرد یا آنکه مجبور است با وجود وضعیت فعلی و شرایط برآمدنش در سیاست، تغییرات اساسی در خود دهد.»
برداشت جامعه‌شناختی از جامعه عربستان ما را به این واقعیت رهنمون می‌کند که ادامه این راه با بحران مواجه می‌شود پس دلیلی ندارد که ما وارد این بازی شویم و هزینه بدهیم این میوه دیر یا زود رسیده شده و سقوط خواهد کرد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید